•
توچهکردیکهدلـمسختتورامیخواهد^^
هرتپشهرضرباننامتورامیخواند!🙂💛
•
أَلسَّلٰامُعَلَیكَیٰاعَلیاِبنِموسَیأَلرّضٰا✋🏻
@Razeparvaz|🕊•
●|👤°•.
فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام
شـهید
#محمدحسنبرجعلی🍂
تاریخ تولد: ۱۳۴۹/۰۱/۰۱
محل تولد: روستایهادیاباد-قزوین
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۰۲
محل شهادت: شلمچه
وضعیت تأهل: مجرد
مزار شهید: قزوین
#روزی5صلوات♥️
@Razeparvaz🕊|•
"رازِپَـــــرۈاز"
●|👤°•. فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام شـهید #محمدحسنبرجعلی🍂 تاریخ تولد: ۱۳۴۹/۰۱/۰۱ محل تولد: ر
•●|عکاسے که عکس شھادت مےگرفت🌱؛
.
اعزام سپاه محمد 'ص' بود ..🚎..
و طبق معمول؛
داشتم عکس مےگرفتم..😌
گفت:«اخوی! یک
عکس هم از ما بگیر»✌️🏻
گفتم:«اگه عکست را بگیرم
شهید مےشویها!»😅
خندید و آماده شد،
عکسش را گرفتم📸°•
اسمش [محمدحسنبرجعلی] بود
و در همان اعزام هم شهید شد!
این همان عکس است👀♥️°¡
.
🖇عکاس: حسنشکیبزاده
@Razeparvaz|🕊•
•
توحیدِمانکَماَسـت
کِهآمـریکارااَبَـرقُدرَت
میدانیمنَهخُدارا..!🚶🏻♂
•
#امامخمینی🌱
@Razeparvaz|🕊•
#پایانیبرشایعـات•👊🏻•
.
[ هـم چـو سـرو
ایـستـاده در بـاد..•♥️• ]
.
#سیدعلیخامنهای•🌱•
#سیلیمحکــم•🕶•
@Razeparvaz|🕊•
.
[°●کافۍنیستکهانسانـ👤
ستمگـرنبـاشـد!🙅🏻♂
بلڪهلـازماستازستمـْـ↯
دیدگاننیزدفا؏کند🛡●°]
.
#شهیدبهنامیوسفی🌱
@Razeparvaz|🕊•
رهبـرانقلاب🌱↯
بهگفتهیڪعزیزۍ👌🏼
کفشِپاۍِسلیمانۍ هم
بر سرِ قاتݪِ او شࢪف دارد!💣°●
[ ۱۳۹۹-۹-۲۶ ]
#لبیڪیاخامنهاۍ✌️🏻°●
@Razeparvaz|🕊•
•
زندگۍ بۍشهـادټ..؛
ریاضټ تدریجۍ براۍ
رسیدݩ به مـࢪگ اسټ'♥️'
•
#شهیدمحمدعبدی🌱
@Razeparvaz|🕊•
و مگࢪنہآنکه . . .
.
گࢪدݧها را باریكآفریدهاند
تا در مقتـݪ کربلاۍعِشـق
آسـاݧتربریدهشوند⛓:)..؟!
.
#شهیدمرتضیآوینی🌱
@Razeparvaz|🕊•
°●| دنــیا ..🌏
•
سراسر نیرنگ و بےمایگے است'👀'¡
اگـر . . .
خط امام را فراموش بکنیم'☝️🏻'؛
•
تــازه'⇩'
به قـدم اولِ¹
[ بدبختۍ و دربهدرۍ ]
رسیدهایم ..'🤦🏻♂'
•
#شهیدیوسفکابلی🌱
@Razeparvaz|🕊•
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂
@Razeparvaz|🕊•
IMG_20201217_094820_545.jpg
39.1K
#السلامعلیڪیااباعبدالله✋🏻
.•.
عاشقی گفت
آنچه میخواهد دل تنگت بگو
با دلی غمبار گفتم کربلا،
گفتم حسین...:)🌿
.•.
#آرامجآنمحسین💛
@Razeparvaz|🕊•
●|👤°•.
فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام
شـهید
#مهدیزینالدین🍂
تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۱۲/۲۴
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۰۸/۲۷
محل شهادت: سردشت-کرمانشاه
وضعیت تأهل: متاهل
مزار شهید: قم
#روزی5صلوات♥️
@Razeparvaz🕊|•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
حضرتآقا"🌱"
از سال ۹۵ بنا بوده؛
همه تحریم ها یکباره برداشته بشه
تا الان نه فقط برداشته نشده
زیادم شده:/
#Story [‘🔥’]
99/9/26
@Razeparvaz|🕊•
هر انسانے اگـر بپرسد که من
برای چـه به دنیـا آمدهام⁉️
•
مےگویمـ💁🏻♂↯
•
براۍِ تلـاشِ پرنبࢪد و پرࢪنج
در راهِ تکامݪِ خویشتݧ و انسانیټ :)🤞🏻
•
#شهیدبهشتی🌱
@Razeparvaz|•🕊
•
[● خـوب به قرآن گـوش کنید و
این کتاب آسمانی را سرمشق
زندگےتان قرار بدهید. باید از
#قرآن استمداد کنید و بایداز
قرآن مدد بگیرید و متوسلبه
امام زمان«عج» باشید .. ♥️ ●]
•
#شهیدعبدالحسینبرونسی🌱
@Razeparvaz🕊|•
.
ما مأمورین انقلاب اسلامی هستیم✌️🏼؛
نه مسئولين انقلاب...😉!
.
مسئوليټ..،
گرفتنۍست و تمام شدنۍ...⏳°•
اما مأموریټ..،
تکلیفۍست و دائمۍ..👓°¡
.
#حاجحسینیکتا 🌱
@Razeparvaz|🕊•
•••📖
#بخش_صد_و_سی_و_سه
#کتابآنبیستوسهنفر📚
یک هفته از رفتن آن دو جوان نگذشته بود که نیمه شبی درِ زندان باز شد و آن دو آمدند داخل؛ با چه حالی!🤯
چهرههایشان نشان میداد زجر زیادی کشیدهاند.👋🏿
هر یک چند کیلو وزن کم کرده بودند. چشمهایشان گود افتاده بود. رنگشان مثل گچ دیوار شده بود. داستانشان را برایمان تعریف کردند.🗣
ـ از اینجا بردنمون به یه زندان تاریک.😢 توی اتاقی انداختنمون که سه چهار نفر ایرانی، با ریش و مو و ناخنای بلند، یه گوشه کز کرده بودن.😰گفتیم:«شما کی هستید؟»😨 یکیشون گفت:«ما هفت ماه پیش پناهنده شدیم؛ که ای کاش نمیشدیم! تمام این مدت توی این سلول گرفتاریم.»😓بعد سؤال کردن:«شما هم پناهندهاید؟»🙄ما یاد حرف شما افتادیم. گفتیم:«نه، ما توی جبهه راه رو گم کردیم و افتادیم دست عراقیا.»🤭
بعد رفتیم پشت در و گریه کردیم. سرباز عراقی گفت:«چی میخواید؟»🤨
گفتیم:«ما رو اشتباهی آوردهان.😭❌ما توی جنگ اسیر شدیم.»
یه هفته تمام کارمون گریه و التماس بود تا اینکه بردنمون برای بازجویی. اونجا گفتیم:«ما اسیریم. شما رو به خدا بذارید بریم به اردوگاه اسرا.»😭🙏🏼
عراقیا هم گفتن:«اگه شما اسیرید، ما هم حرفی نداریم. میفرستیمتون به اردوگاه اسرا.»🤷🏻♂🚛
چند روز بعد، آن دو پناهنده به اردوگاه اسرا منتقل شدند تا تاوان سادگیشان را پس بدهند.محیط زندان خسته کننده و ملال آور شده بود.🚶🏻♂
روزی یک بار میگذاشتند برویم دست شویی. از حمام خبری نبود.🙆🏻♂
لباسهایمان پر از شپش شده بود. بدنمان بو گرفته و دستها و پایمان پوست انداخته بود.☹️😷
یک روز احمدعلی حسینی قوطی کبریت صالح را خالی کرد و یک عالمه شپش ریخت داخلش. از دق دل تعدادیشان را انداخت روی لباس های ابووقاص و بقیه را موقع دست شویی رفتن ریخت روی لباس نگهبانها که سوغاتی ببرند منزل!بیست روز از ورود دوباره مان به زندان!😂💙
استخبارات میگذشت. در آن مدت چند بار خبرنگارهای داخلی و خارجی آمدند، گزارش تهیه کردند، و تیتر زدند «اطفال اسیر ایرانی در راه پاریس»؛ و ما نه در راه پاریس که در چاه زندان استخبارات زجر میکشیدیم.😪⚙
از لباس نو هم، که خیاط اندازه گرفته بود، خبری نبود و همین باعث امیدواری ما میشد که لابد عراقیها از تصمیمشان برگشتهاند.🤩🙅🏻♂
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
@Razeparvaz|🕊•
•••📖
#بخش_صد_و_سی_و_چهار
#کتابآنبیستوسهنفر📚
مجید ضیغمی از پشت دریچه با احتیاط داشت حیاط زندان را میپایید👀!
صدای ناله هایی دردناک به گوش میرسید.😟معلوم بود بساط شکنجه به راه است.
مجید، با چشمانی پر از اشک و چهرهای افروخته و عصبانی، آمد داخل و گفت:«دارن میکشن ئی بدبختِه! میگن بگو پاسدارم. اعتراف نمیکنه. کبریت میذارن لای انگشتاش و آتیش میزنن.🔥😡خودم دیدم عراقی نامرد چند تیکه از ریشش رو کند بیشرف!»🤬👊🏽
اسیر مظلومی که سربازان عراقی شکنجهاش میکردند سید محمد طباطبایی بود.🙁
این را چند روز بعد فهمیدیم. نمیدانستیم چه کاره است و کجایی. فقط اسمش را صالح توی پروندهاش دیده بود.📁
هر روز شکنجهاش میکردند و او لب به اعتراف باز نمیکرد که پاسدار است یا فرمانده.🤐
ظلم بزرگی که به سید محمد طباطبایی میشد کم کم داشت وسیلهای می شد برای اعتراض دسته جمعی ما.😶
به این نتیجه رسیدیم که نباید بیش از این سکوت کنیم. در کنار دردهای خودمان از آن سرنوشت عجیب و غریب، خوره روحمان شده بود ناله های آن اسیر بی پناه.😩⛓
یک شب، در پوشش گل یا پوچ بازی کردن، چند ساعت با هم مشورت کردیم. یکی گفت:«باید تکلیفمون رو روشن کنیم. چرا ما اینجاییم؟»🙄
دیگری گفت:«بریزیم پشت پنجره و الله اکبر بگیم.»🙋🏻♂
یکی دیگر گفت:«نیمه شب از پنجره زندان یه نفر رو فراری بدیم، بلکه دیگران از این اوضاع نجات پیدا کنن.»👌🏽
آن یکی گفت:«اعتصاب غذا کنیم.» 😕🚫
هرکس پیشنهادی داد. وقتی به نمایش گل یا پوچ خاتمه دادیم و رفتیم سر جاهای خودمان، به یک اتفاق نظر مهم رسیده بودیم؛ اعتصاب غذا!🖐🏽
روز بعد، همه جوانب و عواقب آن کار خطرناک را بررسی کردیم. اعتصاب غذا دو نتیجه میتوانست داشته باشد؛ یا مرگ یا برگشتن به اردوگاه.😀🚛
راه سومی نبود. هم قسم شدیم و نتیجه اول را پذیرفتیم.✋🏼
اما قبل از هر چیز عهد کردیم یک دیگر را تنها نگذاریم. قرار شد همه مراحل اعتراضمان دسته جمعی باشد تا بار خطر روی یک یا دو نفر آوار نشود.😬
وقتش بود صالح را از این تصمیم بزرگ باخبر کنیم. کردیم.🗣 جا خورد!😵
برایش توضیح دادیم. گفتیم که نه تحمل شکنجه شدن هم وطنانمان را داریم و نه میخواهیم به اسم کودک به سازمان مجاهدین خلق تحویل داده بشویم.😒
میخواهیم برگردیم به اردوگاه؛ همین!🤓
صالح رفت توی فکر. برایش سخت بود به سادگی مجوز چنین اقدام پر خطری را صادر کند. گفت:«ما هم توی زندان طاغوت گاهی اعتصاب می گکردیم. ممکنه جواب بده؛ شاید هم نه.🤷🏻♂ من فقط یه چیز میتونم به شما بگم؛ هیچ کس نباید پرچم دار این حرکت باشه.🤧 اگه با هم باشین، موفق میشین. اما اگه میون شما تفرقه بیفته، فاتحه همهتون خوندهست!»🤕💔
صالح صلاح ندانست بیش از این اظهار نظر کند. همه چیز را گذاشت به اختیار خودمان.😑
جمعه شب بود که تصمیم آخرمان را گرفتیم؛ اعتصاب غذا تا پای جان با هدف خاتمه دادن به بازی تبلیغاتی دشمن، دیدار با صلیب سرخ، و بازگشت به اردوگاه.🕶✌️🏽
ضمناً، قرار شد این سه خواسته را به هر کسی نگوییم؛ نه نگهبانها و نه حتی ابووقاص، فقط ژنرال قدوری، رئیس کل اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق.😏👊🏽
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
@Razeparvaz|🕊•
4_5969959113570912734.mp3
4.1M
[••خـدانیارهاسـممنازقلـمبیفته!💔•
[••هواۍکربلـایتـوازسـرمبیفته!🖐🏽•
#امیرکرمانشاهی🎤
@Razeparvaz|🕊•