eitaa logo
راویا
288 دنبال‌کننده
357 عکس
87 ویدیو
0 فایل
راوی اُمید و یاراییِ انسان ارتباط با ما: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
📲سلام قصه من اینطور شروع میشه من تو عمرم کربلا نرفته بودم تا اینکه سال پیش اکثر دوربری هام رفتن برای اربعین من خیلی بی قرار شدم که یههو تصمیم گرفتم که راهی بشم تنها بودم بار اولی بودم و مهمتر اینکه یه مشکل پیش اومده بود و به لحاظ جسمی هم ایده آل نبودم و خیلی نگران سلامتیم و توراه موندن بودم ولی تصمیم خودمو گرفته بودم بالاخره با سختی های فراوان راهی شدم تو دلم گفتم نیت من برای پیاده روی اربعین ه واقعا، اما هر کجا اوضاع جسمی مناسب نبود و ادامه سخت شد برمی گردم ، پسرم تلاش کرد تا همراهم باشد ولی نشد ، ۲۰۰ هزار دینار رو گرفت و با چشمان نگران و مضطرب منو راهی کرد. القصه لنگان لنگان راهی شدم رفتم و رفتم که خودمو تو عراق دیدم زیارت نجف از دور سلام ، مسجد کوفه .... و عباس ابن علی علیه السلام از دور سلام و بالاخره کربلا ........ که وواااویلااا فقط به اندازه نماز ظهر و عصر و نماز زیارت حسین ابن علی علیه السلام و برگشتم کلهم رفت و برگشت سه چهار روز بیشتر نبود . چون حسرت یه زیارت سیر مونده بود تو دلم امسال از همون اول که اعلام شد با هزاران عشق و امید تو سماح ثبت نام کردم و فورا ۲۰۰هزار دینار گرفتم و یه کوله مختصری هم آماده کردم و تو دلم گفتم دم بلیط خریدن اسم پسرم رو هم به لیست خودم اضافه میکنم و باهم میریم آخه از ۲۰۰ هزارتای پارسال که پسرم پولشو داده بود ۱۵۰ هزارتاش مونده بود بالخره زمان فرا رسید میخواستم برای دوتامون بلیط بگیرم پسرم شب که اومد و گفت یه مسله کاری براش پیش اومده و یکی دوروزی درگیر خواهد بود. برنامه مو بهش گفتم و قرار شد یکی دو روزی سفر عقب بیفته اماااااا شرایط خاص او بطول انجامید و بالاخره باز هم من تنها ثبت نام کردم صندلی شماره ۱۲ اتوبوس رو خریدم و کیفور برای روز موعود روز شماری می کردم ..... خلاصه کنم که سرتونو درد آوردم و سه روز مونده به روز حرکت چنان مریض شدم که دیگه نگم براتون مثل کرونا بدن درد و ...... و القصه که "نشد" که مشرف بشم بقدری دلم شکست و گریه ها کردم کوله مو حدود دوماه دست نزدم غصه ها خوردم که چرا اربعین رزق م نشد چرا روزیم نشد تا اون روز خاص....... ۲۶ مهرماه روز پنجشنبه بود تقریبا همزمان با فرمان تاریخی حضرت آقا مبنی بر اینکه " بر هر مسلمانی فرض است در کنار مردم لبنان و فلسطین باشد و هرکاری که میتواند برای جبهه مقاومت انجام دهد" به دلم افتاد باید راهی بشوم و این بار به سمت بیت حضرت آقا رهبرم سید علی روحی له الفداه البته با دینار های اربعینی امسال و پارسال که برای سفر دوتایی مون کنار گذاشته بودم تا انشاالله به اندازه ذره ایی در کنار مردم شریف غزه ، فلسطین ، لبنان و جبهه مقاومت قرار بگیرم . و اینطور شد که دینارهامون "عاقبت بخیر' شدند... الهی شکرررت ...... خدایا بحق الحسین علیه السلام زیارت حسین ابن علی علیه السلام و یارانش ، زیارت اربعین و شفاعت الحسین علیه السلام را در دنیا و آخرت رزق و روزیمون قرار بده و عاقبت همه مونو ختم بخیر بفرما اللهم النصر الاسلام و المسلمین و الخذل الکفار و المنافقین اللهم عجل لولیک الفرج آمین رب العالمین به یاد شهید حاج قاسم و ابومهدی شهید رئیسی، شهید امیر دیپلمات مقاومت، شهید اسماعیل هنیه ، شهید عزیز سید حسن نصرالله و فرمانده شجاع شهید سید یحیی السنوار ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
