eitaa logo
مرکز اعزام رزمندگان شهرستان ورامین
394 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
278 فایل
خبرگزاری حوزه مقاومت بسیج 6 امام سجاد علیه السلام ( بسیج مرکزی شهرستان ورامین ) ناحیه مقاومت بسیج امام حسین(ع) شهرستان ورامین خادم: @Mohsenjamali137
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور کانون فرهنگی هنری شهید علم الهدی مسجد امام حسین(ع)
: (۷) ♦️میثم هداوند میرزایی دوست شهید: مراسم عروسی‌اش با وجود مشکلاتی که بود ساده برگزار شد و من به یاد دارم لحظه‌ای که در جایگاه دامادی قرار گرفت خستگی زحماتی که کشیده بود در چهره‌اش مشهود بود. توفیق داشتیم که باهم پایمان به اردوهای جهادی باز شود، در مناطق محروم سیستان و بلوچستان و استان خوزستان فعالیت زیادی داشت و من در استان خوزستان بیشتر در کنار او بودم. ♦️عکس گرفته شده در پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور منطقه کارخانه قند ورامین از چپ:سید محمد جواد شاه صاحب(فرزند شهید ناصر شاه صاحب)-شهید مهدی ثامنی راد-پاسدار بسیجی میثم هداوند میرازایی
: (۸) تنها کسی که من را ممد هادی تو زندگی صدام می کرد آقا مهدی بود اغلب شب های جمعه پیاده می رم سمت گلزار شهدای حسین رضا آقا مهدی با موتور معروف در مسیر معمولا به حقیر می رسید و می گفت ممد هادی چرا پیاده بیا سوار شو و من را به مقصد می رساند و خود به تنهایی به خلوتی با شهدا مشغول میشد آن هم چه خلوتی بعدها متوجه شدم دو رکعت نماز به نیت رسیدن به مقصود خود که روزی این مرد خدا شد یعنی شهادت می خواند دو سال پشت سر هم دهه محرم روزی حقیر شد که در مسجد مهدیه کارخانه قند روضه خوانی و مداحی حضرت سیدالشهداء(ع)را انجام دهم شب جمعه طبق قرار همه سال که به مدح و یاد شهدای دفاع مقدس می پردازم واحد معروف 《شبای جمعه که میشه دلا بهونه می گیره...》را خواندم هیچ وقت فراموش نمی کنم از لابه لای جمعیت تنها یک نفر نظر حقیر را جلب کرد و تا انتهای این مداحی فقط به او و اشکها و حال بسیار زیبای او نگاه می کردم بله آقا مهدی حال قشنگی پیدا کرده بود و سیم دلش عجیب به دریای بی کران الهی متصل شده بود وقتی به قسمت 《چند ساله مادر کارش همینه.خبر نداره بچش همینه》 حالش قشنگتر و اشک هاش روونتر نیز می شد و من آن شب فقط به او نگاه می کردم فقط به او.... به امید شفاعت ((نقل از:بسیجی محمد هادی تاجیک))
: (۱) ♦️مراسم یادبود:پنج شنبه ۷ اسفند ساعت ۱۹ (((پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور))) ⭕️هر وقت می‌خواستیم تو خانواده عکس دسته جمعی بگیریم، با ما همراه نمی‌شد! گاهی اوقات با اصرار و قسم و آیه، مجبورش می‌کردیم و می‌آمد و توی جمع می‌ایستاد. امّا به محض آنکه می‌خواستن عکس بندازن، کنار می‌رفت! 🔸مادرم می‌گفت: «محمّدرضا چرا وقتی دارن از عملیات‌ها فیلم می‌گیرن، تو هیچ وقت توی فیلم نیستی؟» جواب می‌داد: «من که توی عملیات نیستم مادر! من پشت جبهه‌ام. کاری نمی‌کنم که منو نشون بدن!» همیشه دوست داشت گمنام باشه. می‌گفت: "آی نمی‌دونی! چه لذّتی داره، آدم برای خدا تکّه تکّه بشه و هیچی ازش باقی نمونه که کسی بشناسدش..."
