هدایت شده از مسار
✨ به فکر توبه و جبران حق الناسات هستی؟
🎋رفسنجان بود. درِ مغازه باطری فروشی دیدمش. خیلی این پا و ان پا میکرد. میخواست چیزی بگوید. گفتم: «سید اگر چیزی هست راحت بگو.»
🍃گفت: در سالهای مدرسه ممکن است شیطنت و بچهگی کرده باشم. به جدهام ام زهرا (س) قسمت میدهم که حلالم کنی.»
🌾گفتم: «این چه حرفی است سید جان.» میخواست دستم را ببوسد.
آن روز چند بار دیگر آمد برای طلب حلالیت.
پیشانیاش را بوسیدم. گریهاش گرفت.
گفتم: «سید جان! دلم میخواهد باز ببینمت.»
💫گفت: «اگر هم برنگشتم، باز هستم. همین جا پیش شما. پیش همه.» آن روز بعد از ۴۷ سال تدریس پیش سید خیلی کم آوردم.
📚پا برهنه در وادی مقدس، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ص ۱۲۷-۱۲۶
#سیره_شهدا
#شهید_میرافضلی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir