eitaa logo
رازچفیه
481 دنبال‌کننده
3هزار عکس
594 ویدیو
7 فایل
ارتباط باما @zibanoroznia @zeynab_roos313 کپی حلاله عالم رازی هست كه جز به بهای خون فاش نمی‌شود. هنر آن است كه بمیری، پیش از آنكه بمیراندت، مبدأ و منشأ حیات آنان‌اند كه چنین مرده‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
آقایِ سلمان پَرورم را دوسـت دارم ... محمد رسول‌الله(ص) پیرمردان دفاع‌مقدس🌷
👇👇 تو مترو نشستی رو صندلی....👇😊 یه خانم یا آقایی میاد روبه روی شما می ایسته... شما بلند میشی و جاتو میدی بهش... 😊🙄 از این کار میتونی اهداف مختلفی داشته باشی ..🤔 حالا یا مبارزه باهوای نفس یا خدمت به خلق الله .. خادمی عباد الله.. 🤗😉😊❤️ خانم یا آقایی که جاتو دادی بهش از این لطف شما احساس شرمندگی میکنن ... 🙈🙄☺️ شرمنده میشن وقتی میبینن شما ایستادی و اون جای شما نشسته ... خودشو به شما مدیون میدونه و هی تشکر میکنه... . ....❤️😊👇 خیییلی وقته..... دادن که .... 🕊💐 نههه . . . " جاشونو" ندادن ما بشینیم" " " دادن ما " بایستیم"😔💐 ماچیکارمیکنیم؟🤔🤔 مگه خدا نگفته "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" ؟! ؟! داریم جلوی چشم کسانی که بخاطر ما دادن میکنیم ... 😔😔 که #👈راحتی را انتخاب کردم..😔🌸
هیچ شنیده ای که مرغی اسیر، قفس را هم بر دارد و با خود ببرد؟ یاران ؛پای در راه نهیم که این راه رفتنی است ونه گفتنی... 🌷شهید سید مرتضی آوینی🌷 📎باخداتاشهادت🌺
سلام دوستان مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋ شهیدی که وصیت کرده بود سنگ مزار نداشته باشد 🕊 🌿🌻 تاریخ تولد: ۱۳۶۶/۱۲/۹ محل تولد: تهران تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۲۳ محل شهادت: دیر الزور_سوریه مزار شهید: بهشت زهرا(س) 🌹شهید محمد عبداللهی، معروف به مرتضی فرزند دوم خانواده‌ای ۶ نفره است. محمد (مرتضی) عبداللهی ۲۳ آبان ماه ۱۳۹۶ در نبرد با تروریست‌های داعشی در استان دیرالزور در شرق سوریه به فیض شهادت رسید.🥀🌱 🌸سخنان مادرش ⇦ چند هفته قبل از اعزامش به سوریه با هم به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) سر قطعه‌ای که الان مزارش است رفتیم. ایشان گفت من همیشه به این قطعه حس خاصی دارم.🌿 کششی من را به این طرف می‌کشاند. این وصیت را به صورت شفاهی کرده بود که اگر شهید شدم پیکرم را اینجا بیاورید. آقا مرتضی همیشه دعا می‌کرد هنگام شهادت ذره‌ای از بدنش باقی نماند و می‌گفت اگر پیکرم بازگشت در قطعه ۲۶ به خاک سپرده شود، اما سنگ مزار نداشته باشد. می‌گفت: «به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمی‌خواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم.»🌷 * * *شادی روحش صلوات*💙🌹
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸 شهید احمدی روشن کار همیشگی ش بود. هر وقت دلش تنگ می شد دستمو می گرفت و با هم می رفتیم بهشت زهرا "سلام الله علیها " اول می رفتیم قطعه اموات و چند دقیقه بین قبرها راه می رفتیم؛ بعد می رفتیم سر مزار شهدا. می گفت : " این جا رو نیگا کن ، اصلا احساس می کنی که این شهدا مرده ان ؟ این جا همون حسی رو داری که تو قطعه ی اموات داری ؟ " بالا سر مزار بعضی از شهدا می ایستاد و سنشون رو حساب می کرد. می گفت : " اینایی که می بینی ، همه نوزده ، بیست ساله بودن. ماها رسیدیم به سی سال. خیلی دیر شده ؛ اصلا تو کتم نمی ره که بخوان ما رو قطعه مرده ها دفن کنن ". از سوز صداش معلوم بود که مدت هاست حسرت شهادت رو به دل داره 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
