eitaa logo
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
434 دنبال‌کننده
3هزار عکس
287 ویدیو
29 فایل
ما اینجا جمع شدیم که بگیم... 💯میشه هم دیندار بود و هم به بالاترین لذت ها رسید رسالت دین در همین هست 👆 ارتباط با ما: @hajeb114
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
•┈••✾◆🍃◆✾••┈• #معجزات_امیرالمومنین_ع #قسمت 1 #لطف #علی(ع) اواخر شب بود و على (ع) همراه فرزندش حسن
2 (ع) نفرين او باعث شد نصف بدنم فلج گرديد (در اين هنگام آن قسمت از بدنش را به امام نشان داد) بسيار پشيمان شدم. نزد پدرم آمدم و با خواهش و زارى از او معذرت خواهى كردم و گفتم: مرا ببخش و برايم دعا كن. پدرم مرا بخشيد و حتى حاضر شد كه با هم به كنار كعبه بياييم و در همان نقطه اى كه نفرين كرده بود، دعا كند تا سلامتى خود را بازيابم. با هم به طرف مكه رهسپار شديم. پدرم سوار بر شتر بود. در بيابان ناگاه مرغى از پشت سر سنگى پراند، شترم رم كرد و پدرم از بالاى شتر به زمين افتاد. بر بالينش رفتم، ديدم از دنيا رفته است. همان جا او را دفن كردم و اكنون خودم با حالى جگر سوز به اينجا براى دعا آمده ام. امام على (ع) فرمود: از اين كه پدرت با تو به طرف كعبه براى دعا در حق تو مى آمد، معلوم مى شود كه پدرت از تو راضى است. اكنون من در حق تو دعا مى كنم. امام بزرگوار، در حق او دعا كرد، سپس دست هاى مباركش را به بدن آن جوان ماليد، همان دم جوان سلامتى خود را باز يافت. سپس امام على (ع) نزد پسرانش آمد و به آنها فرمود: بر شما باد، نيكى به پدر و مادر. 📚1. جامع النورين، ص 185. 📚2. داستان دوستان، ج پنجم، ص 176 - 177. پایان این داستان •┈••✾◆🍃◆✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/1708589056C593da06cb5 ♥♥راز خدا♥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 87 ✅ #فصل_هفدهم 💥 فردای آن روز رفتیم همدان. صمد می‌گفت چند روزی سپاه کار دارم.
🌷 – قسمت۸۸ ✅ 💥 گفت: « ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست می‌خوردیم. باید برمی‌گشتیم عقب. خیلی از بچه‌ها توی خاک عراق بودند. شهید یا مجروح شده بودند. آتش دشمن آن‌قدر زیاد بود که دیگر کاری از دست ما برنمی‌آمد. به آن‌هایی که سالم مانده بودند، گفتم برگردید. نمی‌دانی لحظه‌ی آخر چه‌قدر سخت بود؛ وداع با بچه‌ها، وداع با ستار. » 💥 یک لحظه سرش را روی فرمان گذاشت. فریاد زدم: « چه‌کار می‌کنی؟! مواظب باش! » زود سرش را از روی فرمان برداشت. گفت: « شب عجیبی بود. اروند جرز کامل بود. با حمید حسین زاده دو نفری باید برمی‌گشتیم. تا زانو توی گل بودیم. یک دفعه چشمم افتاد به کشتی سوخته‌ای که به گل نشسته بود. حالا عراقی‌ها ردّ ما را گرفته بودند و با هر چه دم دستشان بود، به طرفمان شلیک می‌کردند. گلوله‌های توپ، کشتی را سوراخ‌سوراخ کرده بود. از داخل آن سوراخ‌ها خودمان را کشاندیم تو. نزدیک‌های صبح بود. شب سختی را گذرانده بودیم. تا صبح چشم روی هم نگذاشته بودیم. جایی برای خودمان پیدا کردیم تا بتوانیم دور از چشم دشمن یک کمی بخوابیم. نیرویی برایمان نمانده بود. حسابی تحلیل رفته بودیم. » 💥 گفتم: « پس دلهره‌ی من و مادرت بی‌خودی نبود. همان وقتی که ما این قدر دلهره داشتیم، ستار شهید شده بود و تو زخمی. » انگار توی این دنیا نبود. حرف‌های من را نمی‌شنید. حتی سر و صدای بچه‌ها و شیطنت‌هایشان حواسش را پرت نمی‌کرد. همین طور پشت سر هم خاطراتش را به یاد می‌آورد و تعریف می‌کرد. ادامه دارد... 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 @razkhoda
#سلام_دوستان_خوب_رازخدا ✋🌷 خدایا تو رابه خدایی‌ات قسم🙏 دوستان رازخدا را در بهترین وزیباترین و پر ‌آرامش ترین مسیر زندگی‌شان‌ قرارده🍃🌸 ‌مسیری که خوشبختی وآرامش خاطر را در لحظه لحظه زندگی خویش بچشند 🌸🍃 #الهی_آمین 🌷 #صبح_زیبای_پنجشنبه_تون_بخیر 🌺 🌸🍃 @razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
* #لذت_آغوش_خدا.... * 57 💕◈•══•💖💞🌺 #مدیریت_رنج_ها 56 🔹 اگه توی زندگیت دنبال این بودی که لذّت ها
* .... * 58 💕◈•══•💖💞🌺 57 💢 مگه کسی که عصبانی میشه میتونه ایمان خودش رو هم حفظ کنه؟! 😒 ⛔️ وقتی کسی طعم ایمان رو نچشید حالا هی بهش بگید آقا مراعات کن! چیو مراعات کنه؟ فایده نداره. ✅ مگر اینکه از ترس جهنم بخواد مراعات کنه. 💖 وقتی مومن، به لذّت ایمان برسه دیگه از "تنهایی" در میاد و بهترین انیس و مونس عالم رو کنار خودش میبینه. 💗 دیگه نیازی نداره بخواد سمت گناه بره.😊 ✔️ ببینید «انسان نمیتونه تنها زندگی کنه» و «هیچ کسی هم مثل خدا نمیتونه انسان رو از تنهایی در بیاره». 💖 طعم ایمان رو بچش... 🌷ایمان زیباست... ایمان قشنگه... 💞🎁 مَست میکنه آدم رو... ╔››═:":══💖══:":═‹‹╗ @razkhoda ╚››═:":══🌷══:":═‹‹╝
#عارفانہ_رازخدا 💚 خـداونــــــدا بدون نـوازشهـای تـو بدون مهــــر و محــبت تـو💕 بدون عشق تـو میان دستهاے زندگے مچالہ میشـویم 💕 خدا جونم بخاطر این همه مهر و محبتت من برات چکار کنم.... ❤ 🔳 @razkhoda 🔳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت۸۸ ✅ #فصل_هفدهم 💥 گفت: « ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست م
🌷 – قسمت ۸۹ ✅ 💥 از صبح چهارم دی توی کشتی بودیم؛ بدون آب و غذا. منتظر شب بودیم تا یک‌طوری بچه‌ها را خبر کنیم. شب که شد، من زیرپوشم را درآوردم و طرف بچه‌های خودمان تکان دادم. اتفاقاً نقشه‌ام گرفت. بچه های خودی ما را دیدند. گروهی هم برای نجاتمان آمدند، اما آتش دشمن و جریان آب نگذاشت به کشتی نزدیک بشوند. 💥 رو کرد به من و گفت: « حسین آقای بادامی را که می‌شناسی؟! » گفتم: « آره، چه‌طور؟! » گفت: « بنده‌ی خدا بلندگویی را گذاشته بود جلوی رود و طوری که صدایش به ما برسد، دعای صباح را می‌خواند. آن‌جا که می‌گوید یا ستارالعیوب، ستار را سه چهار بار تکرار می‌کرد که بگوید ستار! ما حواسمان به تو است. تو را داریم. یک بار هم به ترکی خیلی واضح گفت منتظر باش، شب برای نجاتتان به آب می‌زنیم. » 💥 خندید و گفت: « عراقی‌ها از صدای بلندگو لجشان گرفته بود. به جان خودت قدم، دوهزار خمپاره را خرج بلندگو کردند تا آن را زدند. » گفتم: « بالاخره چه‌طور نجات پیدا کردی؟! » گفت: « شب ششم دی ماه بود. نیروهای 33 المهدی شیراز به آب زدند. بچه‌های تیز و فرز و ورزیده‌ای بودند. آمدند کنار کشتی و با زیرکی نجاتمان دادند. » دوباره خندید و گفت: « بعد از این‌که بچه‌ها ما را آوردند این‌طرف آب، تازه عراقی‌ها شروع کردند به شلیک. ما توی خشکی بودیم و آن‌ها کشتی را نشانه گرفته بودند. » ادامه دارد... 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 @razkhoda
🍃🌸🍃🌸🍃 #سلاااام_دوستان_خوب_رازخدا ✋❤ 🌺 من در سبد صبح سلامی دارم😊 ☀️با تابش خورشید پیامی دارم🌷 ❤️از هستی عشـق هستم پا برجا☘ 🌹با عشق خداوند دوامی دارم🍃 #صبحتون_غرق_در_عطر_گل 🌺 @razkhoda 🍃🌸🍃🌸🍃