#حضرت_رقیه_شور
یااباالمظلوم
سرت و بغل میگیرم ولی آروم
تو سرت زخمیه من زخمیه بازوم
یااباالمظلوم
یااباالمظلوم
مثل مادرت شده این روزا پهلوم
پا میشم دست میگیرم به سر ِ زانوم
یااباالمظلوم
چه لبِ پر خون و ؛ چه آه و افسوسی
هر چی می بوسمت ؛ منو نمیبوسی
یا منو ببر یا ؛ پیشم بمون بابا
برای دخترت ؛ قرآن بخون بابا
عمه جانِ سه ساله
........
بی هوا افتاد
زدنش اینقدر از رو ناقه ها افتاد
دختر سه ساله زیر دست و پا افتاد
بی هوا افتاد
بی امان میرفت
دختری افتاده بود و کاروان میرفت
ساربان با عجله خنده کنان میرفت
بی امان میرفت
تنهای تنها بود ؛ تنها تو صحرا بود
چشمش از راه دور ؛ به سر بابا بود
خسته بود خوابش برد ؛ اومد زجر نامرد
با تازیانه و ؛ سیلی بیدارش کرد
عمه جانِ سه ساله
........
بی هوا میزد
من و بیشتر از همه تو بچه ها میزد
آخه دختر سه ساله رو چرا میزد
بی هوا میزد
بی امان میزد
منو مثل عمه با تهِ سنان میزد
حرمله خسته میشد ساربان میزد
بی امان میزد
الهی دختری ؛ زیر پا نیفته
نیمهی شب گیرِ ؛ نامردا نیفته
هم چشم من تاره ؛ هم گوشم شد پاره
این زجرِ بی حیا ؛ عجب دستی داره
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شور
عمه جان لالهی پرپرم آمده
کمک کن برخیزم پدرم آمده
واویلا واویلا واویلا واویلا
وای من وای من وای من وای من
با سر بریده آمد بابای من
واویلا واویلا واویلا واویلا
منکه بار بلا مانده بر شانه ام
دختر شاهم و کنج ویرانه ام
واویلا واویلا واویلا واویلا
خانهی ویران مارا روشن کردی
گفته بودم به همه که برمیگردی
واویلا واویلا واویلا واویلا
دندان شکسته قلب من را شکست
جای چوب یزید بر لبت مانده است
واویلا واویلا واویلا واویلا
گل یاس توام که اینجا پژمردم
سیرم از زندگی بسکه سیلی خوردم
واویلا واویلا واویلا واویلا
هر دفعه که افتادی از نیزه بابا
دخترت هم افتاد از روی ناقه ها
واویلا واویلا واویلا واویلا
اینجا بر زخم قلبم نمک پاشیدند
گفتم بابا ندارم به من خندیدند
واویلا واویلا واویلا واویلا
ای پدر گناه من مگر چه بوده
سر تا پام کبوده کبوده کبوده
واویلا واویلا واویلا واویلا
اینجا در پیش ما حرف بد میزنن
دخترِ بی بابا را لگد میزنن
واویلا واویلا واویلا واویلا
#عبدالزهرا
@raziolhossein1
#حضرت_رقیه_زمینه
بعد چهل منزل جدایی امشب
جان رقیه از سفر میاید
امشب شب آخر عمر منه
امشب یقین دارم پدر میاید
بهش نگین رنج سفربُردم دلش میسوزه بابام
بهش نگین چقدکتک خوردم دلش میسوزه بابام
وقتی رسید بابای محبوبِ رقیه
هرچی که گفت فقط بگین خوبه رقیه
بابا....حسین جان ، بابا....حسین جان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امشب سر بریده سر می زند
به دختران خسته و حزینه
معجرم و یه جور برام ببندین
بابام سر و صورتم و نبینه
بهش نگین چادر من پاره س دلش میسوزه بابام
بهش نگین گوشام بی گوشواره س دلش ....
پوشیه میزنم روی زرد و نبینه
که جای دست زجر نامرد و نبینه
بابا....حسین جان ، بابا....حسین جان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه جور باهاش صحبت کنید که بابا
حس نکنه خسته ز رنج و دردیم
اشکاتون و پاک کنید بچه ها
دوست ندارم بفهمه گریه کردیم
بهش نگین از ناقه افتادم دلش میسوزه بابام
نگین که گفتن خارجی زادهم دلش میسوزه بابام
دل نگرانیّ رقیه فقط اینه
چه کار کنم قدّ خمیده رو نبینه
بابا....حسین جان ، بابا....حسین جان
#محمدعلی_قاسمی_خادم
@raziolhossein1
#حضرت_رقیه_زمینه
میشه بگی که من هنوز نازم
شونه بزن موی منو بازم
دست توی موهای تو میندازم
شونه بزن موی منو بازم
موم سوخت
شبیه مادر تو پهلوم سوخت
بابا ببین تموم بازوم سوخت
میون شعله چشم و ابروم سوخت
ای کاش
به گوش من نمیرسید حرفاش
جوری زدش رو صورتم موند جاش
به خدا سنگینه بابا دستاش
بابا من الذی ایتمنی...
دیگه نگم برات سرم چی شد
میشه نپرسی معجرم چی شد
ببین شکست بال و پرم چی شد
میشه نپرسی معجرم چی شد
تاره
چشای من نمیبینه آره
شده لباسای تنم پاره
حتی واسم نمونده گوشواره
فرشه
زیر قدم های تو که عرشه
ولی چرا تن تو بی سرشه
گریه کنم دلم سبک تر شه
بابا من الذی ایتمنی
نبودنت بهونه گیرم کرد
فکر سر بریده پیرم کرد
تو رفتی و زجر اسیرم کرد
فکر سر بریده پیرم کرد
سخت بود
اومدی اما دیگه دیر وقت بود
یه روزی دختر تو خوشبخت بود
یه روزی دختر تو خوشبخت بود
ای داد
میزنه دشمن سر من فریاد
خبر داری که دندونم افتاد
هزار دفعه دخترت جون داد
بابا من الذی ایتمنی...
#محمدصادق_باقی_زاده
@raziolhossein1