༻﷽༺ 💖ما شیفتۂ علے و آل اوئیم ✨توفیق بہ ڪار خیر از ایشان جوئیم 💖 میلاد امام عسڪرے را امشب ✨تبریڪ بہ صاحب الزمان مےگوئیم 💫 (ع) مبارک
🌷🌼🌸💐🌹 خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی خبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن که برای تو برود. شهید معلم مهدی رجب بیگی؛ متولد سال ١٣٣٦
بار اولم بود که مجروح می‌شدم و زیاد بی‌تابی می‌کردم یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت:«چیه، چه خبره؟»تو که چیزیت نشده بابا! تو الان باید به بچه‌های دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می‌کنی؟! تو فقط یک پایت قطع شده! ببین بغل دستی است سر نداره هیچی هم نمی‌گه، این را که گفت بی‌اختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود! بعد توی همان حال که درد مجال نفس‌کشیدن هم نمی‌داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه‌هایی هستند این امدادگرا.
‍ متن اصلی زيارت شهدا اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِکُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّکُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَکُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِکْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِکَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّکُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَکُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِکَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُکُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّکُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِکُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْکُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَکاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِکَ اَشْهَدُ اَنَّکُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِکُمْ لاحِقُونَ
💐 شهیدی که به مو‌های طلایی‌اش حساس بود در کلاس، جلوی من می‌نشست و با هم رقابت درسی داشتیم. من که می‌دانستم به مو‌های طلایی‌اش حساس است، از پشت، موهایش را به هم می‌ریختم، ولی او فقط برمی‌گشت و با نگاهی مهربان، سرزنشم می‌کرد و با دستانش، آن‌ها را مرتب می‌نمود. یک روز صبح نیامد؛ فردا و پس‌فردایش هم نیامد! فهمیدیم بدون سر وصدا با محسن که بچه محل‌شان هم بود، رفته‌اند جبهه. البته به من گفته بود، ولی باور نکرده بودم. چند روز بعد نامه‌اش با آدرس صندوقی پستی از اندیمشک، به دستم رسید، گفته بود که حال و هوایش بسیار متفاوت شده است و خواسته بود که برایش دعا کنم. دو یا سه نامه دیگر هم آمد و دل مرا با خود همراه نمود، من هم جواب نامه‌ها را می‌دادم. آخرین نامه‌اش چند روز پس از عروج ملکوتی‌اش رسید که در آن، خبر از شهادتش داده بود. "شهید علیرضا راهدان"
