eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
465 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از من تا فاطمه قسمت سی ام بعد از آن همه نبودن های علی، خودش آمد و گفت برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده،تمام بالا دستی هایش به او میگویند که سید معطل چه هستی؟زمانی که به خانه آمد هیچ چیزی نگفت، اما مشخص بود فکرش آشفته است، به پیشنهاد علی آبگوشتی 🍘🍲را که درست کرده بودم در حیاط🌳 خوردیم، هنوز غذا تمام نشده بود که گفت: - فاطمه؟ نگاهش رنگ عجیبی داشته، دلم سوخت، برای خودم و خودش - جانم؟ سرش را پاین انداخت و دستی به موهایش کشید و گفت: - جانت سلامت، ام.... یه چیزیو باید بهت بگم، یادته قول دادیم همیشه حرف دلمونو بهم بزنیم تا اروم شیم؟ حالا میخوام بهت بگم چی تو دلمه؛ منتظر نگاهش میکردم، انگار میدانستم میخواهد چه حرفی بزند... - ببین خانومم یه مدت نمیتونیم همو ببینیم،البته بگما میشه باهات تلفنی صحبت میکنم، یه ماموریته،یه ماموریت واجب دینیه، الان به من نیازه خانوم، هم برای مهارتای رزمی هم برای اطلاعات ؛ میدونی که چی میگم؟؟😊 همانطور بی حرف نگاهش کردم، ارام،بی روح و نگران. - فاطمه جان، این یه کاریه که کسایی که میتونن باید انجام بدن و جلو بیان عزیز دلم؛ خب؟ سکوت... - فاطمه تروخداااا اینطور نباش،تو اگر راضی نباشی من قدم از قدم بر نمیدارم زهرای من؛ خودتم خوب میدونی چقدر برام سخته، اما ما با توکل به خدا و شهدا و ائمه زندگیمونو شروع کردیم, حالا هم باید خدمت کنیم بهشون،فاطمه ی من؟ لحظه ای فکر نبود علی اتش جانم شد که لب باز کردم و گفتم: - علی، من بدون تو چی کنم؟😢 - فاطمه .. من هستم فقط.. -فقط چیییییییییییییییی علی؟؟؟؟؟ فقط باید تو خونه منتظر بمونم تا یه خبر بد بهم برسه؟ خبر برسه تمام زندگیم رفته؟ هاااااااا علی چیکار میکنی با دل من؟ بخدا طاقت ندارم علی، بخدا.. 😣😩😭 داد میزدم و جملاتم را میگفتم، هق هقم سر گرفته بود، قاشقم را که هنوز در دستم مانده بود در بشقاب رها کردم و دستانم را روی صورتم گذاشتم و شانه هایم میلرزید، دستی را روی شانه ام احساس کردم،علی کنارم نشست و سرم را در اغوش گرفت و نوازش کرد و هیچ نگفت،عادتش بود هیچ چیز نمیگفت تا آرام شوم بعد صحبت کند، کم کم گریه ام بند امد و سرم را از دستان قدرتمندش بیرون اوردم،با آن چشم های عسلی مرا نگاه کرد،نگاهی پر از خواهش و رضایت برای رفتن، برای نبودنش،برای نشنیدن صدایش، برای درآغوش نکشیدنش،برای همه نبودش... لیوانی اب به دستم داد و همانطور منتظر نگاهم میکرد،نگاهش کردم،فکری به ذهنم رسید و گفتم: -علی؟ -جان؟ - یه شرط داره،باید امشب بریم مزار همون شهید گمنام،همون جا که باعث وصالمون شد،اگر استخاره گرفتم و ... سرم را پایین انداختم بازهم بغض به گلویم چنگ انداخت ،با زحمت گفتم: _اگر بر رفتن بود، خودش باعث دوریمون بشه.... بدون هیچ حرفی زیر نگاه پرنفوذ علی ایستادم ،لحظه ای سرم گیج رفت و تعادلم را از دست داد، خواستم زمین بیفم که علی از بازوانم گرفت و نگران پرسید:😨 _چیزی شد فاطمه؟ - نه،خوبم نمیخوری دیگه سفره رو جمع کنم؟ - خانوم مگه چیزیم مونده از دستپخت خوشمزون که بخوریم؟😉 به سفره نگاه کردم، هیچ چیز نمانده بود، لحظه ای لبخند🙂 زدم اما آن را جمع و جور کردم، با شیطنت😍 نگاهم میکرد اما تمام قدرتم را جمع کردم تا سرسنگین بشوم، نمیدانم چرا انقدر کودکانه رفتار میکردم، اما سخت بود، باورکنید سخت بود... دست بردم و کاسه هارا دوتا یکی کردم و به سمت آشپزخانه رفتم،پشت سرم علی را دیدم که مثل همیشه کمکم میکند، خدایا چرا اینطور سخت مرا امتحان میکنی چرااااا؟ از بغض و فشار دست هایم سِر شد و کاسه ها از دستم افتاد خودم هم به کابینت خوردم و گردنم رگ به رگ شد، علی نگران گفت: - تکون نخور همونجا وایسا تا اینا رو جمع کنم، بیا این دمپایی ها 👡رو بپوش بیا اینور. طبق گفته هایش عمل کردم، با ضعف شدید به آنور اشپزخانه رفتم و علی زیر بغلم را گرفت و به اتاق برد،دراز کشیدم و نگاهش کردم،همانطور نگران نگاهم میکرد که گفت: 😟😍 - تو همه ی وجود منی،چرا با وجودم این کارو میکنی؟دلت برام نمیسوزه؟ با شنیدن حرفش دوباره گریه😭 کردم، که این بار صدایش بالا رفت و داد زد: - فاطمه تروخدااااا بس کن فاطمه،من طاقت اشکاتو ندارم بسسسسسسسس کن.😣😵 گریه ام متوقف شد اما اینبار خودش کنار تخت زانو زد و دستانش را روی تخت گذاشت و شانه هایش شروع به لرزیدن کرد،😭 دستانم را روی شانه هایش گذاشتم و گفتم: _علی ببخشید،علی جان اروم باش ببخشید جون فاطمه.. همین را که گفتم سرش را بالا اورد و با چشمان سرخش نگاهم کرد،لحظه ای نفسم رفت،این حق ما بود؟؟ خدایا... چرا؟چرا من؟ بعد سوالم را در ذهنم تکرار کردم و گفتم: _چرا یکی دیگه؟؟ بعد از گریه های طولانی خوابم برد تا دیدار عاشقی و گمنام... نویسنده؛ نهال سلطانی 🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
یا سید الشهد🌹🕊
🕊زیارت نامہ شهـــــــــدا به نیت همه شهدا اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
بازگشت مسافران آسمانی 🔹️شهیدان "محمد سپاسدار" و "عبدالرحیم رفیعی" که در تک دشمن سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه به شهادت رسیدند، بعد از گذشت ۳۶ سال و دوری از مادران چشم انتظار به میهن باز گشتند و از طریق پلاک هویت شناسایی گردیدند. 🔹️به زودی پیکر مطهر این دو شهید در بخش‌های اشکنان و چاهورز تششیع و تدفین می‌گردند. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
♦️اولین تصاویر از پیکر مطهر شهیدان نصرالله و صفی الدین ‎‎‌‌‎https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
امروز رهبرانی چون نصرالله و صفی‌الدین به ظاهر در این نشئه حضور ندارند ولی روح و رهبری آنان در میدان حاضر است و از لبنان و ‌مردم بی‌دفاع آن دفاع میکند مقام معظم رهبری♥️ ‎‎‌‌‎‎https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
دختر شهید نصرالله: پدرم شاگرد درس خارج حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود زینب نصرالله در گفتگو با المیادین: 🔹️سید حسن نصرالله تا زمان شهادت، آموختن علم را رها نکرد. ایشان مباحث درس خارج حوزه را در محضر رهبر عظیم الشأن سید علی خامنه‌ای دنبال می‌کردند که بالاترین درجات علمی در حوزه است. 🔹آخرین ارتباط من با پدرم قبل از عاشورا بود. ایشان بر این موضوع تاکید کرد که چگونه می‌توانیم مردم را بار دیگر به خداوند متعال نزدیک کنیم. ایشان علاوه بر تلاش برای معیشت مردم در ابعاد اجتماعی و اقتصادی، تلاش زیادی برای حفظ ایمان آنها از خود نشان می‌داد. 🔹️ایشان انسانی بسیار شفاف، عاطفی و مهربان بودند و هیچ چیز را به ما تحمیل نمی‌کردند، ما همیشه توصیه‌های ایشان را دنبال می‌کردیم، چرا که با سخنان ایشان قانع می‌شدیم. ‎‎‌‌‎‎https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
دائما طاهرباش و به‌حال‌خویش ناظرباش و عیوب‌دیگران‌راساترباش باهمه مهربان باش و از همه گریزان باش یعنی باهمه باش وبی‌همه باش https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ما برسان 😔 https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋
۴۰ نماینده از ایران برای تشییع پیکرهای شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدصفی‌الدین به لبنان سفر کردند 🔹خانواده‌های شهیدان آیت‌الله رئیسی، حسین امیرعبداللهیان، سردار حاج قاسم سلیمانی به‌همراه محسن رضایی، مشاور رئیس‌جمهور و جمعی از شخصیت‌های قضایی، با هیئتی رسمی شامل حدود ۴۰ نماینده به لبنان سفر کردند. ‎‎‌‌‎‎https://eitaa.com/Ravie_1370🦋🦋