هدایت شده از پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور کانون فرهنگی هنری شهید علم الهدی مسجد امام حسین(ع)
: (۲) ♦️بازی دراز♦️ یکی از همرزمانش برایم تعریف کرد؛ «بچّه‌ها محاصره شده بودند و راه به جایی نداشتند. ارتباط هم قطع شده بود. نیروهای پشتیبانی، نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد و کوشش او، بی‌ثمر ماند. هرکس در گوشه‌ای نشسته بود. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار، به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد.» 🌹 (((سرداران شهید علی احمد شیر نژاد، محمد رضا کارور و مدافع حرم شهید حاج احمد غلامی)))
هدایت شده از پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور کانون فرهنگی هنری شهید علم الهدی مسجد امام حسین(ع)
: (۳) 🔸برشی از وصیت نامه سردار شهید محمدرضا کارور... 🌷مگر نه اینکه درد ما درد اسلام و غم ما غم اسلام است و مرحمش اجرای احکام آن. 🌷رسیدن به سعادت جز این نخواهد بود که باید رنج‌ها کشید گذشت‌ها کرد. 🌷 براستی اگر ما امید به عفو و رحمت الهی نداشته باشیم چه کنیم، آیا می‌توانیم خجل و سرافکنده در پیشگاهش حضور یابیم و بگوئیم که ما از بندگان توئیم؟ آیا می‌توانیم بر گناهانی که در این دنیا مرتکب شده‌ایم سرپوش گذاریم و یاری خواهیم که در آنجا نیز باز ستارالعیوب باشد؟ ✅ ای عزیزان دست از اسلام برندارید و به آن وابسته‌تر گردید. از آنچه که شما را به راهی جز راه حق سوق می‌دهد دوری نمایئد. راه تقوا پیشگان را پیشه کنید و از آنچه که خدا روزی شما کرده، صدقه دهید و انفاق و احسان کنید. ⚘⚘مداحی حاج محمد رضا طاهری یادبود سردار شهید محمد رضا کارور دوکوهه⚘⚘ ولادت: ۱۳۳۶ شهادت: 8 اسفند۱۳۶۲ عملیات خیبر مسئولیت: فرمانده گردان مالک ، لشکر۲۷ مزار: جاوید الاثر
هدایت شده از پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور کانون فرهنگی هنری شهید علم الهدی مسجد امام حسین(ع)
: (۴) ♦️به خاطر چشم‌های منتظر♦️ یکی از دوستان همرزمش برای ما تعریف کرد: «بعد از عملیات فتح «خرّمشهر» اکثر بچّه‌ها مرخّصی گرفتند و رفتند. جنازه‌ی شهدا، زیاد بود و جمع‌آوری کردن و به عقب برگرداندن آن‌ها مشکل بود. «کارور»، چهل روز تمام، توی منطقه ماند و همراه دیگر همرزمانش، جناز‌ه‌ی شهدا را به دوش می‌گرفت و می‌برد. هرچه شهید «همّت» به او اصرار کرد: «برو چند روزی استراحت کن.» قبول نمی‌کرد و می‌گفت: «خانواده‌های این شهدا، چشم انتظارند. باید پیکر عزیزانشون رو بهشون برگردونیم.» ولادت: ۱۳۳۶ شهادت: 8 اسفند۱۳۶۲ عملیات خیبر مسئولیت: فرمانده گردان مالک ، لشکر۲۷ مزار: جاوید الاثر
مرکز اعزام رزمندگان شهرستان ورامین
♦️شهید محمدرضا کارور با دوستان خود در سوریه♦️
