#آسمانےشو 🕊☘
↺دزدۍ ڪه در نهایت شهید شد :)
خواهر شهیدهادی :
یڪ روز موتور شوهرخواهرم را از جلوے منزل مان دزدیدند،
عدهاے دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین،
ابراهیم رسید و دزد زخمے شده را بلند ڪرد.
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت:
اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد؟
ڪمڪش ڪرد و برایش ڪار درست ڪرد! طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و
بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
مچ گرفتن آسان است!
⇤ دست گیری کنیم ⇥
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#آسمانےشو 🕊
【 قلب رئوف ابراهیم 】
در دوران مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتیم.
یادم هست مےگفت:
در یڪے از عملیات ها در نیمه شب به سمت دشمن رفتم.
از لابه لای بوته ها و درخت ها حسابے به دشمن نزدیڪ شدم.
یڪ سرباز عراقے رو به رویم بود. یڪباره در مقابلش ظاهر شدم، ڪس دیگه ای نبود، دستم رو مشت ڪردم و با خودم گفتم الان با یڪ مشت او را میڪشم.
اما تا در مقابلش قرار گرفتم دلم براش سوخت. اسلحه روی دوشش بود و فکر نمیکرد اینقدر به او نزدیک شده باشم.
چهره اش اینقدر مظلومانه بود ڪه دلم برایش سوخت ،
او سربازی بود که به زور به جنگ آورده بودند.
بجای زدن او را در آغوش گرفتم و با خودم به عقب بردم.
بعد او را تحویل یڪے از رفقا دادم تا به عقب منتقل شود و خودم برای ادامه عملیات جلو رفتم!
➣ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#آسمانےشو 🕊
⇜صبر ابراهیم⇝
از بزرگان محل و مسجد ماست ، ڪنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو.
سڪوت ڪرد ، چشمانش خيس شد و گفت: جوان بودم در محيط فاسد قبل از انقلاب مے خواستم ڪار را رها كنم.
مے خواستم به دنبال هرزگے بروم و...
آن روز سرڪار نرفتم. ابراهيم هم سر ڪار نرفت. چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت ڪند.
صاحب ڪار من ڪه از بستگانم بود، دنبالم آمده بود. يڪباره مرا ديد. جلو آمد و يڪ ڪشيده محڪم در صورت ابراهيم زد!
فڪر ڪرده بود او باعث گمراهے من است!
اما ابراهيم ...
براي خدا صبر ڪرد ، صبر ڪرد تا توانست مرا آدم ڪند.
مرد صورتش خيس خيس شده بود
و با سڪوتش اين آيه را فرياد مے زد:
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ❂
✺و بخاطر پروردگارت صبر کن (مدثر/7)✺
📙برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#آسمانےشو 🕊
↺ کانال کمیل
تقريباً مهمات ما تمام شده بود...
شهید ابراهيم هادي بچه هاي بےرمق ڪانال را در گوشه اي جمع ڪرد و برايشان صحبت ڪرد :
بچه ها غصه نخوريد، حالا ڪه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد، اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم.
مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) مےآيد و به ما سر مےزند.
بغض بچه ها ترڪيد. صداي هقهق شان هم ڪانال را پر ڪرده بود.
به پهناي صورت اشک مےريختند.
ابراهيم ادامه داد : «غصه نخوريد. اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد! »
↴•✍🏻• ↷ #ʝøɪɴ @rafiq_shahidam
#آسمانےشو 🕊☘
↺دزدۍ ڪه در نهایت شهید شد :)
خواهر شهیدهادی :
یڪ روز موتور شوهرخواهرم را از جلوے منزل مان دزدیدند،
عدهاے دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین،
ابراهیم رسید و دزد زخمے شده را بلند ڪرد.
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت:
اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد؟
ڪمڪش ڪرد و برایش ڪار درست ڪرد! طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و
بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
مچ گرفتن آسان است!