ماما بود؛ عاشق پیشه و آسمانی، مثل مادر💚 خدمت می کرد بی صدا و صادقانه در بیمارستانی به نام مادر💚 کارش نجات جان مادر و کودک بود... گفتم بود، بود... بود‼️ آری💐 چرا که‌...همین دیروز با شوق انگشتر زیبا و دلربایش را از دست درآورد و گفت: فدای بچه های لبنان.... و امروز برای شرکت در همایش "نجات جان مادر و کودک" از رامهرمز راهی اهواز شد، در میانه راه در حین ماموریت با سانحه ی تصادف جان باخت.🖤 او مادر دو فرزند بود اما جانش را برای نجات جان بچه های ایران داد. دیروز انگشترش فدای بچه های لبنان شد💚 و امروز جانش فدای بچه های ایران💔 ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
«هو» 📝 شعرنیمایی جدید تقدیم به شما... شاید طلاهایم در گوشۀ بیروت یا گوشه ای از خطّۀ صنعا آب و غذای دختری باشد یتیم و خسته و تنها وقتی که بابا را طلب کرده ست ... شاید طلاهایم در سینه ای پر شیر... لبخند باشد گوشه ی لب های یک مادر در خون و خاکستر ... شاید طلاهایم یک قطعه از موشک شود در گوشۀ حیفا خنجر شود بر سینۀ مردی که در دستش، گیسوی جعدی مانده خون آلود در لابلای خیمه های دود ... شاید طلاهایم... 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 راضیه نوشت: در روزگاری که پول ها و طلاها میمیرن، همون بهتر که شهید بشن...! 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 کانال شاعر👇 @roozikenemidanam ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
. بسمه تعالی یک واحد آپارتمان مسکن مهر در شهر جدید پردیس تهران، کلید نخورده، به بالاترین قیمت پیشنهادی و با قیمت پایه 3.5 میلیارد تومان، به نفع حزب‌الله لبنان، به فروش می‌رسد. خریدار محترم کل مبلغ معامله را به شماره حساب اعلام شده در سایت دفتر رهبر معظم انقلاب، واریز خواهد کرد. "بر همه‌ی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند" شماره تماس: 09123869183 علیرضا جلولی لطفا منتشر کنید تا به دست خریداران خیر برسد ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
یه خانمی اومد کارتش رو داد گفت میبینی چقد موجودی داره؟ فکر کردم میخواد خرید کنه بنده خدا میخواد تصمیم بگیره چقد بخره کشیدم، دیدم نه..وضعش بد نیست،خوبه،۳ میلیون داره بش گفتم ۳تومن داره گفت خالیش کن گفتم بله؟ گفت خالیش کن. ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
____________________________________ اینجا منزل خانم راغبیان است. نه خانه‌ای شبیه دیگر خانه‌ها. مهمانان اینجا فرق دارند. اهالی خانه هم... مهمانان گاهی حتی آشنا هم نیستند. به گفته‌ی خود خانم راغبیان، اینجا منزلِ کار است. بعدازصحبت حضرت آقا درمورد لبنان، رنگ و لعاب جدیدی هم به خود گرفته. مدتی‌است، کیسه کیسه، پنبه، الیاف و پارچه توی خانه رد و بدل می‌شود. یک پرچم حزب‌الله نصب کرده بالای چرخ خیاطی‌اش و روکش و بالش می‌دوزد برای مردم لبنان. خودش می‌گوید الان در مرحله چندم کارهست و حدود پنجاه بالش قبلا تحویل داده شدند. پ‌ن: یادم نمی‌آید رهبری هیچ وقت آنقدر جزئی حرفی زده باشند. او قبل از تحلیل‌ها، خودش از میان حرف‌ها کارش را پیدا کرده! اما این تنها کاری نیست که او انجام می‌دهد... .................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
📲 زنده کردن یاد هشت سال دفاع مقدس با پویش دل بافته ها جمعی از بانوان قزوینی در اقدامی خود جوش تلاش می کنند تا با بافت شال و کلاه و بسته بندی آذوقه در حمایت از جبهه مقاومت مشارکت کنند. @qazvin_iribnews ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 با زیرنویس 🔸 بافت لباس گرم برای مردم و 🔹نسج الملابس الدافئة لشعب لبنان وسوريا وجبهة المقاومة 🔰جمع بانوان تحکیم بنیان خانواده بهشتی ✅ نفس عمیق @nafaseamigh_ir ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