✅ روایتی از نحوه شهادت یکی از شهدای مدافع حرم که در جوار حرم حضرت زینب (س) به فیض عظیم شهادت نائل آمد ... 🌙 شب سوم محرم از عملیات و کار برگشتیم خیلی خسته بودیم و میخواستیم استراحت کنیم محمدحسین گفت بریم حرم زیارت ... همه خسته بودن جز یکی از بچه کسی همراهش نشد دوتایی رفتند درب حرم بسته و داعش نزدیک حرم شده بود با اینکه شب سوم محرم بود به دلیل نا امنی هنوز پرچم بالای گنبد رو برای ماه محرم تعویض نکرده بودند محمدحسین و همراهش با اصرار وارد صحن حرم میشن و میبینن خادم مشغول آماده سازی پرچم که در تاریکی شب پرچم رو تعویض کنن محمدحسین اصرار میکنه اجازه بدین من پرچم رو تعویض کنن که با اصرار زیاد اجازه میدن وقتی میره بالا و پرچم رو عوض میکنه احترام نظامی به خانم حضرت زینب میذاره و بعد میاد پایین 💠 وقتی رفتیم اونجا با موشک ۱۰۷ مقرر تکفیری ها رو زدیم محمدحسین دومی رو که خواست بزنه تک تیرانداز از پهلو و بازو مجروحش کرد رفتیم داخل دیدیم مجروح شده و منتقلش کردیم بیمارستان تا لحظه ای که ببرنش اتاق عمل ذکر میگفت یک عمل چند ساعته سنگین داشت تیر از پهلوی چپش وارد و از پهلوی راست خارج شد کلیه چپش تخلیه شد و کلیه راست به دستگاه دیالیز وصل بود بعد از عمل یک ساعت به هوش اومد و بعد رفت کما ۱۵ روز کما بود و هفت روز بعد عاشورا شهید شد .. 💐 شادی روح پر فتوح شهید صلوات
سلام شهید حسین امینی سن ۱۶ سال محل شهادت فاو عملیات والفجر ۸ شهیدی که پس ا ز ۱۲ سال غریبی بی نشانی خدا خواست که در غربت نماند وسرانجام در ۱۳ تیر ۷۶ همزمان با ۲۸ صفر به اغوش خانواده برگشت ودر کنار دیگر همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد. ارسالی کاربران
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸 طهارت دائمی اوایل تشکیل سپاه، شبهای زیادی را در سپاه کار می کردیم. برای گشت داخل شهر می رفتیم و هر وقت که برمی گشتیم، می دیدیم در حال مناجات است و نماز شب می خواند. همیشه وضو داشت. هیچ وقت او را بدون وضو ندیدم. حتی قبل از خواب هم وضو می گرفت. گاهی که جلسات تا دیر وقت طول می کشید، می رفت تجدید وضو می کرد و بعد می خوابید و سحر هم قبل از نماز صبح بیدار بود. 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••• بـی‌شهادت🕊• مرگ با خسران چه فرقی می‌ڪند ؟! ♥️
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 در ایام تحصیل، دانش‌آموز ممتازی بود. نماز خواندن و روزه گرفتن را ضمن فراگیری کلام‌الله مجید از سنین کودکی آغاز کرد. در اوقات فراغت جهت کمک به اقتصاد خانواده، همراه برادر بزرگ‌ترش مدتی به جوشکاری پرداخت. مدتی هم کار بنایی را دنبال نمود. وی در تظاهرات و راهپیمایی‌های مردمی علیه رژیم منفور پهلوی شرکت می‌کرد و با روحانیون بزرگ و سر‌شناس شهر هم‌نشینی و مجالست داشت. بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج، به عضویت این نهاد مقدس درآمد. سیدامیرحسین به‌دلیل علاقه‌ای که به دروس طلبگی داشت، وارد حوزه علمیه شد و در کلاس درس حاج‌آقا عسگری شرکت نمود. سیدامیرحسین در قسمت تبلیغات و عقیدتی فعالیت می‌کرد. تا هنگام شهادت، چندین‌بار در منطقه حضور پیدا کرد تا این‌که برای آخرین‌بار درحالی‌که ملبس به لباس مقدس روحانیت شده بود، به جزیره مجنون اعزام شد و داخل قایق در حال عبور از آب، مورد اصابت تیر دشمن بعثی قرار گرفت و به سوی معشوقش شتافت.
