eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
466 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 شرمنده ی چشمان تو هستیم آقا از بس دل مادرت شکستیم آقا میبینی و غافل شده ایم از چشمت زان شد که ز عُجب و کینه مستیم آقا هر دم ز تو دور و موجب غیبت تو هم دم بزنم نوکرت هستيم آقا هر روزِ مرا شامل لطفی کردی خوردیم و نمکدان بشکستیم آقا هرچند که نالایقم و ناشایست دل را به عنایت تو بستیم آقا 🌹سه گل صلوات هدیه میکنیم به ساحت مقدس حضرت ولیعصر "ارواحنافداه" به نیت سلامتی آقا و تعجیل فرج 🌹 @shohadarahshanedamadarad🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اگر میخواهید توحید محض را ببینید فیلم آخرین دیدار شهید با مادرشان در شب اعزام به سوریه رو نگاه کنید... 🎥وقتی خواستند با همسر شهید مصاحبه کنند عذرخواهی کرد و گفت: همسرم سفارش کرد؛ نبینم جایی بروی و از من تعریف کنی! 🏴در آستانه شهادت امام هشتم شهید هشتم هم از خانطومان برگشت.... 🔸فرمانده سپاه کربلا از شناسایی پیکر شهید خبر داد. 🔸با این حساب تعداد شهدای تفحص شده خان طومان سوریه به ۸ نفر رسید. @shohadarahshanedamadarad🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و یکم همون جا کنار خیابون نشستم ..... پاهام حرکت نمی کرد . نمی دونم چه مدت گذشت ... هنوز تمام بدنم می لرزید ...برگشتم خونه ... مادرم تا در رو باز کرد خودم رو پرت کردم توی بغلش .. اشک امانم نمی داد . اون هم من رو بغل کرده بود و دلداری می داد... | شب نشده بود که دوباره سر و کله همون مرد پیدا شد ... اومد داخل و روی مبل نشست ... پدرم با عصبانیت بهش نگاه می کرد ... این بار دیگه از جون دخترم چی می خواید؟... هنوز نمی تونست درست بایسته ... حتی به کمک عصا پاهاش می لرزید ... همون طور که ایستاده بود و سعی داشت محکم جلوه کنه، بلند گفت ... از خونه من برید بیرون آقا... مادرم با ترس داشت به این صحنه نگاه می کرد ... - آقای کوتزینگه .... چیزی نیست که شما به خاطرش نگران باشید .... بهتره برید و ما رو تنها بگذارید ... تا شما اینجا هستید چطور می تونم آروم باشم؟ .... دختر من از آب پاک تر و زلال تره ..... هر حرفی دارید جلوی من بزنید ... خنده اش گرفت... -شما پدر فوق العاده ای دارید خانم کوتزینگه ... و به مبل تکیه داد ... -من پرونده شما رو کامل بررسی کردم ... از نظر من، گذشته و اینکه چرا به شما اجازه کار داده نمی شد مال گذشته است ... شما انسان درستی هستید ... و یک نابغه اید ... محاسباتی رو که شما توی چند ساعت تصحیح کردید... بررسیش برای اون گروه، سه روز طول کشید... کمی خودش رو جلو کشید ... این چیزی بود که من به مافوق هام گفتم... ارزش شما خیلی بیشتر از اینه که به خاطر اون مسائل ... کشور از وجود شخصی مثل شما محروم بشه ... خنده ام گرفت ... ادامه دارد . . . @shohadarahshanedamadarad🌷