سلام بابام مریض شده بود هیچ امیدی به زنده موندنش نبود من زیاد اعتقادی بر شهید ابراهیم هادی نداشتم که میتونه شهدا کمکمون کنند ولی مسلمون هستم و عاشق شهدا ولی زیاد مطمئن نبودم که شهدا کمکم میکنند امیدم ناامید بود نشستم روبه قبله و گفتم بدون هیچ ادبی و با تندی و عصبانیت و گریه گفتم به شهید ابراهیم هادی اگه واقعا میگند تو کم ک میکنی کمک ماهم کن تا باور کنم و به همه میگم که واقعیته ولی اگه دروغ باشه آبرویت را میبرم. به خداقسم طولی نکشید که بابام حالش بهتر شد 😭😞😞😞😭😭 °•🌱|@refigh_shahidam

|•سلام‌بر‌ابراهیم•| کمي سکوت کرد. به آرامي گفت: »چند روزه كه دختري بيحجاب، توي اين محله به من گير داده! گفته تا تو رو به دست نيارم ولت نميکنم!« رفتم تو فكر، بعد يکدفعه خنديدم! ابراهيم با تعجب ســرش را بلند کرد و پرسيد: خنده داره؟! گفتم: داش ابرام ترسيدم، فكر كردم چي شده!؟ بعــد نگاهي به قد و بالای ابراهيم انداختم و گفتم: با اين تيپ و قيافه که تو داري، اين اتفاق خيلي عجيب نيست! گفت: يعني چي؟! يعني به خاطر تيپ و قيافه ام اين حرف رو زده. لبخندي زدم وگفتم: شک نکن! روز بعد تا ابراهيم را ديدم خندهام گرفت. با موهاي تراشيده آمده بود محل كار، بدون کت و شــلوار! فرداي آن روز بــا پيراهن بلند به محل کار آمد! با چهره اي ژوليده تر، حتي با شــلوار کردي و دمپائي آمده بود. ابراهيم اين کار را مدتي ادامه داد. بالاخره از آن وسوسه شيطاني رها شد.

#شهدای‌گمنام #فلسطین🇵🇸 #طوفان‌لاقصی♥️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [حاج#مهدی‌رسولی🎤] ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎

#قرارِعاشقۍ❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 #اللّٰهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪ‌الفَرَج 💐💚

. 🕊 تلاوت آیات‌ قرآن ڪریم ؛ ۩ بــِہ نـیّـت‌ برادرشھیدابراهیم‌هادے 🌿' #صفـ۳۳۴ـفحه 📚 •﴿رفیق‌شھیدم‌ابراهیم‌هادے‌‌﴾•

قَسَم به روزی که دلت را میشکنند...😞💔 و جُز خدایت مرحمی نخواهی داشت...🤍🌱 @refigh_shahidam

صداےملڪوتۍاذانِ‌ •شھید‌ابراهیم‌هادے #اشْھَدٌان‌َّمٌحَمَّد‌رَسوٌل‌الله 💚✨ . #اذان_ظهروعصر 🌙 °•🌱|@refigh_shahidam

✊ آمده زمان فتح خیبر و انتقام ما 🎥 رژیم زاده از حرام رفتنی است 🎙 بانوای: حاج #میثم_مطیعی #فلسطین

•۩|#روزهفدهم چله‌دعای‌فرج +¹⁰⁰صلوات بھ‌نیّت‌تعجیل‌فرج‌صاحب‌الزمان،✨ وشهید‌ابراهیم‌هادی♥️

بسم اللّٰه الرحمن الرحیم🍃 امیرالمومنین عليه السلام میفرمایند : العِلمُ مِنَ الصِّغَرِ كالنَّقشِ في الحَجَرِ (بحار-ج۱-ص۲۲۴) رفقا ما در حال ساخت مجموعه ای قرآنی تربیتی نوجوانان هستیم برای تربیت نوجوانانی طراز و موفق در جامعه ان‌شاءاللّٰه😉🙏🏻 در ساخت این مجموعه هزینه زیادی شده تا الان و مقدار کمی دیگه تا اتمام ساخت مونده ، تقریبا حدود 25 میلیون برای تکمیل مجموعه نیازه که ان شاءاللّٰه به عنایت خدا و به کمک دستای کریم شما جمع بشه و تو همین چند روزه مجموعه رو تکمیل کنیم😊🤲🏻 شماره کارت حقیر جهت واریز کمک هاتون👇🏻

6037991645457452

به نام :مجتبی اخلاقی روی شماره کارت بزنین کپی میشه ✅ آدرس مجموعه : یزد میبد خیابان ولی عصر کوچه شاهد ۵۶ پیوی حقیر جهت پرسش سوال: @hasanaghame

#پیامِ_شما ✨ • سهم ما : ۱۴ صلوات به نیت شهید ابراهیم‌هادے جهت حل مشکل این بزرگواران ان شا‌ءالله . °•🌱|@refigh_shahidam

|•سلام برابراهیم داري، اين اتفاق خيلي عجيب نيست! گفت: يعني چي؟! يعني به خاطر تيپ و قيافهام اين حرف رو زده. لبخندي زدم وگفتم: شک نکن! روز بعد تا ابراهيم را ديدم خندهام گرفت. با موهاي تراشيده آمده بود محل كار، بدون کت و شــلوار! فرداي آن روز بــا پيراهن بلند به محل کار آمد! با چهره اي ژوليدهتر، حتي با شــلوار کردي و دمپائي آمده بود. ابراهيم اين کار را مدتي ادامه داد. باالخره از آن وسوسه شيطاني رها شد. ٭٭٭ ريزبيني و دقت عمل در مسائل مختلف از ويژگيهاي ابراهيم بود. اين مشخصه، او را از دوستانش متمايز ميکرد. فروردين 1358 بود. به همراه ابراهيم و بچههاي کميته به مأموريت رفتيم. خبر رسيد، فردي که قبل از انقالب فعاليت نظامي داشته و مورد تعقيب ميباشــد در يکي از مجتمعهاي آپارتماني ديده شده.آدرس را دراختيار داشتيم. با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعالم شده رسيديم. وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيري شخص مظنون دستگيرشد. ميخواستيم از ســاختمان خارج شــويم. جمعيت زيادي جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشــاهده کنند. خيلي از آنها ساکنان همان ساختمان بودند. ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنيد! با تعجب پرسيديم: چي شده!؟ چيزي نگفت. فقط چفيهاي که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسيدم: ابرام چيکار ميکني !؟ در حالي كه صورت او را ميبست جواب داد: ما بر اساس يك تماس و خبر، اين آقا را بازداشت کرديم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرويش رفته و ديگر نميتواند اينجا زندگي کند. همه مردم اينجا به چهره يک متهم به او نگاه ميکنند. اما حاال، ديگر کسي او را نميشناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلي پيش نميآيد. وقتي از ساختمان خارج شديم کسي مظنون مورد نظر را نشناخت. به ريزبيني ابراهيم فکر ميکردم. چقدر شخصيت و آبروي انسانها در نظرش مهم بود. #این‌حکایت‌ادامه‌دارد

🎙{صوت سلام بر ابراهیم} 🔸قسمت↤اول ⏱مدت‌زمان↤۵:۳۶ محتوا↤مجموعه‌شھید‌ابراهیم‌هادے نشر=باذکر‌صلوات🍃 °○🌾➬@refigh_shahidam

#قرارِعاشقۍ❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 #اللّٰهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪ‌الفَرَج 💐💚