: (۵) 🚩خاطره برادر محمد علی کلهر از شهید محمد رضا کارور فرمانده شجاع و عارف گردان مالک اشتر 🔹بعد از عملیات والفجر مقدماتی راننده شهید کارور با اتمام ماموریتش تسویه حساب کرد و رفت . مصطفی بنی جمال که مسئول ترابری تیپ بود بمن گفت بیا راننده کارور باش ، تو نزدیکتری به کارور ، اگر من راننده بفرستم ممکنه راننده نتواند کار زیاد را تحمل کند ، ولی کارور فرمانده تو هست و رابطه تو با کارو فرق دارد با راننده های دیگه ، ضمن اینکه دیگه نه صبحگاه داری نه شامگاه (چون دائما در راه بودیم و بیشتر اوقات دونفره نماز میخوندیم و از نان قندی خشکی که داشبورد بود سد جوع میکردیم) در جوابش گفتم شب عملیات چه میشود من باید برم تو عملیات ، گفت اون موقعدجابجات میکنم ، من رفتم و راننده کارور شدم ، بدون اینکه ماشین را به من تحویل بدهنددیا بدانند من گواهینامه دارم، کلا بر حسب اعتماد و دوستی بود 🔹 همیشه از در پادگان دوکوهه که میخواستیم خارج شویم کارور میگفت رزمنده ها را سوار کن ، حتی کنار خودش یکنفر را سوارمیکرد و از:پل کرخه هم که میخواستیم وارد منطقه شویم باز تاکید میکرد که نیروها را سوار کنم . 🔹یکروز به من گفت سریع بریم جلسه دیر میشه و کسی را سوار نکن، حرکت کردیم با سرعت اومدیم پل کرخه، دژبان مدارک حکم ماموریت و برگه تردد را دید ولی گفت از سمت راست وارد شوید ، شانه خاکی جاده مملو از نیرو بود، کارور گفت کاش میشد از همین مسیر خروج وارد منطقه بشیم ، به دژبان گفتم ما عجله داریم زنجیر را بنداز ما بریم الان که ماشین برای خروج نیست، دژبان مخالفت کرد و من اصرار ، وقتی به نتیجه نرسید از روی زنجیر که مقداری هم طناب بود رد شدم 🔹 هنوز به پیچ بالای پل و پاسگاه نرسیده بودیم که کارور متوجه شد دژبان تیراندازی هوایی میکند ، گفت وایسا دارند تیراندازی میکنند، وقتی ایستادیم یک دژبان که آنروزها شاید در چهل سالگی بود با داد و بیداد و خروش فراوان با اسلحه آمد ،ابتدا عقب ماشین سوار شد بعد پیاده شد و ما را از ماشین پیاده کرد 🔹 کارور با حجب و حیا و خیلی آرام گفت ما کار داریم ، باید به جلسه برسیم ولی دژبان فقط پرخاش میکرد ،و من که دیدم با فرمانده من درشتی میکند، عصبانی شدم و بلندتر از صدای دژبان داد زدم ، دژبان وقتی خشم مرا دید عقب نشست ، مسئول دژبانی که عقبتر ایستاده بود داد زد چه خبره چرا دژبانی را گذاشتی روی سرت، من گفتم ما عجله داریم حکم و برگه تردد را دیده اند، این گواهینامه من اینجا باشه وقتی برگشتیم میام توضیح میدم که چرا از زنجیر رد شدم ، مسول دژبانی گفت بده بمن برو چقدر داد میزنی 🔹خلاصه از بند دژبانی رها شدیم ، پیش خودم احساس کردم پیروز شدیم و گرنه ممکن بود کارمان طولانی و پیچیده شود، با خوشحالی که در ذهنم بود رانندگی میکردم که شهید کارور جمله ای گفت که دریایی معنا داشت و تمام آن حس پیروزی را در من به افول کشانید 🔹 او گفت : "انگار ما بیش از آنکه یک مجاهد باشیم یک جنگجو هستیم " این جمله بسیار معنا داشت و من معنایش را فهمیدم 🌷 شادی ارواح مطهر شهدا خاصه شهید بزرگوار محمد رضا کارور فرمانده گردان مالک اشتر صلوات ولادت: ۱۳۳۶ شهادت: 8 اسفند۱۳۶۲ عملیات خیبر مسئولیت: فرمانده گردان مالک ، لشکر۲۷ مزار: جاوید الاثر
هدایت شده از پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور کانون فرهنگی هنری شهید علم الهدی مسجد امام حسین(ع)
: (۶) 🌸🍃شهید محمدرضا كارور: با قلبی پاك نماز به جای آورید و با انجام فرامین مقدس اسلام، خود را به خدا نزدیكتر كنید. 🌷 شادی ارواح مطهر شهدا خاصه شهید بزرگوار محمد رضا کارور فرمانده گردان مالک اشتر صلوات ولادت: ۱۳۳۶ شهادت: 8 اسفند۱۳۶۲ عملیات خیبر مسئولیت: فرمانده گردان مالک ، لشکر۲۷ مزار: جاوید الاثر