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸 تربیت ، قبل از ولادت... مادر شهید بهشتی میگفتند در دوران بارداری فرزندم، روزی یک جزء قرآن میخواندم واحساس آرامشی این قرائت قرآن به من میداد. در موقع شیردادن هم روبه قبله می نشستم وبا وضوایشان راشیرمیدادم واحساس میکردم هروقت ناراحتی میکرد موقع قرآن خواندن آرامش خاصی پیدا میکرد وبه تلاوت من گوش میکرد. 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸 صدای ناله منطقه پر از عقرب بود . هراز چندگاهی صدای ناله یکی از بچه ها بلند میشد . یک شب که همه خواب بودیم. با صدای ناله یکی از بچه ها از خواب پریدیم . با خودمان گفتیم حتما طرف حسابی ناکار شده ! دنبال صدا را گرفتیم .. 'مصطفی بیگی' بود ، داشت نماز شب میخواند 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸 همسر شهید چمران: وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم : "بسه دیگه ! استراحت کن خسته شدی " او می گفت : " تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد ، ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم. " اما من که خیلی شب ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم : " اگر اینها که اینقدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید... مگر شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است " آن وقت مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت : " آیا به خاطر این توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم ؟ 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
📸 صلوات بر امام حسن عسکری علیه السلام 💐میلاد با سعادت امام حسن عسکری(ع) گرامی باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼: زیبای‌امیری‌حسین‌ونعم‌الامیر 🎙همخوانی‌حاج امیر عباسی و گروه سرود احلی من العسل•••🍃🌹❤️ ⚘به یاد همه شهدای دفاع‌مقدس و مدافعین حرم 🌹
گمان نبود که مرگ تو بینم اندر خواب ‏مرا به خواب گران کرده بیگمان رفتی...
『🇮🇷͜͡🌹』 شهید دهہ هفتادے 🌙 روحمان از بین رفته ، سرگرم بازیچه دنیاییم ، «الَّذِینَ هُمْ فِے خَوْضٍ یَلْعَبُونَ» ما هستیم . مرده‌ام ،تو مرا دوباره حیات ببخش ، خوابم ،تو بیدارم ڪن خدایا ...! بہ حرمت پاے خسته ے رقیه (س)، بہ حرمت نگاه خسته ے زینب (س)، بہ حرمت چشمان نگران حضرت ولے عصر (عج)؛ بہ ما حـرڪت بده .
آنقدر زرنگ و با شهامت بود که حاج محمد بروجردی و ناصر کاظمی، وقتی دیدنش به عنوان نفوذی فرستادنش تو حزب کومله. رفت خودش رو در حزب جا کرد و شد مسئول پرسنلی حزب. تمام اطلاعات و اخبار ضد انقلاب رو کامل استخراج کرد. وقتی کارش تمام شد و برگشت سپاه، ضد انقلاب پشت هم شکست می‌خورد. تمام آمار و اخبار حزب رو تخلیه کرده بود. بعدها فهمیده بودند که او همان محمود کاوه فرمانده نامدار سپاه در کردستان بوده.
🌺☔ فرمانده بودم پادگان زیاد برق میرفت یک روز عارف اومد گفت:حاج آقا تا برق میره بچه ها از ترس پتو میچسبند به دیوار و فریاد میزنندیا ابوالفضل میشه دستور بدید جشن پتو غدقن بشه.😐 حسابی خنده ام گرفت.😅گفتم اسمت چیه گفت عارف.گفتم بیرون وایسا. تماس گرفتم گفتم بیایید عارف رو بندازید تو پتو تا بیشترین حد ممکن بندازیدش بالا!😊 یادش بخیر اولین آشنایی من بود.انقدر این بچه نجیب و مودب بود که حدو حساب نداشت . به نقل از همرزم بزرگوار شهيد 🌱 ⁦♥️⁩☔
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمی‌دانستیم که احمد این قدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم، من که نزدیک‌ترین فرد به احمد بودم، نمی‌دانستم احمد این قدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نکرد، احمد خیلی خصلت‌ها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا می‌گفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله می‌گیرد، احساس می‌کند که احمد یک قله‌ای بود، واقعا یک قله‌ای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین می‌گویم احمد واقعا خلاصه‌ای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد مختلفی. 🌷شهید احمد کاظمی🌷 به روایت شهید حاج‌قاسم سلیمانی🌷