eitaa logo
انجمن راویان فجر فارس
1.4هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
905 ویدیو
78 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی انجمن راویان فجر فارس راویان عزیز هرگونه تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قاب‌های متفاوت و دیده‌نشده‌ای از مراسم صبح امروز اقامه نماز رهبر معظم انقلاب اسلامی بر پیکر رئیس‌جمهور شهید و همراهان گرامی ایشان منتشر شد... @raviyanfarss
خاخام های یهودی برای تشییع شهدای حادثه سقوط بالگرد رئیس جمهور آمده بودن ولی... 🔺️احمدی‌نژاد 🔺️خاتمی 🔺️روحانی نیامده بودند!! از عدم حضور احمدی‌نژاد و خاتمی و روحانی ناراحت نباشید. 💠نمادها و اضلاع مثلث گمراهیِ انحراف، فتنه و فریب نبودند تا مردم حول محور ولایت، گرد هم بیایند و دچار ضلالت نشوند... @raviyanfarss
💠سوم خرداد ۱۳۶۱ سالگرد فتح خرمشهر و رشادت دلیر مردان بی ادعا گرامی و ماندگار است. ♦️این روز مبارک و خاطره انگیز تا ابد در تاریخ و در دلها جاودان می ماند... ♦️یاد و خاطره رزمندگان و شهدای دیار فارس ، این فاتحان خرمشهر را گرامی میداریم. @raviyanfarss @kshohadayefars
انجمن راویان فجر فارس
💠سوم خرداد ۱۳۶۱ سالگرد فتح خرمشهر و رشادت دلیر مردان بی ادعا گرامی و ماندگار است. ♦️این روز مبارک و
💠 پیام امام خمینی(ره) به مناسبت فتح خرمشهر ♦️مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنایم بی‌پایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیب دیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی، این ابرجنایتکار دهر، به تباهی‌ کشیده شده‌اند، سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی به هدیه آوردید. ♦️ و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنین فداکارانی هستند که ستاره درخشنده پیروزیهای آنان بر تارک تاریخ تا نفخ صور نورافشانی خواهد کرد. و مبارک باد بر ملت عظیم الشان ایران این چنین فرزندان سلحشور و جان بر کفی که نام آنان و کشورشان را جاویدان کردند. و مبارک باد بر اسلام بزرگ این متابعانی که در دو جبهه جنگ با دشمن باطنی و دشمنان ظاهری پیروزمندانه و سرافراز امتحان خویش را دادند و برای اسلام سرافرازی آفریدند. ✍️🏻امام عارفان سید روح الله الموسوی خمینی @raviyanfarss
هدایت شده از شهید محمد مسرور❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... هرکه را صبــــــح شهـــــادت نیست، شام مرگ هست بی شهــــــــادت مـــرگ با خســـــران چه فرقی می‌کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان فجر فارس
💠سردار حاج محمد نبی رودکی؛ فرمانده لشکر پیروز ۱۹ فجر استان فارس در دوران دفاع مقدس و فرمانده وقت تیپ امام سجاد (ع)، در کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان عملکرد این تیپ در مرحله چهارم عملیات بیت‌المقدس پرداخته است: 🔺️طرح مانور کلی (مرحله چهارم عملیات بیت‌المقدس) بدین شکل بود که قرارگاه فتح در شرق جاده اهواز-خرمشهر و قرارگاه فجر در غرب جاده و قرارگاه نصر هم غرب قرارگاه فجر عمل می‌کرد. 🔺️در قرارگاه مرکزی کربلا، برادر متوسلیان و برادر حسن باقری هرکدام نظری متفاوت داشتند. در جلسه، مجادله و بحث شد و مخصوصاً سردار شهید متوسلیان و امیرشهید صیاد شیرازی باهم قدری بحث و دعوا کردند، اما نهایت تصمیم این شد که از شمال به جنوب با سه قرارگاه فتح و فجر و نصر انجام بشود. ادامه دارد @raviyanfarss