عکسی از دستنبد طلایم ندارم‌. عکس نگرفتم ک مهرش ب دلم نیفتد. تمام آنچه هدیه ی بیمارستان به مناسبت رتبه ی اول بورد تخصص شدنم بود، دادم برود برای مقاومت، برای قدس، برای لبنان برای یحیی سنواری ک اسلحه اش را با چسب برق محکم کرده بود. ۳۰مهر۱۴۰۳ •┈┈••••✾••••┈┈• https://eitaa.com/nazre_moqavemat ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
💔دلنوشته مادر محمدرضا نوری (ابوعباس): اللهم عجل لولیک الفرج عزیز دل مادر! قربونت برم، میدونم که چه لحظات سخت و دشواری رو در کنج اسارت مظلومانه سپری می‌کنی و این روزها چقدر بیقرار اتفاقات غزه و لبنان و جبـهه های مقـاومت هستی و تمام وجودت در تب و تابه برای یاری رسوندن بهشون فدای اون قلب شکسته ات پسر دربند قهرمانم بخاطر این دغدغه که همیشه برای خدمت به اسلام و مسلمین داشتی، نیت کردم که هدیه ی زیبایی که چند سال پیش زحمت کشیدی و از به مناسبت روز مادر برایم آوردی را از طرفت هدیه کنم به جبـهه های مقاومـت (هرچند یادگاری عزیزی چون تو …) تا شاید بتونم ذره ای تسلای خاطر ناآرامت باشم. اللهم فک کل اسیر فدایت، مادر چشم انتظارت پ.ن: ابوعباس یکسال و نیم قبل در عراق توسط نظامیان آمریکایی اسیر شد ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷این فقط نتیجه تلاش یک روز و شبِ مامانای پشتیبان مقاومت در محله شهرک شهید رجایی هست: واریز ۲۳ میلیون تومان به حساب دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی جهت کمک به مردم مظلوم غزه و لبنان @ommahatalqods 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
بسم رب النور... 🌺گزارش اولین پویش همدلی با مقاومت.. ✅الحمدالله رب العالمین امروز با کمک بیشتر از ۲۰ نفر از خانم های گل حدود ۱۴۰ کیلو ترشی آماده کردیم.. هرکدوم از عزیزان با سختی اومده بودند ولی خودشونو به نحوی رسونده بودند که گوشه ای از کار رو بگیرند.. باهم قرار گذاشتیم برای تک تک کارهایی که انجام میدیم نیت داشته باشیم.. ترشی ها رو با صلوات وایه الکرسی متبرک کنیم.. اولین تمرین ما برای بی تفاوت نبودن الحمدالله خوب انجام شد... ان شاءالله به امید پویش های جدید... ✅🌺خداروشکر همشون امروز فروش رفتند.. ✅بعد از جمع آوری هزینه های ترشی همشون به حساب ایران همدل واریز خواهد شد تا این کمک ناقابل واندک ماهم برسد به جای درست وخوبش ان شاءالله.. ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️تیزر روز اول رزمایش همدلی نصر 📣 امروز پنج شنبه سوم آبان از ساعت ۱۴ الی ۲۱ منتظرتون هستیم ✅ بازارچه مواساتی، پخش فیلم ایلیا، نماز استغاثه و توسل به امام عصر عج، اجرای برنامه های هنری زنده، گروه‌های سرود و اجرای نمایش عروسکی، برنامه های خاص کودکان در رزمایش همدلی نصر همراه با جمع آوری کمک های مردمی جهت مردم آواره جنگ خانمان‌سوز لبنان و فلسطین GharargaheNasr | قرارگاه مردمی نصر ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کمک‌های طلایی بانوان ایرانی تاریخ انقضا ندارد. 🇱🇧🇮🇷🇵🇸 •┈┈••••✾••••┈┈• https://eitaa.com/nazre_moqavemat ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا بنابر حکم رهبر برآن شدیم تا حرکتی برای مقاومت انجام دهیم تصمیم گرفتیم که آش بفروشیم، بانوان هرکدام یا علی گفتند و به کمک آمدند یکی سبزی آش یکی نخود و.... در آخر محل فروش آش 😋 خانوم ها یک کاسه آش می‌خریدند و بعضی ها دوبرابر پول میدادند یک بانو فلفلی ک خودش کاشته بود را آورد گفت: به دردتان میخورد که بفروشین ؟ با احترام قبول کردیم و فلفل ها هم فروش رفت ۳ بانوی عزیز هم طلای خود را اهدا کردند شهرستان خوشاب - سلطان آباد -موسسه ربیع الانام @ommagatalqods ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
.
