eitaa logo
رازچفیه
485 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
656 ویدیو
7 فایل
ارتباط باما @zibanoroznia @zeynab_roos313 کپی حلاله عالم رازی هست كه جز به بهای خون فاش نمی‌شود. هنر آن است كه بمیری، پیش از آنكه بمیراندت، مبدأ و منشأ حیات آنان‌اند كه چنین مرده‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچکترین شهید دفاع مقدس... نامش حسین بود،اهل شهرستان جم،استان بوشهر"... در دوازدهمین بهار عمرش دست پدر را مے گیرد و بہ محل اعزام مے برد تا رضایت دهد براے رفتن حسین... عملیات بیت المقدس،حسین را بہ آرزویش رساند... شب عملیات بهش گفتند:حسین تو نیا... حسین گفت:من براے سقایے با شما مے آیم... حسین،تیربارچے را بہ هلاکت رساند تا گردان در محاصره را نجات دهد... رزمنده اے آب خواست... حسین آب آورد... سر حسین بالا آمد و خمپاره اے... و اینگونه بود کہ حسین،حسینے شد... "شهید حسین صافے" 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
• . پشت ترک موتورش بودم. رسیدیم به یک چهار راهِ خلوت ، پشت چراغ‌ قرمز ایستاد بهش گفتم : امید چرا نمیری؟! ماشین که اطرافت نیست .. بهم گفت : رد کردن چراغ خلاف قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی‌ و رانندگی خلاف شرعه ! پس اگه رد بشم گناهه داداش من شب تو هیئت اشک چشمم کم میشه :) 🌱° 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
میگفت: قبل‌ازشوخی نیتِ‌تقرب‌ڪن‌وتودلت‌بگو: دل‌یہ‌مؤمن‌ُشادمیڪنم،قربة‌الی‌الله این‌شوخیاتم‌میشہ‌عبادت..(: شهیدحسین‌معزغلامے🌿 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
🌹 ابراهـیم را دیدم که با عصـای زیر بغـل، در کوچه راه میرفت. چند دفعه ای به آسمـان نگاه کرد و سـرش را پایین انداخت.! 🔸 پرسیدم: «آقــا ابـرام! چـی شـده!؟» اول جواب نمیداد، اما با اصرار من گفت: «هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خــدا به ما مراجعه میکرد و هـر طـور شده مشکلش را حـل میکردیم. امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده؛ میترسم کـاری کرده باشم که خــدا توفیق خدمت را از من گـرفته باشد.» 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
همیشه‌میگفت ؛ بھتره‌شبـازود‌ بخـوابیم‌تـانمازصبح‌رواول‌وقـت‌ و‌سرحـال‌بخـونیم.کسی‌که‌نمـاز ظـھر‌و‌مغرب‌روسروقت‌بخونه‌هنر نکرده‌چـون‌بیـداربوده! آدم‌بـاید‌نـمازصبح‌هم‌اول‌وقت‌ بخونه ..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
‍ 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🌟 خاطره از شهید مهدی باکری 🌟 🌷🍂 خواهرش بهش گفته بود «آخه دختر رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای ، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.» گفته بود « اون کچله رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه !»   🌹🍃 از قبل به پدر ومادرم گفته بودم دوست دارید مهرم چه باشد. یک جلد قرآن و یک اسلحه . این هم که چه جور اسلحه ای باشد، برایم فرقی نداشت. پرسید « نظرتون راجع به مهریه چیه ؟» گفتم « هرچی شما بگین.» گفت « یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم « قبول.» هیچ کس بهش نگفته بود. نظر خودش را گفته بود. 🌼 قبلا به دوست هایش گفت بود« دوست دارم زنم اسلحه به دوش باشد.» 🌷🍂 روز عقد کنان بود. زن های فامیل منتظر بودند داماد را بینند. وقتی آمد، گفتم « اینم آقا داماد. کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.» مرتب وتمیز بود. با همان لباس سپاه . فقط پوتین هایش کمی خاکی بود. 🌹🍃 هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم بهم گفت « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم « مثلا چی ؟» گفت « کمک کنیم به جبهه .» گفتم « قبول ! » بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی . همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم. 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
