eitaa logo
راویگپ | Ravigap
336 دنبال‌کننده
263 عکس
155 ویدیو
7 فایل
﷽ 🇵🇸🇮🇷🇱🇧 ما مؤمنانِ ذكـرُ علـیٍ عبادتیم 💚🕊️ لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/434196413 کانال اصلی : @Ravidin
مشاهده در ایتا
دانلود
• ▪️کاروان اباعبدالله تو مسیر کربلا بودن که یه خیمه توجهشـون رو جلب کرد. پرسیدن: این خیمه مال کیه؟ یه نفر گفت: عبیدالله‌ بن‌ حر جُعفی. اباعبدالله یه نفر از قوم و قبیله‌ی ابن حر، به نام حجاج بن مسروق رو فرستادن تا از ابن حر دعوت کنه که به اونها ملحق بشه. ▪️حجاج اومد پیش ابن حر؛ سلام کرد و گفت: پسر حر! مژده‌ای برات دارم که اگه شایسته پذیرشش باشی خداوند جایگاه بزرگی بهت میده! ابن حر گفت: چه مژده‌ای داری؟ حجاج گفت: سرورم حسین بن علی از تو دعوت کرده که به ما ملحق بشی! ▪️ابن حر گفت: من از کوفه اومدم بیـرون، چون می‌ترسیدم، نکنه حسین‌ بن علی وارد کوفه بشـه و من کمکش نکنم! مردم کوفه همه از ترس مرگ، یا به شوق سکه‌های ابن زیاد، پشت امام رو خالی‌کردن.. برگرد پیش آقا و این‌ها رو بهشون بگو. ▪️حجاج برگشت و همین‌ها رو به حضرت گفت. اباعبدالله چند نفر از یارانشون رو برداشتن و با هم به خیمه ابن حر اومدن. ابن حر گرم و صمیمانه ازشون استقبال کرد. ▪️امام حسین داخل خیمه نشستن و فرمودن: ابن حر! همشهری‌های تو این نامه‌ها رو برای من نوشتن، از ما دعوت کردن که به شهرشون بیایم و گفتن در کنار ما با دشمنانمون مبارزه می‌کنن. اما بعید می‌دونم که سر قولشون بمونن؛ چون اونها در قتل پسرعموی من مسلم همکاری کردن و برای بیعت گرفتن از من با ابن زیاد متحد شدن. اما تو ابن حر!... ▪️خدا بابت گناهان گذشته‌ات و کارهایی که کردی، از تو بازخواست می‌کنه. من ازت می‌خوام که توبه کنی و به ما ملحق بشی. اگه حقمون رو به ما دادن که خدا رو شکر می‌کنیم و می‌پذیریم؛ اما اگه ندادن و ما رو به شهادت رسوندن، تو در مسیر حق همراه ما بودی و در هر صورت ضرر نمی‌کنی! ▪️ابن حر گفت: یابن رسول‌الله! اگه تو کوفه افرادی بودن که به شما کمک می‌کردن، من هم می‌اومدم و با جون و دل براتون می‌جنگیدم؛ ولی حالا که وضعیت این جوریه، خواهش می‌کنم این رو از من نخواید! به جاش اسب و شمشیرم رو بهتون میدم ان شاءالله که به دردتون می‌خورن. ▪️اباعبدالله فرمودن: ابن حر ما کمک تو رو خواستیم نه اسب و شمشیرت! ما نیازی به اموال تو نداریم؛ من از پیامبر شنیدم که فرمودن هر کس بشنوه اهل بیت من کمک می‌خوان و توجهی نکنه، خدا اون فرد رو با صورت به جهنم می‌‌ندازه. اگه نمی‌خوای به ما کمک کنی، لااقل از خدا بترس و به دشمنانمون هم کمک نکن! ابن حر گفت: نه آقاجان ان شاءالله این طوری نمیشه... ▪️چند سال گذشت؛ مصعب بن زبیر راهی جنگ با مختار شد. ابن حر خواست همراهش بره اما مصعب از خیانت اون ترسید و زندانی‌اش کرد. ▪️وقتی ابن حر از زندان آزاد شد سیصد نفر رو جمع کرد تا علیه مصعب، شورشی راه بندازه. اما یارانش اون رو تنها گذاشتن، و ابن حر از ترس خشم مصعب، خودش رو در فرات غرق کرد... 