"بهشت هایکو" ۱ ما گروهی از هنرمندان مستقل هستیم که در شاخه‌های مختلف ادبی و هنری فعالیت می‌کنیم. روزی تصمیم‌ گرفتیم چالشِ درون‌گروهی برگزارکنیم. چالشِ هایکو، فعالیت جدید ما بود که جرقه‌هایش در چهارشنبه ۲/ آبان زده شد و با شور و شوقی زیاد تا ساعت صفر فردایش ادامه داشت. بنا این بود که با اسم سه کتاب، جمله‌ای زیبا و مفهومی بسازیم. هایکوهای جذابی را اعضای گروه حرفه‌هنر خواندیم. آن موقع هدف از این کار سه چیز بود: تمرین خلاقیت، رشد فعالیت گروهی و سرگرمی درطول یک روز و نیم طبق گفته اعضا، هرسه این هدف با چالش هایکو صورت گرفت و در پایان یک هدف عالی هم رقم خورد. مبلغ جایزه باهمت اعضا جمع شد و ۲۴۰ هزارتومان تامین شد. بین همه شرکت‌کنندگان چالش هایکو، قرعه‌کشی شد و یکنفر به‌عنوان برنده اعلام شد. دو نفر هم که بیشترین هایکوها را ارسال کرده بودند به‌عنوان فعالین، برگزیده این چالش شدند. به هرکدام مبلغ ۸۰ هزارتومان به‌عنوان جایزه می‌رسید اما با عمل فداکارانه یکی از خانم‌ها در انصراف از جایزه، به دو برگزیده هرکدام مبلغ ۱۲۰ هزارتومان می‌رسید. یکی دیگر از خانم‌ها با عملی پسندیده، جایزه‌اش را به مقاومت فلسطین و لبنان هدیه داد. خانم دیگر هم با مهربانی‌اش ما را مخیّر به اهدا جایزه برای غزه کرد. به این صورت همه متولیان مالی و مشارکت‌کنندگان در چالش گروه حرفه‌ی‌هنر، در این اقدام زیبا شریک شدند و هدفِ چالش عالی‌تر شد. یکی از هایکوهای زیبای این چالش را بخوانید: کودک فلسطینی! به وقت بهشت آزادی را فریاد کن. کانال حرفه‌هنر در ایتا https://eitaa.com/herfeyehonar ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
اینم هدیه ما به پویش دسترنج هرچند ناقابله خیلی دوستش دارم زیااااد تواین سالها چندین بار پیش اومده که واقعا حتی هزار تومنم نداشتیم تمام طلاهامو فروختم، سالها پیش موقع بدنیا اومدن دخترم حتی پول بیمارستانم نداشتم میخواستم بفروشم که خدا جور کرد هزینه بیمارستان رو، چندین بار دیگه ام موارد دیگه ام پیش اومد تا طلا فروشیم رفتم ولی خدا تو دقایق آخر کارم رو راه انداخت. حتی امسال تابستون میخواستم بفروشم، برا بچها دوچرخه بخرم، بازم نشد. و امروز فهمیدم ۱۷ سال خدا کارمو راه انداخت که تو این روزا کار بنده های نیازمندشو راه بندازم، هرچند ناقابله ولی تمام دارایی منه ان شاالله خدا خودش قبول کنه🤲 به امید پیروزی محورمقاومت🌷 💠@yazahra_arak313 ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
📲 ۱. نشسته بودم توی مترو، زن دستفروش داشت لوازم آرایش می‌فروخت. تبلیغ می‌کرد. خانوم خوشگلا، نمی‌خواین خوشگل‌تر بشید؟! به دور و برم نگاه کردم. رنگین‌کمان بودند انگار. صورتک‌هایی که دیگر جایی برای نقاشی جدید نداشت. زن می‌گفت فلان چیز ضدآب است، ۲۴ساعته. ۲۴ساعت زمان زیادی بود. زن‌ها دوست داشتند مدت زیادی زیبا باشند. به فکر کردم. ۲۴ساعت برای او کم و کوچک است، او معامله‌ای کرده بود که سودش در این بود که تا ابدیت زیبا بماند! ۲. مترو، پارک شهر، شب. مادر را به بهانه‌ی جای پارک، راضی کرده بودم که ماشین نیاوریم. فکر می‌کردم که حتما حوالی معراج جا برای سوزن انداختن نباشد، اما هرجا قدم برداشتم در تاریکی عمیق‌تری فرو رفتیم. یکجا دیگر پایم شُل شد. نکند مسیر را اشتباه آمده‌ایم؟ نکند تاریخ را اشتباه دیدم. گوشی را چک کردم. با ادمین معراج صحبت کرده بودم و گفته بود که مراسم وداع امشب است. رسیدیم سر کوچه. پرنده پر نمیزد. دوتا مرد یک میز آهنی با یک قوطی دستساز گذاشته بودند و کمک به مردم غزه و لبنان جمع می‌کردند. مادر گفت خبری نیست، بیا برگردیم. باورم نمیشد. گفتم حالا چند دقیقه صبر کنیم، شاید خبری شد. مادر به کوچه‌ی تاریک و سوت و کور معراج اشاره کرد و گفت: نمیشه برای اون شهادت باشکوه، یه همچین مراسمی گرفته باشن، حتما اشتباه کردی! دو دقیقه بعد زنی با عجله از پشت سر ما گذشت و به سمت ساختمان معراج رفت، فهمیدم که اشتباه نکرده بودم. اشتباه را آن مسولین فرهنگیِ خواب‌آلوده‌ای کرده بودند که از چنین فرصتی برای بیدار کردن دل‌ها، بهره نبردند. چقدر می‌شد برای امشب کار فرهنگی تعریف کرد. چقدر می‌شد دست زن و بچه‌هایی از هر قشر را گرفت و آورد پای تابوت زنی که عاشقانه‌ترین شهادت را در تاریخ مبارزه با شقی‌ترین‌ها، رقم زده بود. چقدر امشب می‌شد قشنگ‌تر مهمان‌نوازی کرد. من فکر می‌کردم امشب تمام تهران یا لااقل تمام آن‌هایی که همیشه گفته بودند که عاشق مبارزه با اسراییلند یا حداقل همه‌ی زن‌هایی که دنبال یک عاقبت‌بخیر شده‌ای از جنس خودشان هستند، اینجا باشند... اما نبودند. یک دهم و یک صدم و یک هزارمشان هم آنجا نبودند! آخرش به این نتیجه رسیدم که همه چیز آنجا اشتباهی بود جز ما آدم‌هایی که با پای دلمان رفته بودیم به پیشواز مهمانی عزیز؛ خیلی خیلی عزیز! ۳. دوران دانشجویی زیاد آمده بودم معراج‌الشهدا. اما تمام راه به این صحنه فکر کرده بودم. جایگاه تابوت را در حیاط آماده کرده بودند. عادت داشتم به دیدن چهره‌های مردانه‌ی روی تابوت‌های معراج‌الشهدا؛ اما حالا قرص قمری از میان چادر مشکی، به ما لبخند می‌زد. چند مرد، دور تا دور حیاط ایستاده و منتظر پیکر بودند. تمام مسیر فکر کرده بودم به تجربه‌ای که برای اولین بار رقم می‌خورد. من داشتم به مجلس وداع با می‌رفتم. زنی که در راه مبارزه با اسراییل به شهادت رسیده بود. چقدر همنشینی این کلمات تازگی داشت. انگار هرکدامشان آتش زیر دلم را شعله‌ورتر می‌کردند. گُر می‌گرفتم و می‌سوختم و ققنوسی درون من رشد می‌کرد و بزرگ‌تر می‌شد. دوباره به عکس روی جایگاه نگاه کردم. شهیده همچنان توی تصویر می‌خندید. به گریه افتادم: به ما بیچارگان زانسو نخندید! ✍ فاطمه سادات مظلومی ۱. ۱۴۰۳/۸/۱ ┄┄┅═◈✧❁❀🕊❀❁✧◈═┅┄┄ ☕️▣⃢🎤@dr_arefe_dehghani ...................................................... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran