#اسـراء 🦋'°
#پارت_1
﴿بسم اللّٰھ الرحمٰـن رحیـٖم﴾
وَ ما اَرسلناکـَ إِلا مُبشِراً وَ نذیراً :)
.
درد از جزء به جزء تنم عبور میکر و به مغزم میرسید ..سرم ..وای سرم مثل یه کوه توخالے شده بود ...!
چشمام رو نمیتونستم باز نگه دارم ..حس میکردم پلکام رو به هم چسب زدن ..
نای تکون خوردن نداشتم ...ولی باید بلند میشدم ببینم اینجا کدوم جهنم دره ایه که منو اوردن ؟!
دستم رو تکیه گاه کردم و سعی کردم بنشینم ..
احساس کوفتگی تو کل مویرگام حس میکردم ..
دیدم تار بود ولی تشخیص اینکه الان تو یه اتاق
ساختمان نیمه کاره ام سخت نبود !
نمیدونم چند ساعت و یا حتی چند روزه که اینطوری اینجا ولم کردن ..
دستم و به دیوار گرفتم و سعی کردم بلند شم
چادرم هنوز سرم بود و این خبر خیلی خوشایندی
بود ...
ایستادم ...ولی درد وحشتناکی رو تو پس سرم حس میکردم ..خیلی وحشتـــناک !
سعی کردم به یاد بیارم من اینجا چیکار میکنم ..
یه جرقــــه تو ذهنم خورد ..
خودش بود ..
لعنتی ..لعنتی ... خدا لعنتت کنه مونا !
اخه چطور افسار زندگیمو و بهش دادم و اعتمادکردم ...
با حرص و بغض نفس میکشیدم ..
با صدای برخورد یه چیزی به در.... شونه هام از ترس پرید ...
با چشمایی که از فرط وحشت تا ته باز شده بودن به در نگاه میکردم ..
یعنی چی در انتظارم بود ؟!
.
✍🏻|نویسندھ: #زهرا_ق
.
🚫کپی حرام🚫
#اللهُمَّ_عَجِّلَ_لِوَلیِکَ_الفَرَج ❄️
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#اسراء🦋'°
#پارت_2
.
در با شدت باز شد ...
مونا یه قدم به داخل برداشت ...حالا دیگه قیافه کریهش بیشتر و بهتر دیده میشد ...
.
موهای قرمز رنگش که منو یاد انه شرلی می انداخت از زیر شالش پریشون بیرون زده بود ...
.
چشمـــای سرمه ای رنگش خمارتر از همیشه بود ..
بهم خیره خیره نگاه میکرد ...
.
چسبیده به دیوار پشت سرم با حرص نفس میکشیدم ...
خود عوضیش الان روبه روم بود و من فقط نگاش
میکردم !
.
جوری به طرفش هجوم بردم که از هول سیگار از دو انگشتش افتاد و یه قدم عقب رفت ..
دور زدن من تاوان سنگینی داشت ...با تموم قدرت موهاشو کشیدم ...
.
اون فقط هاج و واج منو نگاه میکرد ..فهمیدم که شوکه شده ..
به ساق پاش ضربه زدم که بالاخره جیغش در اومد ..
مونــا : آی موهام ..آی ولم کن ..چیکار میکنی ؟...
موهای سرشو به طرف خودم کشیدم تو صورتش داد زدم ...
اســــرا: لعنتــــــــے زندگیمو نابود کردی ..
هر چی داشتمو نداشتمو ازم گرفتی ..هنوزم میگی چیکار میکنی ؟؟؟ ..من تورو نکشم که اســــرا نیستم !
دوباره صدای نکره اش بلند شد :
مونا : عرفـــــــان ! چیشدی پس ؟ ..لعنتی بیا کمکم ..
حواســــم به در که باز مونده بود پرت شد ..
صدای دوتا پســــر که با هم کل مینداختن میومد ..
مونا از غفلتـــم استفاده کرد و محکــم هولم داد
پخش زمین شـــدم ..
فکر کنم سرم ضربه دید چون چشمام تار شد ...
قبل از اینکه چشمام بسته بشه دوتا پسرو دیدم
که سریع پریدن داخل اتاق و یکیشون به طرفم اومد ..
پسر : مونا چیکارش کردی ؟؟ اینکه الان از دستمون میره ...
پلکام روهم افتادن و بعدم سیاهی مطلق ...
✍🏻|نویسندھ: #زهرا_ق
.
🚫ڪپی حرام
#اللهُمَّ_عَجِّلَ_لِوَلیِکَ_الفَرَج ❄️
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#اسراء🦋'°
#پارت_3
.
یڪ هفته قبل ...
مازندران ...
روبه روی عکس بابا توی اتاق نشسته بودم و با بغض به چشمای مهربونش نگاه میکردم ..
چهل روز از نبودنت میگذره ! ..چهل روزه صدام نکردی ..
