📸۲۷ بهمن؛ سالروز شهادت شهید محمدحسین یوسف الهی
🔹سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در بخشی از وصیت نامه خود خطاب به همسرش خواسته بود که در کنار مزار شهید یوسف الهی به خاک سپرده شود.
🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود که در سال ۱۳۶۴ و در ۲۴ سالگی به شهادت رسید.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و حاج قاسم
در فراقش گفت :
چگونه لبی بخندد؟
کـه عارفِ ما ، عاشق ما ،
مخلصِ ما، حسین آقای ما نباشد
#شهید_محمدحسین_یوسفالهی
#فرمانده_اطلاعاتعملیات
#لشکر۴۱_ثاراللهکرمان
#سالروز_شهادت
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
🌷🕊
آنچه روشن کند روزهای مرا،لبخندزیبای شماست.
✋سلام برشما همسنگران و دوستداران شهـــــداء 🍃
روزمان راباسلام وتوسل به شهدابیمه کنیم.
سلام برشهداییکه مردانه جنگیدندتاما امروز در آرامش وامنیت کامل زندگی کنیم.
امروزهرچی کارخیراز دستت برمیاد ازطرف رفیق شهیدهمون ﴿#محمدکاظمتوفیقی﴾
برای امام زمانت انجام بده،
باشه؟؟
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[🕊•••
🎥آخرین وداع دختر شهید مدافع حرم
حاج مصطفی زال نژاد
حالا بگویید قیمت این لحظه چند؟؟؟!
شهید #مصطفی_زال_نژاد❤️
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
🎊🎉#من_میترا_نیستم 🎊🎉
✈️فرزند ششم ✈️
#قسمت_پنجم
بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد و به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم
نزدیک اذانمغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد.
در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد.
پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند.
من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیش من و بچه هایم بودیم
نمیتوانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچههای نداشته اش، نوه هایش را بغل کند.
جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم.
جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را میدانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد.
جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت. جعفر اسم
پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت.
من نه خوب می گفتم و نه بد دخالتی نمی کردم. همیشه سعی می کردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید. تنها راه برای سازش آنها گذشتن از حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم.
مادرم اسم میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت بارها به مادرم می گفت :مادر بزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی چه جوابی میدی؟ من دوست دارم اسمم زینب باشه می خوام مثل حضرت زینب باشم.
زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سالهایی که در آبادان زندگی کردم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی، به من و بچه هایم رسیدگی می کرد.
او مرد مهربان و خداترسی بود و از ته دل دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه مادرم می رفتم بابام به مادرم میگفت: کبری تو خونه شوهرش مجبور هرچی هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تا قوّت بگیره.
شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخواد. اینجا که میاد هر چی خواست براش تهیه کن.
دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود. بابام هر وقت که به خانه ما می آمد در می زد و پشت شمشادها قایم میشد. در را که باز میکردیم میخندید و از پشت شمشاد ها خودش را نشان میداد
همیشه پول خُرد در جیب هایش داشت و به دخترها سکه میداد. بابام که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت.
مادرم به قولی که سالها قبل در نجف به بابام داده بود عمل کرد خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد.
در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادانی ها خیلی از مردها وصیت میکردند که بعد از مرگ در قبرستان وادی السلام قم یا نجف دفن شوند
مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دوره ائمه رفت.
تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم. ناراحتی اعصاب گرفته بودم و به تشخیص دکتر شروع کردم به خوردن قرص اعصاب.
حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب یک ساله بود که یک روز سراغ قرص های من رفت و آن ها را خورد
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
شب خواستگاری بود
برای خواستگاری به منزل خواهرم آمده بود صحبت ها تا آخر شب طول کشید.
مراسم که تمام شد موقع رفتن موتورش را تا سر خیابان کشاند و بعد روشن کرد تا برای همسایه ها مزاحمتی نباشد
همین رعایت حق الناس او مورد توجه خانواده ام قرار گرفت.
#شهید_حامد_کوچک_زاده
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
«آدم ها دو دسته اند
غیرتی، قیمتی
غیرتی ها با خدا معامله کردند
و قیمتی ها با بنده خدا»
#شهید_عبدالحسین_برونسی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
🌷 #شهید_علی_عباس_حسین_پور
آقای سپهوند میگفت: یک شب بیرون سنگر رفتم. دیدم پشت سنگر، علیعباس چفیهاش را پهن کرده و مشغول نماز شب است. او حال عجیبی داشت. گرم راز و نیاز بود. او در پشت سنگر طوری نماز میخواند که زیاد جلوی دید دیگران نباشد و برای بچهها مزاحمت ایجاد نشود. دیدم دارد راز و نیاز میکند. من هم به داخل سنگر آمدم. خیلی تحت تآثیر او قرار گرفته بودم. از آن به بعد سعی کردم مانند او باشم.