انجمن راویان فجر فارس
💠سردار حاج محمد نبی رودکی؛ فرمانده لشکر پیروز ۱۹ فجر استان فارس در دوران دفاع مقدس و فرمانده وقت تیپ
🔺️قرار شد در خط حد قرارگاه فجر، تیپ المهدی(عج) خط را بشکند و تیپ امام سجاد (ع) عبور کند، اما در عمل به دلیل اینکه دو سه ساعت طول کشید و خط شکسته نشد، به ما گفتند به کمک تیپ المهدی (عج) بروید و خط را بشکنید؛ بنابراین، یک معبر را آن‌ها و یک معبر را ما شکستیم و تا نهر عرایض جلو آمدیم. 🔺️شب عملیات، اول دو گردان از تیپ ۳۳ المهدی (عج) عملیات را شروع کردند. گردان سمت راست موفق بود، اما گردان سمت چپ نتوانست خط را بشکند و تا ساعت ۱۱/۳۰ شب طول کشید؛ لذا ما وارد عمل شدیم و با به‌کارگیری گردان ۹۰۷ به فرماندهی سردار رفاهیت، خط را شکستیم و عبور کردیم. 🔺️گردان سردار شایق و گردان سردارشهید الوانی و گردان برادر صحراییان وارد منطقه شدند و تا نزدیکی‌های صبح به جاده اصلی خرمشهر-شلمچه رسیدیم. قرار بود که همه روی جاده اصلی شلمچه پدافند کنیم و مطمئن شویم همه تیپ‌ها و یگان‌های عمل‌کننده باهم الحاق کرده‌اند و بعداز آن، به سمت نهر خین و رودخانه اروند حرکت کنیم، اما گردان سردار حاج کریم شایق یک‌مرتبه از این منطقه عبور کرده و به سمت رودخانه اروند رفتند. 🔺️صبح که من با جیپ به منطقه آمدم، دیدم عکس صدام را در ابعاد ۳ در ۴ متر روی دیوار منزل شیخ خزعل (عامل انگلیسی) که یک‌خانه بزرگی مثل قصر بود، نقاشی کرده بودند و بچه‌های گردان ایستاده با تیربار به این دیوار شلیک می‌کردند. 🔺️من با خوشحالی از اینکه به رودخانه اروند رسیده بودیم، سریع به قرارگاه مرکزی رفتم و خبر رسیدن به رودخانه اروند را به سردار محسن رضایی رساندم. آقای ناطق نوری، وزیر وقت کشور، آنجا بود. تا من وارد شدم، از آقای رضایی پرسید: این جوان متواضع و خاک‌آلود کیست؟ 🔺️آقای رضایی گفت: آقای رودکی، فرمانده تیپ امام سجاد (ع) است. آقای رضایی گفت با آقای سید احمد خمینی تماس بگیرید و بگویید که ما داریم وارد خرمشهر می‌شویم؛ چون باید اول تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) و تیپ ۷ ولی‌عصر (عج) به اروند می‌رسیدند که جلوی عراقی‌ها را بگیرند تا محاصره خرمشهر کامل شود، اما ما زودتر رسیدیم. آن‌ها هم موفق شدند و در کنار نهر خین و رودخانه همه باهم الحاق کردیم و محاصره خرمشهر کامل شد. پایان @raviyanfarss
تصاویر/مراسم ویژه گرامیداشت سالروز آزادسازی خرمشهر در شیراز https://farsnews.ir/Parsphoto/1716452256675575787 مراسم ویژه گرامیداشت سالروز آزادسازی خرمشهر و بزرگداشت شهدای خدمت با حضور خانواده های معزز شاهد و ایثارگر، امیر دریادار حبیب‌الله سیاری معاون هماهنگ‌کننده ارتش جمهوری اسلامی ایران، فرماندهان ارشد نظامی و انتظامی صبح امروز پنجشنبه سوم خرداد۱۴۰۳ به میزبانی فرماندهی ارشد آجا در کهکیلویه و بویر احمد و فارس در شیراز برگزار شد. عکس: احمدرضا مداح @raviyanfarss @kshohadayefars
😭نماز لیله الدفن رو فراموش نکنید😭 🌹هدیه به روح سید ابراهیم فرزند سید حاجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️ پیکر شهید رئیسی در حرم امام رضا(علیه السلام) آرام گرفت... رئیس جمهور شهید ، پس از تشییع باشکوه و ایجاد در تبریز، تهران، بیرجند و مشهد، عصر امروز در حرم سلطان توس برای آخرین بار طواف داده شد و در دارلاسلام برای همیشه آرام گرفت. 😭 @raviyanfarss
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
... ازدواج ( ۱ ) خواهرجانم ، نمی خوای ازدواج کنی؟ غافلگیرم شدم. سرخ شدم و دوباره سفید! زبانم بند آمد. سرم را پایین انداختم. آب دهانم را سخت قورت دادم تا راه دهنم باز شد و به علی اصغر گفتم: «ازدواج ...! من؟!» لبخند زد و ریش های نرم و بور تازه تنجه زده توی صورتش را خاراند و گفت: «تعجب کردی خواهر؟» گفتم: «برادر من! حرف حسابت چیه؟» لبخند زد. ـ خواهر من! حرف من، حرف خدا ، اسلام و پیامبرِ! النکاح و سنتی...! ـ علی اصغر! خوابی رو دیدی تعریف کن! ـ حالا شد...یه دوست پاسدار دارم، مثل خودم! حُسن و خلقش۲۰ ! اسمش حسنِ! حسن حق نگهدار ! گفتم: «خُب که چی؟!» ـ خُب، یه زن خوب می خواد. به شوخی گفتم: «عالی می شه! بعد شهادت غلامحسن! این جور که پیش بره، بعدش نوبته توهه! و بعد هم لابد نوبت همین دوست پاسدارت!» علی اصغر انگار بچه ها که بستنی توی گرمای تابستان به دهن آن ها خوشمزه آمده باشد، گفت: «به...! به...! اون وقت می شی خواهر دو شهید و همسرشهید ! بهشتت ، تضنمینِ تضمین!» مردد شدم ، به نظرم ازدواج ، فعالیت های فرهنگی ، مذهبی ام را در اتحادیه انجمن های اسلامی شیراز محدود می کرد... https://eitaa.com/joinchat/2222916297C8ced2a7ea4
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
... ازدواج ( ۲ ) گفتم: «علی اصغر ، ازدواج دست و پایم رو می بنده توی اتحادیه انجمن اسلامی ...! خودت بهتر می دونی!» ـ خود دانی خواهر جون! روش فکر کن ، می تونی کنار حسن عاقبت به خیر بشی. اگه حسن رو بشناسی، به خاطر بسپاری، همراهش باشی، اما بندی بر دست و پاش نباش، می تونی در جهاد و جنگ اون ، سهم داشته باشی! ـ نمی دونم تو برادر منی یا وکیل حسن!؟ سِحر کلمات علی اصغر شدم ، دل به سپردم و تا چشم به هم زدم ، توی مراسم خواستگاری و بله و برون دو خانواده افتادم! صورت گرد و خندان حسن ، توی لباس گشاد سبز زیتونی سپاه که بُلیز نظامی روی شلوارش افتاده بود، تو دلم نشست! انگار مادرزادی خنده را کاشته بودند توی صورتش. آخر مراسم نشستیم تا حرف اول و آخرمان را بزنیم. حسن گفت: « خانم ! باید واقعیتی رو بگم و با چشم و گوش باز ، انتخاب کنی ، راه من مشخصه! انقلاب ، اسلام ...من با جنگ و جبهه عهدی دارم ناگستنی! راحت بگم، اول جبهه و جهاد، بعد زندگی !» جوابش را با آیه ی از قرآن دادم: «آنان که با جان و مال فرزندانشان در راه خدا جهاد کردند، همانا رستگارند!» لبخند زد و گفت: « می تونی با سختی ها کنار بیایی؟» گفتم: «حسن آقا، ان معالعسر یسری ! دلم می خواد از دور ، من هم دستی به آتش داشته باشم تا روح و جسمم صیقل یابد و به خود باوری و خودشناسی برسم!» مراسم عقد ساده ما همراه شد ، با روز شهادت شهید محمد صادق استعجاب ، دوست صمیمی برادرم... راوی: همسر بزرگوار https://eitaa.com/joinchat/2222916297C8ced2a7ea4