زیر لب درد و دلامو میگفتم و اشک تند تند از تیغه ی بینیم سر میخورد و روی عکس میریخت ..
بابا ..! ..بابایی جونم ..ترس داره اینده بی تو ..
ترس داره روزایی که داداش کسری میخواد زهر کنه و به کام دلم سرازیر کنه ...
ڪســری: اســـــــرا ..اســــــرا کجایی؟!
با هول به صورتم دست کشیدم و اشکام پاک کردم ...
سریع و فرز عکس و زیر روتختیم قایم کردم و
در با شدت باز شد ..
نگاه تیز کسـری چشمای قرمز و پف کرده از اشکمو نشونه گرفته بود ...
به ناچار نگاهمو به میز دوختم و کتاب های روش و الکی جابه جا کردم ..
با تخسی گفتم : چیه ؟ باز چی شده ؟ صداتو انداختی رو سرت هوار هوار میکنی ؟!
صدای پوزخندشو شنیدم و نگاش کردم ..
چند قدم جلوتر اومد و با لحنی که رگه هایی از تمسخر داشت گفت ..
کســـری : گریه کردی ؟ ...هـــــه ..
اینبار با لحنی که حرص ازش میبارید ادامه داد
: واسه کی گریه میکنی ؟ واسه پدری که تو اوج بدبختی سکته کرد و رفت ؟!
با انگشت اشارش چند بار به پیشونیم ضربه زد و
گفت : نمیخوای بفهمی که رفته نه ؟ بابا رفت ! ..دیگه نیست ..دیگه خودمون هستیم و خودمون ..الان تنها کاری که باید بکنیم اینه که
زندگیمونو بسازیم و از این منجلاب بیایم بیرون ..! میفهمی چی میگم ؟
با هول و ترس نگاش کردم ..باز چه برنامه تو سرش بود ..چشمای یشمی رنگش که یادگار بابا بود برق میزد و نگاهش به من مثل ...مثل یه طعمه بود که هیـچ راه فراری نداره ..!
صدای قلبمو میشنیدم ..خدایا این دیگه چه سرنوشتی بود ؟!
✍🏻|نویسندھ: #زهرا_ق
🚫کپۍ حرام🚫
#اللهُمَّ_عَجِّلَ_لِوَلیِکَ_الفَرَج ❄️
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#اسـراء 🦋'°
#پارت_4
اونشب کسری بدون اینکه کلمه از فکرش به
زبون بیاره گذشت ...
در واقع از اون شب به بعد دیگه خونه نیومد و غیب شد ..
انگار اب شده بود رفته بود تو زمین .. جایی نبود
که من و مامان دنبالش نگشته باشیم ..
غیبت کسری به هفت روز که رسید کاسه ی صبر مامان لبریز شد و کار به بیمارستان کشید ..
برای بیست و هفتمین بار باهاش تماس گرفتم
: مشترک مورد نظر در دسترس ...
به کلمه اخر نرسیده قطع کردم ... از دست تو کسری .. از دست تو ..
با حرص نفسم و فوت کردم ..
کنار تختی که مامان و بستری کرده بودن نشسته بودم .. گفتن که فشارش خیلی بالا رفته و باید امشب و بمونه ...
دلم به حال غربت مامان میسوخت ..توی این شهر که هیچ کسی رو نداشتیم واقعا بعضی مواقع زندگی سخت میشد ..
امیدش بعد از بابا به کسری بود که اون هم بیشتر پی خوش گزرونی و عیش و نوش خودش بود تا مامان ...
گوشی تو دستم لرزید ..
خودش بود ..بعد از یه هفته در به دری یاد ما افتاده بود !
سریع تماس و باز کردم : الو کســری ؟!
لحنش کش میومد و صداش خـــش داشت ..
کســـری: چـته ؟ چرا انقدر زنـــگ مــیزنی ؟ نون و ابت و کم داده مامـــــــــــان ؟!
صدای هر هر خنده دوستاش رو اعصابم خط مینداخت ...
از اینکه نگرانــش شده بودم پشیمون شدم ..
اون تموم این مدت معلوم نیس کجا بوده .. اونوقت مامان داره بخاطرش غش و ضعف میکنه !
پسره بی فکر ! از بس حرص خورده بودم گوشی توی دستم عرق کرده بود ...
بی معطلی گفتم : بیا بیمارستان ( ...)مامان حالش خوب نیست .
تماس و قطع کردم . بالاخره اومدن .
فعل جمع میبندم چون سیا گورت هم باهاش بود!
سیا گورت یا همون سیاوشی که قرار بود زندگیم و تو دستش بگیره من خبر نداشتم ...
✍🏻|نویسندھ: #زهرا_ق
🚫کپی حرام🚫
#اللهُمَّ_عَجِّلَ_لِوَلیِکَ_الفَرَج ❄️
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#جریمه اشتباهات گذشته را
با اشک و ناراحتی و #گریه
یک مرتبه کاملاً پرداخت کردهاید !!!