به نقل از کتاب #مسافر_ملکوت
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 فیلمی شرمنده کننده از شهادت غریبانه یکی از مدافعان حرم در آغوش همرزمش
♦️شهید آوینی: «می انگاری كه با یک زبان در دهان گرداندن كه: یا لیتنی كنا معک: تو را واگذارند تا در صف اصحاب عاشورایی امام عشق محشور شوی؟ زنهار كه رسم دهر بر این نیست!
♦️دهر بر محور حق و عدل می چرخد و تا تو كربلایی نشوی، تا سلاح در كف نگیری و پای در میدان ننهی و بر غربت و مظلومیت و جراحت و درد و سختی و شدت و اسارت صبر نورزی، تو را به خیل عاشوراییان نمی پذیرند. یاران حقیقی حسین این دلاورانند، نه آن كه در خانه عافیت نشسته است و به زبان زیارت عاشورا می خواند!»
منبع: کتاب «فتح خون»
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
سلام برشهیدان
پندار ما این است که ما مانده ایم و #شهدا رفته اند. اماحقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است
و شهدا #مانده_اند.
سالروز شهادت مدافعان حرم
🕊 شهید مدافع حرم #حمیدرضا انصاری
🕊شهید مدافع حرم #حمیدرضا باب الخانی
🕊شهید مدافع حرم #ایوب مطلب زاده
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
کلیپ زیبا درباره شهید مدافع حرم سردار حمیدرضا انصاری
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهمْ
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
°•🌱
فرازی از وصیت نامه
شهید حمیدرضا انصاری 🕊
🔸سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و به ایشان عرض کنید فلانی رزمنده کوچکی برای شما بود و دلش می خواست کاری کند.
🔸به عزیزانی که توفیق جهاد در راه خدا نصیبشان می شود التماس می کنم که در صحنه های نبرد مرا هم یاد کنند.
🔸به عزیزانی که ظهور را درک می کنند و توفیق دیدار حضرت ولی عصر (عج) نصیبشان می شود ملتمسانه عرض می کنم که سلام مرا به آن حضرت برسانند.
🔸آرزو دارم آن حضرت روحی له الفداء وقتی از کنار قبرستان می گذرند فاتحه ای نثار اهل قبور نمایند شاید حقیر هم مشمول آن رحمت قرار گیرم.
🔸مرگ دست خداست، همه روزی می آیند و روزی می روند خوشا به حال آنانکه با شهادت در راه خدا به جوار رحمت حق می پیوندند.
ولادت: ۱۳۴۸/۵/۱، استان مرکزی
شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۲۸، تل قرین -درعا- سوریه
شادی روح شهدا صلوات 🌹
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
شهید مدافع حرم حمیدرضا انصاری رضوان الله تعالی علیه
یادش گرامی وراهش پررهرو
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
🔴پسر عموم ۱۷ سالشه
۷۰ میلیون دراورد تو یکماه😐‼️
بش گفتم چطوری وضعت انقد خوب شده❓🥲
گفت از وقتی با این کانال آشنا شدم👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3302162797Caa778d4939
✅ روزی ۱تومن درمیارم فعلا ، بنظرم واسه منی ک بیکار بودم برا شروع خوبه👌🏻 👆
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
دنبال شغل خوب در منزلی؟!
بیا اینجا بین ۱۴ تا ۳۴ میلیون درمیاری :
@.Kar_Dar_Manzel
اگرم کسی بالای ۶۰ میلون در
ماه میخواد اینجا بیاد :
@.Daramad
بهش گفتم: بابک من به خاطر خانوادم نمیتونم بیام دفاع از حرم، گفت: توی کربلا هم دقیقا همین بحث بود
یکی گفت خانوادم
یکی گفت کارم
یکی گفت زندگیم
این طوری شد که امامحسین (ع) تنها موند
و من واقعا جوابی نداشتم برای حرفش.
🌷شهید #بابک_نوری🌷
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۲۸ بهمن ماه سالروز شهادت مدافع حرم " #حمیدرضا_انصاری " گرامی باد
#حمیدرضا_باب_الخانی
#صلوات
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
📋 #اطلاع_نگاشت
🕊شهید مدافع حرم " #حمیدرضا_انصاری
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
🌱شهید اکبر آقادادی:
این انقلاب اسلامی است
و سرچشمه آن کربلا و
خون حسین ابن علی(ع) است.
این انقلاب دنباله رو انقلاب خونین
حسین(ع) است و امام حسین(ع) و
تمام امامان مخصوصا امام زمان(عج)
نگهدار این انقلاب است..!
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
سلام بر شهدای خونین انقلاب اسلامی که با خون پاکشان درخت اسلام و آرمانهای مقدس اسلامی را آبیاری و بارور نمودند و با سلام به رزمندگانی که با خلوص ایمان و عشق به الله لباس رزم بر تن کرده اند و می جنگند و می رزمند تا ان شاءالله پرچم خونین اسلام را در سرتاسر جهان به اهتزاز در آورند.
#شهید_بیژن_گرد
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
یه دختر خاله دارم هر موقع هر مهمونی دعوت میشد بی دلیل بهش کادو میدادن😐
یا #وام_خانگی ثبتنام میکرد همیشه #اولین_نفر اسمش در میومد همش فکر میکردم چقدرخوشانسه😏
تا یه روز متوجه شدم رو دستش یه کد نوشته گفتم این چیه؟ گفت کد خوششانسی باورم نمیشد تا خودم امتحانش کردم و واقعی بود🙊
منبعش اینجاست کدهاشم معتبره🥲👇
@.Mojeze_Fekr
@.Mojeze_Fekr
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
🤫پیام_ناشناس 👤
سلام ببخشید مزاحم شدم یه کاناله قبلا گذاشته بودی که تکنیک ثروت مند شدن و آرامش تو زندگی رو یاد میداد
خیلی عالی بود .ـ. میشه یبار دیگه بزارین گمش کردم 😩💪 بفرما عزیزم ^_^ 👇
Servat ♡ Aramesh
Servat ♡ Aramesh
Servat ♡ Aramesh
👆👆👆👆
سالروز شهادت شهید محمدحسین یوسف الهی
🔹سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در بخشی از وصیت نامه خود خطاب به همسرش خواسته بود که در کنار مزار شهید یوسف الهی به خاک سپرده شود.
🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود که در سال ۱۳۶۴ و در ۲۴ سالگی به شهادت رسید.
#شهید | #محمدحسین_یوسف_الهی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳خیلی مراقب چشم هایش بود ...
پلیسِ شهید مصطفی علیدادی را می گویم💞
من میگم: شهادت خیلی سخت نیست، فقط یکم تمرین میخواد و مبارزه با نفس...
🌹مزار مطهر شهید گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۳۱، ردیف ۷۹ قرار دارد
#شهید | #مصطفی_علیدادی❣
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش سردار شهید حاج قاسم سلیمانی نسبت به کسی که دستش را بوسیده بود: یک بار دیگر دستم را ببوسی میدهم محافظها بگیرنت و پاهایت را میبوسم
#شهید | #حاج_قاسم_سلیمانی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
🌱ابراهیم همیشهدر مقابل بدیدیگران گذشت
داشت. بارها به من میگفت : طوری زندگی
و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند !
میگفت: این دعواها و مشکلات خانوادگۍ
را ببین بیشتر بخاطر اینه ڪِه کسی گذشت
نداره . بابا دنیا ارزش این همھ اهمیت دادن
نداره. آدم اگه بتونی توی این دنیا برایخدا
کاری کنه ارزش داره :) '
#شهید_ابراهیم_هادی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشبینیهای امامین انقلاب محقق شد
روایت حاج قاسم سلیمانی در جوانی و میانسالی، از پیشبینیهای امام خمینی و مقام معظم رهبری که محقق شد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی...🌷🕊
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
^_^ نذری که واقعا معجزه میکنه
💚 توسـل بـه
حضرت نـرجـس خـاتـون
مادر بزرگوار امام زمان (عج)💚
💌 چه حاجتی داری ؟ 🥺👇
میخوای بچه دار بشی ؟
میخوای بـخـتـت باز بشه ؟
میخوای صاحب خونه بشی ؟
میخوای مریضت شفا پیدا کنه ؟
👏نیمه شعبان نزدیکه جا نمونی😍👇
https://eitaa.com/joinchat/3939500419Cb5feb3080b
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
هرکس بانو #نرجس_خاتون (س)
حاجت میخواد کلمه حاجتو لمس کنه👇
حاجت حاجت حاجت حاجت حاجت
حاجت حاجت حاجت حاجت حاجت
حاجت حاجت حاجت حاجت حاجت
حاجت حاجت حاجت حاجت حاجت
حاجت روا شدم 😭😭☝️
🎊🎉 #من_میترا_نیستم 🎊 🎉
🌺#قسمت_ششم🌺
زینب با خوردن قرص ها به تهوع افتاد. باباش سراسیمه او را به بیمارستان شرکت نفت رساند.