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
شهید حق نگهدار درسال ۱۳۳۶ در شهر مقدس شیراز متولد شدند. حاج حسن، خالصانه به مولا و مقتدای خویش، آقا اباعبدالله الحسین (علیه السلام) عشق می‌ورزید. وی فردی لایق و كارآمد و فعال بود كه علیرغم تمام مشكلاتی كه در حیطه مسئولیت با آن درگیر بود، لحظه‌ای گُلِ خنده از لبانش جدا نمی‌شد و با همین شوخ طبعی و اخلاق نیكو به نیروهای خستگی ناپذیر تحت امر خود ، روحیه می‌داد. .......... برای شنیدن گوشه ای از رشادت های این سردار بزرگ و شاد شدن دلهاتون به کانال شهید حق نگهدار سر بزنید مطمئنم که ماندگار میشوید.☺️ به دوستانتون هم این کانال رو پیشنهاد کنید.👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2222916297C8ced2a7ea4
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
💠عملیات رمضان ؛ یه شب رفتیم یه جایی معروف بود به سه راه شهادت... ♦️شب سختی بود تا صبح گلوله از همه طرف میومد. هوا داشت روشن می شد دیدیم یه عده زیاد دارن میرن عقب. خیلی مطمئن گفتیم اینا ترسیدن ولشون کن بعد یه عده دیگه و ... حدود بیست نفر مانده بودیم. زمین از شدت انفجار می لرزید و از همه طرف گلوله می آمد. چشمم به حسن حق نگهدار افتاد... گفت: شما اینجا چکار می کنید؟ خوشحال گفتیم ما اینجا رو حفظ کردیم! گفت: یکی بمونه کمک من. یک مسیر را نشان داد و گفت: محاصره شدیم و اون هایی هم که رفتن اسیر شدن! سریع از این طرف فرار کنین! تا چشم کار می کرد دور تا دور تانک بود و جوری بود که با تانک مثل تک تیرانداز نفر میزدن! شروع به دویدن کردیم. همین طور که می دویدیم نصف تنه‌ی رزمنده ای با توپ مستقیم کنده شد و بقیه بدنش چند قدمی رفت و افتاد. نامدار رحیمی، چند تا گونی آرپی جی برداشت و با حسن حق نگهدار برای شکار تانک رفتن، آن روز حسن با کمک نامدار ۴۵ تانک زد. ( بعد که حسن رو دیدیم تا دو هفته گوش هایش خون می آمد) ♦️غلامحسین بغدادپور پای راستش مشکل داشت، ما می دویدیم و او لنگان لنگان... همین طور که عقب می آمدیم، می گفت این اسلحه هایی که بچه ها ریختند روی زمین، را بردار حیفه دست عراقی ها بی افته! چهار تا آر پی جی و دو تا کلاش با پای درد و کمر داغونم کشون کشون آوردیم .من تو فکر او بودم و او تو فکر رعایت من... راوی: علی خادم آزاد سالروز عروج سردار شهید حسن حق نگهدار ۱۳۶۷/۰۳/۰۴ شلمچه https://eitaa.com/joinchat/2222916297C8ced2a7ea4
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
💠سردار زنده یاد حاج‌منوچهر رنجبر در مورد سردار شهید حسن حق نگهدار می‌گفت: ♦️آبان ماه ۱۳۵۹ ، با چند نفر از بچه های سپاه شیراز مأمور شدیم تا به سوسنگرد برویم و سرپرستی اولین گروه بسیجی های اعزامی از شیراز به عهده بگیریم. ♦️رفتن ما همزمان شد با هجوم تانک های دشمن برای تسخیر سوسنگرد... ♦️سلاح ما ام یک بود که در برابر تانک اثری نداشت. تیربارچی ما، شهید جمشید غنی هم همان دقایق اول خورد و آسملنی شد. ♦️سردارشهید سید محمد کدخدا برای حفظ نیروها آنها را به کنار