⇤ دست گیری کنیم ⇥
➣ :
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#آسمانےشو 🕊
یڪ ساندویچ فروشے در ۱۷ شهریور بود، ڪه بہ فروشنده اش آقا شیخ مےگفتند یعنے آدم مقدس و مسجدی بود.
ابراهیم همیشه پیش او مےرفت حساب دفتری پیش او داشت.
مےدانست توی الویہاش ڪالباس نمیریزد و فقط از مرغ استفاده میڪند
ابراهیم از سوسیس و همبرگر و...
اینگونه به ما درس تربیتی میداد ڪه هر چیزی نخوریم و هر جایے برای غذا نرویم.
مےدانست ڪه این فروشنده به حلال و حرام خیلے دقت دارد برای همین آنجا میرفت.
چرا ڪہ قرآن دستور مےدهد:
انسان به غذایے ڪه مےخورد توجه داشته باشد°
⇅♥️🌙🌱°
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#آسمانےشو 🦋😇
ســرپل ذهاب، ابراهيـم معمولا یڪی دو ساعٺ مانده به اذان صبح بيدار ميشــد و به قصد ســر زدن به بچه ها از محل استراحٺ دور ميشد.
اما من شــڪ نداشتم ڪه از بيدارے ســحر لذٺ ميبرد و مشغول نماز شب
ميشود.
يڪبار ابراهيم را ديدم. يڪ ساعت
مانده به اذان صبح، به سختے ظرف
آب تهيهڪردوبراے غسل و نماز شب
از آن استفاده نمود.
بࢪگرفتھازکتابسلامبرابراهیمیڪ📚
#آسمانےشو 🕊
⇜صبر ابراهیم⇝
از بزرگان محل و مسجد ماست ، ڪنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو.
سڪوت ڪرد ، چشمانش خيس شد و گفت: جوان بودم در محيط فاسد قبل از انقلاب مے خواستم ڪار را رها كنم.
مے خواستم به دنبال هرزگے بروم و...
آن روز سرڪار نرفتم. ابراهيم هم سر ڪار نرفت. چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت ڪند.
صاحب ڪار من ڪه از بستگانم بود، دنبالم آمده بود. يڪباره مرا ديد. جلو آمد و يڪ ڪشيده محڪم در صورت ابراهيم زد!
فڪر ڪرده بود او باعث گمراهے من است!
اما ابراهيم ...
براي خدا صبر ڪرد ، صبر ڪرد تا توانست مرا آدم ڪند.
مرد صورتش خيس خيس شده بود
و با سڪوتش اين آيه را فرياد مے زد:
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ❂
✺و بخاطر پروردگارت صبر کن (مدثر/7)✺
📙برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم
#آسمانےشو 🕊
یڪ ساندویچ فروشے در ۱۷ شهریور بود، ڪه بہ فروشنده اش آقا شیخ مےگفتند یعنے آدم مقدس و مسجدی بود.
ابراهیم همیشه پیش او مےرفت حساب دفتری پیش او داشت.
مےدانست توی الویہاش ڪالباس نمیریزد و فقط از مرغ استفاده میڪند
ابراهیم از سوسیس و همبرگر و...
اینگونه به ما درس تربیتی میداد ڪه هر چیزی نخوریم و هر جایے برای غذا نرویم.
مےدانست ڪه این فروشنده به حلال و حرام خیلے دقت دارد برای همین آنجا میرفت.
چرا ڪہ قرآن دستور مےدهد:
انسان به غذایے ڪه مےخورد توجه داشته باشد°
⇅♥️🌙🌱°
#آسمانےشو 🕊☘
↺دزدۍ ڪه در نهایت شهید شد :)
خواهر شهیدهادی :
یڪ روز موتور شوهرخواهرم را از جلوے منزل مان دزدیدند،
عدهاے دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین،
ابراهیم رسید و دزد زخمے شده را بلند ڪرد.
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت:
اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد؟
ڪمڪش ڪرد و برایش ڪار درست ڪرد! طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و
بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
مچ گرفتن آسان است!
⇤ دست گیری کنیم ⇥
°•🌱|@refigh_shahidam