eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
31.2هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
362 فایل
راهِ شَهادَت بَسـته نیست، هَنـوز هَم می شود شهید شد اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن شَهـیدانه زیستن است تبادل و تبلیغات: @Eamahdiadrkni1 عنایات و.: @aboebrahiim روضه نیابتی: @Mahdi1326 کانال فروشگاهمون: https://eitaa.com/joinchat/172425437Ca032079577
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ بــہ نـیّـت‌ برادرشهیدمان مےخوانیم 🌹 ۲۳۹ـفحه 📚 🍃﴿رفیق‌شھیدم‌ابراهیم‌هادے‌‌﴾🍃
.|‘♡ قَلبـِ❥ٺُو°🌙 ٺَݐنده‌ۍ عِۺقے‌از شۿادٺـ🖐🏼🌱 اسٺـ ـ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلام‌‌بر‌ابراهیم۱📚 ٭٭٭ عراقي‌ها به روز 22 بهمن خيلي حساس بودند. حجم آتش آنها بسيار زياد شد. خاك
۱📚 غروب‌خونین عصر روز جمعه 22 بهمــن 1361 براي من خيلي دلگيرتــر بود. بچه‌هاي اطلاعات به سنگرشان رفتند. مــن دوباره با دوربين نگاه كــردم. نزديك غروب احســاس كردم از دور چيزي در حال حركت است! با دقت بيشتري نگاه كردم. كاملاً مشخص بود که سه نفر در حال دويدن به سمت ما بودند. در راه مرتب زمين ميخوردند و بلند ميشدند. آنها زخمي و خسته بودند. معلوم بود كه از همان محل كانال مي‌آيند. فريــاد زدم و بچه‌ها را صدا كردم. بــا آنها رفتيم روي بلندي. به بچه‌ها هم گفتم تيراندازي نكنيد. ميان سرخي غروب، بلاخره آن سه نفر به خاكريز ما رسيدند. به محض رسيدن به سمت آنها دويديم و پرسيديم: از كجا ميآئيد؟ حال حرف زدن نداشتند، يكي از آنها آب خواست. سريع قمقمه را به او دادم.
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
°•♥️✨
🕊 •• رفیق ؛ مرا ببر آنجا ڪه " بودنت " تمام نمی‌شود . . . •🌼 |˹@refigh_shahidam˼ |ོ
﴿ ﴾🕊 • فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ  وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ  • پس هر كہ هموزن ذره‏ اے نيكۍ و هرکہ بدۍ كند نتيجه آن را خواهد ديد .
4_6026320470452734944.mp3
2.14M
. سَلَٰآمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ 🌱 . ۱📚 . 🍃| @refigh_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ بــہ نـیّـت‌ برادرشهیدمان مےخوانیم 🌹 ۲٤۰ـفحه 📚 🍃﴿رفیق‌شھیدم‌ابراهیم‌هادے‌‌﴾🍃
🌱 ابراهیم میگفت : • روزے را خدا مۍرساند. °• برڪت پول مھم است. ڪارۍ هم کہ براے خدا باشد برڪت دارد . . • |˹@refigh_shahidam˼ |ོ
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلام‌‌بر‌ابراهیم۱📚 غروب‌خونین عصر روز جمعه 22 بهمــن 1361 براي من خيلي دلگيرتــر بود. بچه‌هاي اطلا
۱📚 غروب‌خونین دیگری از شدت ضعف و گرسنگي بدنش ميلرزيد. آن يكي تمام بدنش غرق خون بود، كمي كه به حال آمدند گفتند: از بچه‌هاي كميل هستيم. با اضطراب پرسيدم: بقيه بچه‌ها چي شدند!؟ در حالي كه سرش را به سختي بالا مي‌آورد گفت: فكر نميكنم كسي غير از ما زنده باشه! هول شدم و دوباره و با تعجب پرسيدم: اين پنج روز، چطور مقاومت كرديد!؟ حال حرف زدن نداشــت. كمي مكث كرد و دهانش كه خالي شد گفت: مــا اين دو روز اخير، زير جنازه‌ها مخفي بوديم. اما يكي بود كه اين پنج روز كانال رو سر پا نگه داشت! دوباره نفسي تازه كرد و به آرامي گفت: عجب آدمي بود! يك طرف آرپيجي ميزد، يك طرف با تيربار شليك ميكرد. عجب قدرتي داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•♥️✨• من بہ لبخند تو مشتاق ڪہ نہ ، محتاجم . . . 🕊 |˹@refigh_shahidam˼ |ོ
﴿ ﴾🕊 •وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند؛ و خدا با چنین بندگان رئوف و مهربان است•.
4_6026320470452734946.mp3
1.88M
. سَلَٰآمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ 🌱 . ۱📚 . 🍃| @refigh_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ بــہ نـیّـت‌ برادرشهیدمان مےخوانیم 🌹 ۲٤۱ـفحه 📚 🍃﴿رفیق‌شھیدم‌ابراهیم‌هادے‌‌﴾🍃
‌• . اے کاۺ بھ جآےِ ‌همہ میشُد کھ ‌ در ایݩ شَـھـر🌏 . . . ‌ این حالِ بھ هـم ‌ریختھ ام را : )🍃 ღــو ببینے! هادے•🌙•
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#سلام‌‌بر‌ابراهیم۱📚 غروب‌خونین دیگری از شدت ضعف و گرسنگي بدنش ميلرزيد. آن يكي تمام بدنش غرق خون ب
۱📚 دیگری پريد توي حرفش و گفت: همه شهدا رو در انتهاي كانال كنار هم چيده بود. آذوقه و آب رو تقسيم ميكرد، به مجروح‌ها ميرسيد، اصلا اين پسر خستگي نداشت! گفتم: مگه فرماندها و معاون‌هاي گردان شــهيد نشدند!؟ پس از كي داري حرف ميزني؟! گفت: جواني بود كه نمي‌شناختمش. موهايش كوتاه بود. شلور كردي پاش بود. ديگري گفــت: روز اول هم يه چفيه عربــي دور گردنش بود. چه صداي قشنگي هم داشت. براي ما مداحي ميكرد و روحيه ميداد و... داشــت روح از بدنم خارج ميشد، سرم داغ شــد. آب دهانم را فرو دادم. اين‌ها مشخصات ابراهيم بود. با نگراني نشستم و دستانش را گرفتم. با چشماني گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو ميگي درسته!؟ الان كجاست!؟ گفت : آره انگار، يكي دو تا از بچه‌هاي قديمي آقا ابراهيم صداش ميكردند. دوباره با صداي بلند پرسيدم: الان كجاست؟! يكي ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش ميريخت زنده بــود. بعد به ما گفت: عــراق نيروهاش رو برده عقــب. حتمًا ميخواد آتيش سنگين بريزه.