رودخانه برد، به من و حسن حق نگهدار گفت مهمات را منفجر کنید و بیائید. با حسن چند نارنجك انداختيم اما باعث انفجار بقيه نشدند. ♦️حسن من را عقب فرستاد و جلوتر رفت و با نارنجكى كه روى مهمات ها انداخت ، انفجار شديدى ايجاد شد ، بعثی ها حسن را زير آتش شديد گرفتند. ♦️حسن نتوانست به كانال بر گردد و با فرياد به من گفت: شما برو به بچه ها برس... ♦️حسن با سرعت مى دويد و تيربارچى دشمن با گلوله او را دنبال مى كرد. ♦️خدا او را از آن آتش نجات داد و به سوسنگرد رساند تا حماسه ساز بی بدیل شکست حصر سوسنگرد شود. سالروز عروج سردار شهید حسن حق نگهدار ۱۳۶۷/۰۳/۰۴ https://eitaa.com/joinchat/2222916297C8ced2a7ea4
۱۳۶۷/۰۳/۰۴ سالروز تک ناجوانمردانه دشمن بعثی به شلمچه با سلاح کشنده شیمایی سیانور و مقاومت تا پای جان رزمندگان دلیر فارس @Kshohadayefars
هدایت شده از شهید حاج حسن حق نگهدار ❤️
برگی از خاطرات شهید حسن حق نگهدار : داستان مجروحیتش را این گونه برایم تعریف می‌کرد: «بعد از اینکه چند ترکش پی‌درپی بر تنم نشست، داشتم کم‌کم از حال می‌رفتم که شنیدم اطرافیان می‌گویند: «این شهید شدنیه، نمی‌شه براش کاری کرد.» به آسمان خیره شدم. دیگر نه چیزی می‌شنیدم و نه دردی حس می‌کردم. فقط احساس سبکی و پرواز داشتم. احساس می‌کردم از زمین جدا می‌شوم و بالا و بالاتر می‌روم. جنازه خودم را در میان رمل‌ها، روی زمین می‌دیدم. ناگهان محمد رسول را دیدم (پسر بزرگ شهید) آستین لباسم را گرفته بود و مرا به پایین می کشید. می‌گفت: بابا نرو، برگرد. ناگهان از آسمان سقوط کردم و محکم به زمین خوردم. درد با تمام وجود به بدن خسته‌ام حمله کرد. حس کردم دستان گرم و کوچکی مرا به طرف برانکاردی که کنارم افتاده بود می‌کشد. آن پسر نوجوان به تنهایی و به سختی بدن مرا می‌کشید و از مهلکه دور می کرد.من دیگر چیزی نفهمیدم.» تلویزیون اسامی شهدایی که فردا در شهر تشییع می‌شدند را همراه با عکس‌هایشان نشان می‌داد. ناگهان نگاه حسن، روی تصویر یکی از شهدا خیره ماند. نوجوانی 15 یا 16 ساله. اسمش حبیب‌اله حسن زاده بود. اشک در چشمان حسن حلقه زد و گفت:«چه حلال زاده، خودشه، همونی که جون منو نجات داد.» آدرس خانه آن شهید را پیدا کرد و تا وقتی که زنده بود مرتب به خانواده آنها سرکشی می‌کرد. راوی :همسر شهید ❤️ https://eitaa.com/joinchat/2222916297C8ced2a7ea4
شهیدابوالحسن حق نگهدار وقتی به علت مجروحیت در بیمارستان بستری بود، هیچ نامه‌ای که نشان بدهد او در این مدت مجروح و بستری بوده است نگرفت. بعد از بهبودی نسبی، دوباره به منطقه بازگشت. آنجا به مشکل برخورده بود. وقتی برگشت گفت: می‌خواهند به عنوان فرار از جنگ مرا محاکمه نظامی کنند گفتم: برو از بیمارستان نامه بگیر، خودت رو خلاص کن خندید و گفت: اگر طوری شده برای خدا شده، خدا هم که از آدم برگه نمی‌خواد. بنده‌ها شو ول کن. آخرش اینه که یا حبس می‌شم یا اخراج! شهید حق نگهدار بارها از نواحی مختلف بدن مجروح شده بود و هر بار تشنه‌تر از پیش تن مجروح خود را در آستان وصال به تماشا نشسته بود. سرانجام در منطقه عملیاتی شلمچه، در چنگ مزدوران بعثی گرفتار آمد و به خیل عاشورائیان تاریخ پیوست... @raviyanfarss