📚 منابع: _ فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 130-132 _ تاریخ طبرى، ج 4، ص 307-308 _ بحارالانوار، ج 44، ص 379 _ الاعلام، ج ۴، ص ۱۹۲ ________ 💠 اینجاازعلی‌بخوانیدوآل‌علی‌(؏) 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• آقا سلام ماه شروع شد 🖤🥀 @shagerde_ostad
• • بسم الله الرحمن الرحیم ان شاءالله از امشب، تا شب عاشورا، توی همین کانال، یعنی کانال شاگرد استاد، یه هیئت کوچیک داریم برای عزیزانی که امکان حضور در هیئات رو ندارن، یا دنبال توفیق مضاعف هستن. برنامه هیئتمون هم به این صورته: _ سخنرانی حجت‌الاسلام حامد کاشانی، با موضوع: «نفهمیِ عمدی (بررسی مردم کوفه)» _ روضه و مداحی هرشب ساعت ۲۰:۰۰ به مدت ده شب ان شاءالله با نشر مطالب در ثوابشون شریک خواهید بود. التماس دعای فراوان 🏴 💠 @shagerde_ostad
بسم الله الرحمن الرحیم
Kashani-13940722-Nafahmi-ThaqalainSite.mp3
18.63M
🎙نفهمیِ عمدی (بررسی مردم کوفه) جلسه اول: •دید غیرواقعی ما نسبت به مردم کوفه 2:27 • اهمیت شناخت مردم کوفه 4:25 •جنگ ایران و اعراب در زمان خلیفه دوم، عامل ثروت و البته کنترل سرمایه‌دارهای کوفه نشین! 9:28 • تهدید مردم کوفه به قطع یارانهٔ حامیان مسلم بن عقیل 18:00 • آغاز ساخت شهر کوفه 20:37 • پنت هاوس کوفه از آن که بود؟ 24:45 • عمر سعد قبل از کربلا آدم خوبی بود؟ 26:36 • حتی تعلقات مستحب اگر جلوی حق قرار بگیرد انسان را زمین می‌زند! 27:43 ∞ شاگرد استاد بشید 👇 @shagerde_ostad
• • حاج محمود کریمی 👇 با حال مناسب گوش بدید .
• التماس دعا 🙏🥀 .
• زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیده ایم حسین! عشق سوغاتِ کربلاست اگر مزه اش را چشیده ایم حسین! هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروری دادند ما که هر وقت گفته ایم خدا، از خدایت شنیده ایم: حسین از خدایت شنیده ایم که گفت: نقش ها ما کشیده ایم اما اَحسنُ الخالِقین از آن روییم که تو را آفریده ایم حسین! زینت شانه های پیغمبر! تا شنیدیم ساعت آخر: دل چگونه بریدی از اکبر، دل از عالم بریده ایم حسین! این عَلَم ها و این علامت ها اینچنین بی دلیل خم نشدند همه ی ما شریک غم های خواهری قد خمیده ایم حسین! تن بی دست مانده ی سقا دیده ای، وای از دلت آقا! در عوض ما کنار هر آبی عکس دستی کشیده ایم حسین! بین شرم نگاه عباس و آن دل نازک شما چه گذشت؟ از حرم تا حرم نفهمیدیم ما که هر چه دویده ایم حسین! روضه های مدینه می خوانیم اولِ کربلا و می دانیم از دعاهای مادرت بوده که به اینجا رسیده ایم حسین! شاعری با نگاه پاییزی به دو چشم بهاری ام خندید چه بگویم که اشک ما از چیست؟ چه بگویم چه دیده ایم حسین؟!... قاسم صرافان ✍ پ.ن: تابلوی «مضطر» اثر استاد ____ 💠 شاگرد استاد بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•صَلَی‌اللهُ‌عَلَیْک‌یَا‌أَباعَبدِالله بدنم نقش زمین است میا کوفه حسیــن خواهش‌مسلمت‌این‌است‌میا‌کوفه‌حسین 💔 💠 @shagerde_ostad
• ▪️وارد مسجد شد و با درموندگی به مردم نگاه می‌کرد. چشمش افتاد به مسلم بن عوسجه. شنیده بود این مرد برای حسین بن علی بیعت جمع می‌کنه. رفت سراغ مسلم و گفت:«سلام برادر. من از اهالی شامم...» نتونست جلوی گریه‌اش رو بگیره. بلند بلند گریه می‌کرد!.. ▪️مسلم بن عوسجه گفت:«چی شده برادر مشکلی داری؟» مرد شامی گفت:«من از شیعیان آقام علی بـن ابی طالبم؛ ثروت زیادی دارم! شنیدم دارن برای مولامون حسین بیعت جمع می‌کنن؛اومدم تا هم بیعت کنم، هم این سه هزار درهم رو بدم به نماینده امام تا باهاشون سپاهش رو جمع کنه و پدر این ابن زیاد ملعون رو در بیاره! اما من هرچی می‌گردم جناب مسلم بن عقیل رو پیدا نمی‌کنم!» و دوباره شروع کرد به گریه کردن! ▪️مسلم بن عوسجه، خیلی خوشحال شد. گفت: «ایشون به خاطر تهدید ابن زیاد مخفی شدن. من می‌تونم تو رو ببرم پیش ایشون فقط باید بهم قول بدی که این راز بین خودمون بمونه و درمورد مخفیگاه سفیر امام با هیچ کس صحبت نکنی!» مرد شامی قول داد و قسم خورد که با هیچ کس در این مورد حرفی نزنه. ▪️مرد شامی رو بردن به خونه‌ی هانی؛ با مسلم بن عقیل دیدار کرد و تمام سه هزار درهم رو تحویل جناب مسلم‌ داد. بعد از اون روز، مرد شامی شد یکی از افراد معتمد و همیشه حـاضر در جلسات مخفی شیعیان. همیشه کنار مسلم بن عقیل بود و نظرش برای همه محترم.. ▪️مدتی گذشت و هانی بن عروه به دستور ابن زیاد احضار شد. ابن زیاد بهش گفت: «حالا دیگه علیه ما با فرستاده حسین متحد میشی و نقشه قتل ما رو می‌کشی؟» هانی یه لحظه جا خورد که ابن زیاد چطوری از همچین چیزی خبر داره؟ اما خودش رو جمع و جور کرد و گفت: «نمی‌دونم راجع به چی حرف میز‌نی؟ فرستـاده حسین به من چه ربطی داره؟ من چرا باید بخوام تورو بکشم؟!» ▪️ابن زیاد با پوزخند گفت: آها! که خبر نداری! مَعقَل بیا داخل! معقل گفت: بله یا امیـر، و وارد شـد. هانی با دیدن معقل خشکش زد! معقل، غلام ابن زیاد، همون مرد شامی بود که اون همه پول برای کمک به قیام آورد و تمام مدت تو جلسات سری خودشون راهش داده بودن!.. ▪️ابن زیاد با کمک گزارش‌های معقل، هانی رو به شهادت رسوند تا به مردم بفهمونه ما به هانی که این همه نفوذ و قدرت داشت هم رحم نکردیم شما که جای خود دارین! در نهایت مردم از ترس جونشون جناب مسلم‌ بن‌ عقیل رو تنها گذاشتن و باعث شهادت ایشون شدن.. 📚 منابع: - ارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۴۸_۴۵ - تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۶۵_۳۵۹ - الکامل، ج ۴، ص ۲۸ و ۴۰ ________ 💠 شاگردِ استاد (؏) بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه برام سوال بود: چطوری اباعبدالله، روز عاشورا جلوی لشکر کوفه می‌ایستن و خطاب به همشون می‌فرمان: «شماها شکم‌هاتون از حرام پر شده که امروز حرف من رو نمی‌فهمید»؟! امام معصوم که نعوذ بالله تهمت نمی‌زنه! دروغ نمیگه!.. چجوری میشه بنا به قولی دوازده هزار مسلمون همه از دَم حروم‌خور باشن؟! جوابش رو تو امشب میدن. گوش بدید خیلی جالبه 👌 ان شاءالله ساعت ۲۰:۰۰ @shagerde_ostad | شاگرد استاد بشید
بِسْـمِ اللهِ الرَّحْمٰـنِ الرَّحیٖـمْ 🖤
Kashani-13940723-Nafahmi-ThaqalainSite.mp3
10.58M
🎙نفهمیِ عمدی (بررسی مردم کوفه) جلسه دوم • فرق قصه با عبرت چیست؟ 1:20 • تعلقی که جانباز عاشورا را مقابل امام سجاد قرار داد! 7:31 • بدبختی با تعلق مثبت! (تعلق به مستحبات) 9:28 • پیش پرداخت پول خون اباعبدالله 19:49 • سیستم تقسیم بندی عجیب یارانه مردم کوفه 20:41 • عریف، ناظر بر اموال و اعمال مردم! 22:03 • هجده هزار بیعت با مسلم بن عقیل، چگونه یک شبه به «هیچ» رسید؟! 24:44 • جریان آن «حرام‌خواری» که اباعبدالله به مردم مسلمان کوفه نسبت دادند چه بود؟! 27:00 ∞ شاگرد استاد بشید 👇 💠 @shagerde_ostad
c8a882070f899ba8f8e1bc639cfc700b.mp3
23.77M
روضه شب دوم با نوای حاج مهدی رسولی @shagerde_ostad
enc_17140598202574747376065.mp3
1.72M
مداحی این رسم دنیا نیست با نوای کربلایی @shagerde_ostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•صَلَی‌اللهُ‌عَلَیْک‌یَا‌أَباعَبدِالله پیغمبر اکرم (ص) فرمود: إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً! برای شهادت حسین علیه‌السلام، چنان داغی در قلب‌های مؤمنین است که هرگز سرد نخواهد شد!... 🖤🥀 | مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص 318 💠 @shagerde_ostad
• سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیر بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی بگو چرا نشوم آب که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی چنان تبسم گرمی نشانده‌ای به لبانت که از دل نگرانم مجال آه گرفتی رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی | قاسم صرافان پ.ن: تابلوی «مرا دریاب ارباب» اثر استاد ________ 💠 شاگرد استاد ﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
Bikalam-37-www.ziaossalehin.ir-navae-hossein.mp3
12.26M
• پیشنهاد می‌کنم روایت جناب حر رو همراه با گوش دادن به این نوا بخونید.. 🥀 •
• ▪️صدای اباعبدالله بلند شد: آیا فریادرسی هست که به فریاد ما برسه؟ آیا کسی هست که شر این قوم رو از حرم رسول الله دور کنه؟ ▪️حر تنش لرزید! چشم‌هاش پر از اشک شد.. اشک‌هاش رو پاک کرد، یه نفس عمیق کشید، رفت جلوی عمر سعد و گفت: عمر تو واقعا می‌خوای با این خانواده بجنگی؟! عمر گفت: بله که می‌جنگم! اونم یه جنگی که کمترین اتفاقش قطع شدن سرها و دست‌ها باشه! ▪️حر گفت: خب حسین میگه یا طبق دعوتمون بذاریم وارد کوفه بشه یا بذاریم بره یه جای دیگه! چرا یکی از پیشنهادهاش رو قبول نمی‌کنی؟ عمر سعد گفت: اگه دست من بود قبول می‌کردم، ولی ابن زیاد کوتاه نمیاد. ▪️حر سوار اسبش شد و یکم از سپاه فاصله گرفت؛ بالاخره تصمیمش رو گرفته بود؛ یکی از سربازهای عمر سعد رو سر راهش دید. نخواست از همون جا درگیر بشه؛ باید اول خیالش راحت می‌شد که امام حلالش کرده.. به اون سرباز گفت برو به اسبت آب بده تشنه است. سرباز با تردید به حر نگاه کرد، یه چشمی گفت و رفت. ▪️حر اسبش رو حرکت داد به سمت سپاه امام حسین؛ یه نفر به اسم مهاجر، حر رو دید. گفت: حر کجا میری؟ می‌خوای به حسین حمله کنی؟ حر سرش رو انداخت پایین و هیچی نگفت! مهاجر گفت: حر این چه قیافه‌ایه؟ چرا رنگ و روت پریده؟ چرا شبیه کسایی که مرض رعشه دارن می‌لرزی؟ به خدا اگه به من می‌گفتن شجاع ترین مردان عرب رو اسم ببر یکی‌شون تو بودی. حالا چت شده؟ ▪️حر گفت: خودم رو بین بهشت و جهنم مخیر می‌بینم، ولی خدا می‌دونه اگه تیکه تیکه‌ام کنن و آتیشم بزنن انتخابم چیزی جز بهشت نیست! ضربه‌ای به اسب زد و با سرعت رفت سمت سپاه امام حسین! ▪️به نزدیکی سپاه اباعبدالله که رسید سپرش رو آورد پایین، دستاش رو گذاشت روی سرش؛ و سلام کرد. ▪️یاران امام راه رو براش باز کردن تا جلو بیاد. بعضی‌ها میگن به نشانه شرمندگی پوتین هاش رو از گردنش آویزون کرده بود.. ▪️با سر پایین و چشم‌های خیسش اومد پیش امام حسین؛ گفت آقا من همونی‌‌ام که راه شما رو بستم... من بودم که باعث شدم خانواده شما بترسن.. من بودم که شمارو آوردم تو این بیابون خشک و بی‌آب... من باعث این عطش امروز شما شدم... آقا من فکر نمی‌کردم کار به اینجا بکشه!.. فکر می‌کردم اینا وقتی پیشنهادهای شمارو بشنون بالاخره یه کدوم رو قبول می‌کنن! من فقط با اینا اومده بودم که فکر نکنن دیگه ازشون اطاعت نمی‌کنم... به خدا اگه می‌دونستم کار به اینجا می‌کشه هیچ وقت باهاشون همکاری نمی‌کردم! حالا اومدم با جون دادن برای شما توبه کنم. این توبه‌ی من قبوله ارباب؟ 😭💔 ▪️اباعبدالله فرمودن: توبه‌ات قبوله حر. بیا یکم اینجا پیش ما بشین. حر روش نشد بیاد تو حرم و با بچه‌های اباعبدالله رو به رو بشه.. گفت آقاجان اگه رخصت بدین برم به میدون. اباعبدالله فرمودن هرکاری که می‌خوای انجام بده؛ خدا تو رو رحمت کنه که مثل اسمت آزاده‌ای.. ________ 💠 شاگرد استاد ﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• و سلام خدا بر آنان که، چراغ روضه‌هامان روشن است به خون دل‌ِشان.. 🖤 💠 @shagerde_ostad
• سلام علیکم و رحمت الله خیلی خیلی عذرمی‌خوام بابت تأخیر 🙏 حلال کنید .
بِسْـمِ اللهِ الرَّحْمٰـنِ الرَّحیٖـمْ 🖤