#شهیدانہ❤️🍃
هو الشهید|
مےدانے
آرزوے مادرےام
دامادےاٺ بود❤️
اما
مُـهــرے ڪہ در
شناسنامہاٺ خورد
مےارزد بہ تمام آرزوهاے مادرانہام...💔😔
#اللهم_ارزقنی_شهادت
#مـــــادر_شهید..😔
#مادر_شهید
+ دیگه سفارش نکنم ها!
- از بر شدم #مامان..
+ باز بگو دلم آروم شه
- سعی کنم #تیر نخورم
+ دیگه..؟
- اگه خوردم #شهید نشم..
+ دیگه..؟
- اگه شدم #پلاکمو گم نکنم
+ دست علی به همراهت..
#شهدای_گمنام، به فدای دل مادراتون💔😭
🌷🌷🌷🌷
🥀🍃
🍃
.
.
•|| #مادر_شهید 🌙
.
.
.
+مادر گفٺــ: نرو بمانــ!
دلݦــ میخواهد پسرمــ عصاے
دسٺمـــ باشد...
.
+گفٺــ: هرچہ تو بگویـے!!!
فقط یڪ سوال...
میخواهـے پسرٺ عصاے این
دنیایٺ باشد یا آن دنیا...
.
.
مادر چیزے نگفٺ و با
"اشڪ" بدرقہ اش ڪرد
.
.
*رفٺ و "شہید" شد
.
.
.
🇮🇷 در آرزوی شهادت 🇮🇷
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
@refigh_shahid1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🍃
🥀🍃
#شهید_جهاد_مغنیه
🍃یک هفته قبل از #شهادتش از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه #جهاد می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر #سجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با #امام_زمان صحبت میکند .دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام.
.
🍃صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من بخاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم .گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم .
دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!
مرا بوسید و بغل کرد و رفت...
.
🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به #خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر #التماس برای چه بوده است !.
راوی: #مادر_شهید
🌺سالروز #تولد شهید #جهاد_مغنیه
#رفیق_شهید