پس 👇
پرونده
باز گذاشته شده و "مربوط به گذشته" را ببندید 😊
که هر روز خود را جریمه نکنید !!!
"یک اتفاق خوب با یک"
استارت خوب منتظر توئه 💪
"یه وقت دیر نشه" 😉
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة ✨
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
•°🌿°🌱
رفیق باید تورو بلد باشه
دلیل به زبون آوردن هر جمله ات رو بدونه
با نگاهت آشنا باشه
خودش بفهمه وقتی یه حرف بیربطی میزنی چی به جونت افتاده🙃
القصه که رفیق، باید کار بلد باشه
مثل خودت:)
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة ✨
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#ادیت_پاییزی🍂
#پروفایل🌍
#چادرانه♥️
یادم نیست🤔
اول چادر بود که سایه سرم شد😌🌳
ویا من بودم که زیر سایه آن پناه گرفتم💐
هرچه که هست من با آن آرامم🍁😊
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة #
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#پروفایل
#چیریکی
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#پروفایل
#چیریکی
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭━⊰•❀🌹﷽🌹❀•⊱━╮
دل من لڪ زدھ تا ڪنج حـــرم گریھ ڪنم...🙂💛
دو قدم روضه بخوانــم..
دوقدم گریه ڪنم...🍂
#استوری
#امام_رضا
━━⊰•❀♡❀•⊱━━
🕊 #أللَّھُـم_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَج❀
🕊 #چـٰادُرم۟_یـٰادِگـٰارِمٰادرَم۟_زَهـرٰا❀
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#پروفایل
#چادرانه
#عکاسی
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#پروفایل
#چیریکی
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
طرف داره با نامحرمش صحبت میکنہ
یہو با این ایموجی [☺️] از طرف مقابݪش رو بہ رو میشہ
دݪش میݪرزه
میدونۍ چرا؟چون اون داره تصورت میکنہ با این ݪبخند🚶🏻♀
🔹🔶🔷اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج🔷🔶🔹
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-•♥️🔥•-
#استورے
[مارا توان رد شدن از بین نیل نیست . . .!
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#پیشنهاد_دانلود
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری💜
#دخترانه🌸🍃
#حجاب🦄✨
#چادرانه☘️
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
❤❤❤❤
سلام دوستان
یه چالش زیبا میخوام راه بندازم ، لطفاً همه این چالش رو انجام بدن.
این چالش ، چالش جمله ساختن است. بسم اللّه شروع کنید
یاعلی
راهنمایی: اول از بین اعداد ۰ تا ۹ "رقم آخر شماره تلفنتان" را انتخاب کنید. دوم از بین اعداد ۰ تا ۹ "یکان روز تولدتان" را انتخاب کنید. سوم از بین اعداد ۱ تا ۱۲ "ماه تولدتان" را انتخاب کنید. در نهایت به جمله ای میرسید که باید اون جمله را انجام بدهید.
*رقم آخر شماره تلفنتان*
۰) دو دقیقه دیگه برای
۱) بعد از نماز ظهر و عصر برای
۲) پنج دقیقه دیگه برای
۳) بعد از نماز مغرب و عشاء برای
۴) شب جمعه برای
۵) روز جمعه برای
۶) شب قبل از خواب برای
۷) همین الان برای
۸) فردا برای
۹) بعد از نماز صبح برای
*یکان روز تولدتان*
۰) سلامتی و ظهور امام زمان
۱) شهید هادی
۲) شهید حاج حسین همدانی
۳) شهید چمران
۴) شهید صیاد
۵) شهید حمید مرادی سیاهکالی
۶) شهید حاج قاسم سلیمانی
۷) شهید محسن حججی
٨) شهیید همت
٩) شهید حسین(حسن) فضل الله
*ماه تولدتان*
١) بیست صلوات میفرستم.
۲) یک صفحه قرآن میخوانم.
۳) دو رکعت نماز میخوانم.
۴) یک سوره حمد میخوانم.
۵) یک چهارقُلْ میخوانم.
۶) دو صفحه قرآن میخوانم.
٧) یک بار حدیث کساء میخوانم.
۸) پنج سوره کوثر میخوانم.
۹) سه صفحه قرآن میخوانم.
١٠) پنجاه صلوات میفرستم.
١١) یک بار سورهی الرحمن میخوانم.
١٢) یک بار زیارت عاشورا میخوانم.
"جمله هاتان را بسازید و سعی کنید بهش عمل کنید"
یاعلی
❤❤❤❤
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
#کلام_شهید🖇
صداقت حرف اول زندگیتان باشد. اول با #خدا بعد با خود و خانواده. اگر صداقت باشد هر چیزی پشتبندش میآید.
#شهید_علیرضا_قنواتی🌷
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"