وعده شهادت پس از این که به بچه‌ها خبر رسید دکتر «رحیمی» شهید شده است همه ی بچه‌ها دعای توسل را به یاد او خواندند. دعا را «محمدعلی» می‌خواند. وقتی به نام مقدس امام حسین-علیه السلام- رسید، دعا را قطع کرد و خطاب به بچه‌ها گفت: «برادرها: اگر مرا ندیدید حلالم کنید من از همه ی شما حلالیت می‌طلبم. پس از اتمام دعا نزد او رفتم گفتم: «چرا وقت دعا از همه حلالیت طلبیدی؟» گفت: «وقتی به جبهه آمدم، امام زمان- عجل الله فرجه- را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند: «به زودی عملیاتی شروع می‌شود و تو نیز در این عملیات شرکت می‌کنی، و شهید خواهی شد» همین گونه شد، او در همان عملیات(مسلم بن عقیل) به شهادت رسید. با این که قبل از عملیات به علت درد آپاندیسیت بشدت بیمار بود و حتی فرماندهان می‌خواستند از حضور او درعملیات جلوگیری کنند، ولی او می‌گفت: «چرا شما می‌خواهید از شهادت من جلوگیری کنید؟» «سایت تبیان به نقل از کتاب برگ‌هایی از بهشت راوی : یکی از همرزمان نوجوان بسیجی شهید «محمدعلی نکونام آزاد» 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
شهیدے ڪه ماسک خود را وقتے شیمیایے زدن بہ بغل دستےاش داد آنقدر دلیر و شجاع بود کہ آوازه اش را فرماندهان بعثے هم شنیده بودند. 💐 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
🔹جعبه شیرینی روجلوش گرفتم,یکی برداشت وگفت: " میتونم یکی دیگه بردارم؟" 😉☺️ گفتم:"البته سیدجون,این چه حرفیه؟"😎 برداشت ولی هیچ کدوم رونخورد.😳😮 کارهمیشگیش بود,هرجاکه غذای خوشمزه یاشیرینی یاشکلات تعارفش میکردندبرمیداشت امانمیخورد.🤔😕 میگفت:" میبرم باخانم وبچه هام میخورم". 😎😍 میگفت:"شماهم این کار روانجام بدید.🙂 اینکه آدم شیرینی های زندگیش رو با زن و بچه ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تاثیر میزاره". 🙃😌 📚کتاب دانشجویی،شهید آوینی، صفحه ۲۱ 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
🖋🖋🖋 ‍ 🔹گفت: چیکار دارے میکنے ؟ گفت: دارم قبر میسازم برا خودم تو مسجد . گفت : قبره کوچیک نیست؟ گفت: قرار من با امام " حسین " اینه که سرم قطع شه ، جنازمو که میارن قبره به همین قد بسه 😔 🔹رفت جبهه و اومد سرش قطع شد بود ... جنازه رو که اوردن دیدن قد قبریه که باید ؛ همین جورے بوده ... 🔹گفت : خیلی دوس دارم ظهر عاشورا شهید شم یعنے میشه ؟ نگاش میکردیم،چه حرفا میزنه!... 🔹بچه ها شـــــهدا برای خدا ناز میکردن ؛ برای امام حسین ناز میکردن ؛ امام حـــــسینم نازشونو میخرید ... 🔹داشت جعبه مهمات ها رو جابه جا میکرد میذاشت تو ماشین یدفعه جعبه مهمات ترکید منفجر شد ... گرد و خاک که تموم شد دویدیم سمتش دیدیم سرش قطع شده افتاده اون ور نگاه کردیم ظهر عاشوراست ...😔 چرا شـــــهدا دل ادم و میبرن؟ چون سیم اینا وصله ..... " شـــــ🌷ـــــهید شیرعلے سلطانے " 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
قسمتی از وصیتنامه یا علی اکبر چقدر خوب می شد سرتوبدنم نداشته باشم چقدر جالب ورویایی وزیباست وقتی ارباب می آیند بالای سرم تن تکه تکه ام براشون آشنا باشه وبا دیدن شباهت های تو بدن من وشهزاده علی اکبر(ع)به کمی از آن غم وغصه بدن اربا اربا تسلی پیدا کند خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم یاعلی اڪبر 🌷شهید مهدی صابری🌷 سقف آرزوهای یک شهید... آرزوهای ما چیه؟؟ 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh
🍃خیلی زرنگ بود و عاشق فلسفه. همیشه می دانست که چه بگوید و چطور بگوید. گفت: اگر برم سوریه حقوقم کمتر از حقوق فعلیم میشه. گفتم: اشکال نداره عوضش با برکت میشه. 🍃گفت: اگر برم و برگردم شاید یه مدت بیکار باشم و نتونم برگردم سر کار قبلیم. گفتم: از کجا معلوم که اگه نری تو همین جای فعلی نگهت دارن؟ گفت: می دونم با دوتا بچه خیلی سخته. میخوای نرم؟ 🍃سرم رو پایین انداختم و چیزی نگفتم. گفت: جدی میگم اگه تو راضی نیستی نمیرم به شرطی که توی قیامت وقتی حضرت زهرا(س) پرسید چرا برای دفاع از حریم دخترم نرفتی خودت جوابشو بدی... 🔥 تل آویو بامادرخاکریزخاطرات شهداهمراه باشید👇 https://eitaa.com/razechafieh https://t.me/razechafieeh