دکتر معده زینب را شست وشو داد و او را در بخش کودکان بستری کرد. تا آن روز هیچ وقت چنين اتفاقی برای بچه های من نیفتاده بود.
خوردن قرص های اعصاب، اولین خطری بود که زندگی زینب را تهدید کرد.
شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد،پوست و استخوان شده بود.
چشم ترس شده بودم. انگاریکی می خواست دخترم را از من بگیرد. بیمارستان شرکت قوانین سختی داشت. مديرهای بیمارستان اجازه نمی دادند کسی پیش مریضش بماند.
حتی در بخش کودکان مادرها اجازه ماندن نداشتند. هر روز برای ملاقات زینب به بیمارستان می رفتم.
قبل از تمام شدن ساعت ملاقات، بالای گهواره اش می نشستم و برایش لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم کم به غم نبودن بابام عادت کردم.
مادرم جای پدر و خواهر و برادرم را گرفت و خانه اش خانه امید من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابام، مادرم خانه ای در منطقه کارون خرید که چهار اتاق داشت و برای امرار معاش، سه اتاق را اجاره داد. هر هفته، یا مادرم به خانه ما می آمد یا ما به خانه او می رفتیم.
هرچند وقت یک بار بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت می برد. بچه ها خیلی ذوق می کردند و به آنها خوش میگذشت.
باشگاه شرکت، سینما هم داشت. بلیط سینمایش دو ریال بود. ماهی یک بار به سینما می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو بودند و من و دخترها هم ردیف عقب پشت سر آنها می نشستیم و فیلم میدیدیم.
همیشه چادر سرم بود و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بیاورم. پیش من چادر سرنکردن، گناه بزرگی بود.
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام بی بی جان» داشت.
او در منطقه شیک و معروف بیمه زندگی می کرد. شوهرش از کارمندهای گرد بالای شرکت نفت بود. ما سالی یک بار برای عید دیدنی به خانه آنها می رفتیم و آنها هم در ایام تعطیلات عید یک بار به ما سر می زدند، تا سال بعد و عید بعد، هیچ رفت وآمدی نداشتیم.
اولین بار که به خانه دختر عمه جعفر رفتیم، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی، کفش هایشان را درآوردند.
بی بی جان بچه ها را صدا زد و گفت: «لازم نیست کفشاتون رو دربیارید، بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند.
آن ها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه می رفتند خانه پر بود از مبل و میز و صندلی، حتی در باغ خانه یک دست میز و صندلی حصیری بود.
اولین باری که قرار بود آن ها خانه ما بیایند، جعفر از خجالت و رودرواسی با آنها، رفت و یک دست میز و صندلی فلزی اجاره خرید.
او می گفت: «دخترعمه م و خونواده اش عادت ندارن روی زمين بشینن. تا مدت ها بعد ان میز و صندلی را داشتیم، ولی همیشه آن ها را تا می کردیم و کنار دیوار برای مهمان می گذاشتیم و خودمان مثل قبل روی زمین می نشستیم.
در محله کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمی کرد. دختر عمه جعفر هم اهل حجاب نبود. هروقت می خواستیم به خانه بی بی جان برویم، همان سالی یک بار، جعفر به چادر من ایراد می گرفت.
او توقع داشت چادرم را در بیاورم و مثل زن های منطقه کارمندی بشوم. یک روز آب پاکی را روی دستش ریختم و به او گفتم: «اگه یه میلیونم به من بدن، چادرم رو درنیارم.
اگه فکر می کنی چادر من باعث کسر شأن تو میشه، خودت تنها برو خونه دختر عمه ت .) جعفر با دیدن جدّیت
من بحث را تمام کرد و بعد از آن کاری به چادر من نداشت.
ادامه دارد...
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا