eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.9هزار دنبال‌کننده
516 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای قبله‌گاه دل، در دولت‌سرای تو! تاج سر ملوک جهان، خاک پای تو یاد بهشت کی کند؟ آن ‌کس که با خضوع یک شب نمود صبح به کرببلای تو دیهیم سلطنت به یکی جو نمی‌خرد از روی معرفت شد اگر کس، گدای تو بیگانه گشت از سر و جان و جلال و مال هر کس‌ که گشت از دل و جان، آشنای تو راضی است حق به آنچه تو هستی از آن رضا زیرا رضای حق نبُوَد، جز رضای تو بهر نجات خلق گذشتی ز جان و سر ای جان جمله آدم و عالَم، فدای تو! دشمن خموش خواست کند نور تو ولی عالَم قوام جُست، به ظلّ لوای تو گفتند از میان ببرندت ز سمّ اسب غافل که هست در دل احباب،جای تو ای چشمه‌سار کوثر و زمزم! چه شد؟که خصم لب‌تشنه سر جدا بنمود از قفای تو قربان حلق خشک و لب تشنه‌ات! که مانْد بر خاک ره، سه روز، تن توتیای تو آتش فتاد کاش به ارکان نُه فلک آن‌گه که سوخت ز آتش کین،خیمه‌های تو تا از زبان تشنۀ تو، حق کند سخن بر نوک نیزه‌های عدو خواست، جای تو بار دگر شد آتش موسی، عیان به دهر تا بر درخت شد، سرِ از تن جدای تو آن حسرتی که در دل«طایی»است،این بُوَد چون نی نوا کند، به ره نینوای تو @raziolhossein
تا حشر اگر که مام جهان دختر آورد کی دختری چو زینب نیک اختر آورد دارد شرف به جملهٔ ابناء روزگار دختر بدین جلال هر آن مادر آورد پروردن چنین گُهری کارِ دهر نیست دریای عصمت است که این گوهر آورد نازم به دختری که ز جودِ وجودِ خویش بر تارکِ بشر ز شرف افسر آورد تیغ زبان کشد ز نیامِ کلام چون دشمن چو کوه گر بُوَد از پا درآورد او شرزه شیر بیشهٔ فضل و شجاعت است زشت است کَس به لب سخن از مضطر آورد @raziolhossein
ای قبله‌گاه دل، در دولت‌سرای تو! تاج سر ملوک جهان، خاک پای تو یاد بهشت کی کند؟ آن ‌کس که با خضوع یک شب نمود صبح به کرببلای تو دیهیم سلطنت به یکی جو نمی‌خرد از روی معرفت شد اگر کس، گدای تو بیگانه گشت از سر و جان و جلال و مال هر کس‌ که گشت از دل و جان، آشنای تو راضی است حق به آنچه تو هستی از آن رضا زیرا رضای حق نبُوَد، جز رضای تو بهر نجات خلق گذشتی ز جان و سر ای جان جمله آدم و عالَم، فدای تو! دشمن خموش خواست کند نور تو ولی عالَم قوام جُست، به ظلّ لوای تو گفتند از میان ببرندت ز سمّ اسب غافل که هست در دل احباب،جای تو ای چشمه‌سار کوثر و زمزم! چه شد؟که خصم لب‌تشنه سر جدا بنمود از قفای تو قربان حلق خشک و لب تشنه‌ات! که مانْد بر خاک ره، سه روز، تن توتیای تو آتش فتاد کاش به ارکان نُه فلک آن‌گه که سوخت ز آتش کین،خیمه‌های تو تا از زبان تشنۀ تو، حق کند سخن بر نوک نیزه‌های عدو خواست، جای تو بار دگر شد آتش موسی، عیان به دهر تا بر درخت شد، سرِ از تن جدای تو آن حسرتی که در دل«طایی»است،این بُوَد چون نی نوا کند، به ره نینوای تو @raziolhossein