هدایت شده از پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور کانون فرهنگی هنری شهید علم الهدی مسجد امام حسین(ع)
: (۷) 🌸🍃شهید محمدرضا كارور: در هر حال پیشه کنید تقوا را...تقوا را...تقوا را... ♦️سه راهی فتح عملیات خیبر پد پرواز هلی کوپترها برای هلی بُرن رزمندگان به جزایر مجنون از راست : شهید منصور حاج امینی( معاون گردان مالک اشتر) برادر جعفر عقیل محتشم برادر محمد پور شهامی شهید محمد رضا کارور (فرمانده گردان مالک اشتر ،پشت فرمان موتور) شهید سعید مهتدی (فرمانده تیپ عمار نشسته ترک موتور) مرحوم رمضان علی ثمنی 🌷 شادی ارواح مطهر شهدا خاصه شهید بزرگوار محمد رضا کارور فرمانده گردان مالک اشتر صلوات ولادت: ۱۳۳۶ شهادت: 8 اسفند۱۳۶۲ عملیات خیبر مسئولیت: فرمانده گردان مالک ، لشکر۲۷ مزار: جاوید الاثر
هدایت شده از پایگاه بسیج شهدای عبدالعلی پور کانون فرهنگی هنری شهید علم الهدی مسجد امام حسین(ع)
: (۸) شهید محمدرضا کارور از صدقه دادن می‌گوید... همیشه دوست داشت گمنام باشد. مے‌گفت: «آے نمی‌دونے! چه لذّتے داره، آدم براے خدا تڪه تڪه بشه. و هیچّے ازش باقے نَمونه ڪه ڪسے بشناسدش.» سرانجام در تاریخ ۸ اسفندماه سال ۱۳۶۲ در سن ۲۶ سالگے، طی عملیات خیبر به رسید. و پیڪر پاڪش هنوز میهمان جزیره مجنون است. فرمانده تیپ سلمان فارسی،فرمانده گردان مقداد،مسئولیت طرح و برنامه تیپ ۲۷ حضرت محمد رسول‌الله (ص). عزیمت به لبنان به ‌همراه شهید همت و حاج و فرماندهے گردان مالڪ از فعالیت‌هاے او بود. 🌹 🌹 🌹عکس :شهیدان همت، کارور، حاجی مزدارانی، غربتیان، قبادی، مهتدی و تعدادی دیگر از رزمندگان گردان کمیل 🌷 شادی ارواح مطهر شهدا خاصه شهید بزرگوار محمد رضا کارور فرمانده گردان مالک اشتر صلوات
تنها کسی که من را ممد هادی تو زندگی صدام می کرد آقا مهدی بود اغلب شب های جمعه پیاده می رم سمت گلزار شهدای حسین رضا آقا مهدی با موتور معروف در مسیر معمولا به حقیر می رسید و می گفت ممد هادی چرا پیاده بیا سوار شو و من را به مقصد می رساند و خود به تنهایی به خلوتی با شهدا مشغول میشد آن هم چه خلوتی بعدها متوجه شدم دو رکعت نماز به نیت رسیدن به مقصود خود که روزی این مرد خدا شد یعنی شهادت می خواند دو سال پشت سر هم دهه محرم روزی حقیر شد که در مسجد مهدیه کارخانه قند روضه خوانی و مداحی حضرت سیدالشهداء(ع)را انجام دهم شب جمعه طبق قرار همه سال که به مدح و یاد شهدای دفاع مقدس می پردازم واحد معروف 《شبای جمعه که میشه دلا بهونه می گیره...》را خواندم هیچ وقت فراموش نمی کنم از لابه لای جمعیت تنها یک نفر نظر حقیر را جلب کرد و تا انتهای این مداحی فقط به او و اشکها و حال بسیار زیبای او نگاه می کردم بله آقا مهدی حال قشنگی پیدا کرده بود و سیم دلش عجیب به دریای بی کران الهی متصل شده بود وقتی به قسمت 《چند ساله مادر کارش همینه.خبر نداره بچش همینه》 حالش قشنگتر و اشک هاش روونتر نیز می شد و من آن شب فقط به او نگاه می کردم فقط به او.... به امید شفاعت ((نقل از:بسیجی محمد هادی تاجیک)) "هرگاه شهدا را در شب جمعه یاد کنید آنها نیز نزد اباعبدالله(ع) از شما یاد خواهند نمود" 👈شادی روح شهدا صلوات [ @mohammad_hadi_tajik ]