بسم ا... الرحمن الرحیم
به یاد شهدای ۲۰ شهریور مجنون
در پادگان شهید مدنی دزفول حدود ۴۰۰ نفر بسیجی جدید به تدارکات لشگر انصارالحسین ع معرفی شدند عموما صحبت مختصری با تک تک افراد می کردیم و بر اساس تخصص و توانایی به قسمتهای مختلف معرفی می شدند
در بین جمعیت چهره نورانی و شهید گونه نوجوانی خوش سیما شاخص بود همه را به قسمتها فرستادیم الا ایشان ، در آخر جلو آمد و گفت برادر من کجا باید بروم نامش را پرسیدم گفت حسن ناظمی در مورد تخصصش پرسیم گفت دانش آموزم با دوستانم اعزام شده ایم آنها به گردان رفتند من هم آمدم تدارکات پرسیدم چرا با دوستانت نرفتی ؟ پاسخ داد مادرم به شرطی اجازه جبهه داده که بیایم تدارکات
شهید عطائیان که از نیروهای شهید چیت ساز بود و روی مین پایش قطع شده بود مسئول سرجمعداری اموال لشگر شده بود شهید حسن ناظمی را به ایشان معرفی کردم و گفتم بهرام مواظبش باش تیپ شهداست غفلت کنی شهید خواهد شد ، با توجه به سفارش مادرش اجازه خط رفتن ندارد .
چند روز قبل از عملیات شهید عطائیان که با شهید ناظمی انس و الفت ویژه ای پیدا کرده بودند در تماس بی سیمی گفت نیروی جدیدی که معرفی کردید با گردان ۱۵۴ آمد جزیره
در جلسه فرماندهان واحد ها و گردانها که صبح در جزیره برای توجیه و هماهنگی نهایی شب عملیات تشکیل شد به سردار شهید مخلص محسن امیدی فرمانده گردان ۱۵۴ عرض کردم یکی از بسیجیان ما بدون اجازه به گردان آمده و خواستم که برگردد شهید امیدی به دلیل دوستی قدیمی و صمیمانه ای که داشتیم فرمود همین الان به گردان برسم دستور می دهم برگردد .
به گردانها و واحدها برای بررسی نهایی نیازهایشان سر کشی می کردم که دیدم شهید ناظمی با چشمانی گریان و حالی نزار در کنار راه خاکی در حال حرکت است با اعتراض به اینکه چرا بدون اجازه آمده است سوارش کردم .
در طول چهار پنج ساعت سرکشی که بخش عمده ای از آن پیاده و در گرمای نزدیک ظهر و بعد از ظهر روی خاکهای مثل خاکستر جزیره بود این شهید بزرگوار در کنار حقیر عرق می ریخت و گریه می کرد و درخواست داشت که اجازه دهیم امشب در عملیات شرکت کند .
وقتی به محدوده گردان ۱۵۴ رسیدیم ، شهید رستمی و چند بزرگوار دیگر بسیجی هم وساطت ایشان را کردند و درنهایت شهید عباس علافچی که از فرماندهان گروهان گردان ۱۵۴ بود و سالها با هم دوست و عضو پایگاه شهید شاه حسینی کمال آباد بودیم واسطه شد که اجازه بدهیم شهید ناظمی شب عملیات همراه دوستانش باشد .
به این شهید بزرگوار مخلص عرض کردم به دو شرط ، اول اینکه قول بدهی هر وقت شهید شدی مرا هم شفاعت کنی ، دوم اینکه فردا ظهر به بنه تدارکات در جزیره برگردی ، با قبول این درخواست انگار دنیا را به این شهید عزیز داده باشم شاید بیست بار حقیر را بوسید و با خوشحالی غیر قابل وصفی تشکر کرد و خدا حافظی کردیم و پیش دوستانش رفت ، این آخرین دیدار ما با این شهید نوجوان دوست داشتنی و مخلص بسیجی بود
به قول دومش که عمل نکرد و به بنه تدارکات لشگر برنگشت امید وارم با دیدن گناهان و خطاها و کوتاهی ها در خدمت به انقلاب و راه امام و ولایت و شهدا از قول شفاعتش منصرف نشود
#شهید_حسن_ناظمی
#شهید_دفاع_مقدس
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ما_ملت_امام_حسینیم #من_حسینی_ام
👇🥀👇🥀👇🥀👇
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4