eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
610 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
269 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ اوضاع سخت انقلاب را می‌دیدم فشارهای اداره کشور را احساس می‌کردم، نابلدی‌ها و ضعف‌ها را می‌دانستم ولی به رؤیای آزادی قدس باور پیدا کردم. به خودم می‌گفتم من هم باید برای این رویا کاری انجام بدهم. دودو تا چهار تا که کردم دیدم اگر قرار باشد نسلی قدس را آزاد کند همین کودک‌ها و نوجوان‌هایی هستند که الان خیلی جدی گرفته نمی‌شوند.... 📜 تشکیل لشکر قدس اهواز به روایت سید جبار موسوی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
️🔹️الا به ذکر الله تطمئن القلوب در انتظار ماست قدس و کرب و بلا 🎞 دیدار لشکر قدس اهواز با امام خمینی(ره) 🎙راوی مسعود صافدل 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹️در مسلخ عشق جز نکو را نکشند از زمانی که بین آلبوم عکس‌هایش چشمم به این شمایل افتاد فکرم مشغول شد. سال 61 و 62 برای جنگ علیه اسرائیل به لبنان اعزام شد و در بمباران‌های هوایی این قوم، از ناحیه چشم دچار مصدومیت شد و اکنون جانباز چهل درصد است. جنگ و آرزوی نابودی اسرائیل شعار امروز ما نیست، امروزی که خیلی از کشورهای جهان به تازگی از خواب غفلت بیدار شدند و ظلم و ستم‌های این قوم را شناختند و به حمایت از مردم فلسطین در فضای حقیقی راهپیمایی‌ها و در فضای مجازی واکنش‌ها نشان‌ دادند. چهل سال قبل شعار کودکان  ما این بود: الا به ذکر الله الا به ذکر الله تطمئن القلوب تطمئن القلوب در انتظار ماست در انتظار ماست قدس و کرب و بلا قدس و کرب و بلا مردمی که مشق عشق ‌کردند از رهبر عظیم انقلاب که فرمودند: تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. و منت خدای را عزوجل که کربلا آزاد شد و صبر که آزادی قدس در راه است. شهادت، ایثار، فداکاری از همان ابتدا از جمله مبانی اعتقادی مردم ما بود. یکی همانند حجت السلام دکتر عبدالرضا دغاغله برای مبارزه با ظلم چشمش را در راه خدا می‌دهد و دیگری مانند سید رضی موسوی و حاج قاسم جانش را در راه الله می‌دهد. شما افراد مارا می‌کشید، ما بنیان رژیمتان را بر می‌کنیم. ترور فرماندهی که سال‌ها شهادت خود را به انتظار نشسته و حتی بشارت آن را دریافت کرده برایش فوز عظیم است. بدبخت شمایید که ریشه کن می‌شوید و شکستتان بخشی از تاریخ غرورانگیز ما می‌شود. در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند گر عاشق صادقی ز مردن نهراس مردار بود هر آنکه او را نکشند سید جان شهادتتان مبارک اسرائیل فقط برای خودش پایان زجرآورتری را رقم می‌زند. ✍️ سحر همه‌کسی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔹️خدایا، اگر از من راضی نشده‌ای مرگ مرا نرسان. ببخش که بندۀ گنه‌کارت غیر از رحمتت امیدی ندارد و تو خود می‌دانی که هرگز از رحمتت نومید نشده‌ام و نخواهم شد و به همه گفته‌ام: «چه‌قدر خدای مهربانی دارم.» می‌دانی که چه‌قدر همسرم، پسرم و دخترم را دوست دارم؛ اما تو متکفل امور آن‌هایی و من می‌دانم که من وسیله‌ای بیش نبودم. عزیزانم را به تو می‌سپارم. اکنون از هروقت دیگری خوشحال‌ترم... . آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند؟ ✅ شکارچی "خاطرات و زندگی‌نامۀ شهید مصطفی رشیدپور" به تحقیق خانم فرانک صف‌آرا و آقای علی هاجری و به نویسندگی خانم فرانک صف‌آرا منتشر شد. 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻برشی از کتاب سیل و سردار خاطرات حضور سردار سلیمانی در میان مردم سیل‌زده خوزستان 🔍محققان: مصطفی شالباف، جعفر الهایی ✍️ نویسنده: محمد علی‌بخشی‌پور 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🏴 سردار به نام تو قسم می‌ترسند از دشمنی تو با ستم می‌ترسند آنقدر که زنده‌تر شدی حتی از یک کودک زائر تو هم می‌ترسند ✍ زهرا آراسته‌نیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کُلُّهُ خیر بود هرجا می‌رفت خیر جاری می‌کرد... روایتی از حضور سردار سلیمانی در سوریه و خوزستان 🎙راوی: مکّی یازع 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔻 روایت‌های میدانی محقق دفتر رسانه بیداری از حادثه کرمان بلندگوی بیرون شروع به خواندن اسامی مجروحان بستری در بیمارستان باهنر کرد. گوشی را درآوردم و فیلم گرفتم تا اسامی را بفهمم. کسانی که توی کادرم بودند با شنیدن اسم عزیزشان واکنش نشان می‌دادند. دوتا آه می‌کشیدند. یک آه از رضایت زنده بودن و یک آه از فهمیدن مجروح شدن... اسامی که تمام شد ضبط را قطع کردم و گوشی را گذاشتم توی جیبم. رفتم جلوی پسر ریش پروفسوری بالای سر خانمی که کنار پرایدی نشسته بود و با شنیدن اسم اول جیغ زد. پرسیدم: مجروح شما رو  هم خوندن؟ سرش را پایین انداخت و تکانی داد. گفت: نه؛ فکر کنم جز شهدا باشه... 🔻انتظارها دو نوعند، خوب، بد اولین خوب، انتظار فرج است که همیشه سخت بوده اما پرامید گذشته است. دومین خوب، انتظار پایان اسارت است. هم برای اسیر و هم برای خانواده‌اش. هر روز به اندازه یکسال گذشته ولی با امید به آزادی تمام شده. اولین انتظار بد، پیدا شدن گمشده است. مثل مادری که یکهو بچه‌اش را گم می‌کند. خودش را به آب و آتش میزند، می‌میرد و زنده می‌شود، جانش بالا می‌آید تا پیدایش کند. دومین انتظار بد را هم مادرهای مفقودالاثر داشته، کشیده‌اند. گاهی انتظار آنقدر پیرشان کرده تا بالاخره پسرشان آمده. گاهی هم عمرشان را گرفته ولی پسرشان نیامده که نیامده... اما انتظار دیگری هم هست که اتفاقا بدترین نوع اتتظار است یعنی انتظار بی‌خبری... امروز خیلی‌ها در کرمان بدترین انتظار را کشیدند. عزیزشان به سالگرد قهرمان ملی‌اش رفته ولی برنگشته.... تماس پشت تماس. خانه به خانه و بیمارستان به بیمارستان. کلافه، بلاتکلیف و بی‌خبر. در هر بیمارستانی که می‌رسند فقط انتظار دیدن اسم عزیزشان در لیست مجروحان بیمارستان را دارند و نه هیچ لیست دیگری... 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
آیین رونمایی از تابلوی نقاشی"لشگر خوبان" باحضور ارزشمند خانواده شهدای مدافع حرم خوزستان یک شنبه،۱۷ دی ماه ساعت ۱۵ گلستان،سالن آمفی تئاتر هتل نیشکر
🔰 از سوی بنیاد حفظ و نشر آثار سپهبد حاج قاسم سلیمانی در بین کتاب‌های برتر منتشر شده، سه اثر از دفتر تاریخ شفاهی اهواز به عنوان آثار برتر این دوره معرفی شد. کتاب‌های یزله بر دجله، بر شانه‌های کارون و سیل و سردار در میان آثار برگزیده درباره حاج قاسم سلیمانی قرار گرفتند. متن کامل خبر⬇️ https://www.ibna.ir/news/504072/۳-اثر-از-خوزستان-به-عنوان-کتاب-های-برتر-حاج-قاسم-سلیمانی-معرفی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔴 باردار بودم. برای کاری به خیابان رفتم پاسبان تا مرا دید به طرفم حمله کرد. من هم خودم را به داخل جوی آب پرت کردم تا سرم بی‌حجاب نشود. خونریزی شدیدی کردم. جوی آب پر از خون شد و بچه همانجا سقط شد. دیگر بچه‌دار نشدم. 🎙لیلا نژادزاده به نقل از مادرش ۱۷ دی سالروز اجرای طرح استعماری حذف حجاب به دست رضاخان 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔘 برای شنیدن خاطرات ظلم و زور پهلوی نیاز نیست به مشهد و قم رفت تا  کنار خرابه‌های گوهرناشاد و معجزه‌ی شیخ محمد تقی بافقی نشست و به حال این مردم مظلوم و غیور اندیشید. کوزه پر آب همین نزدیکی‌هاست. اجرای  قانون کشف حجاب در خوزستان هم دوران دشوار و هولناکی برای زنانش به وجود آورد. این دشواری تنها برای زنان خوزستان نبود. مقاومت مردم، رضاخان را هم به دشواری و حیرت انداخت. طوفان اعتراضی مردم در جایی مثل خوزستان که مردمانش حجاب را کالای غیر قابل مذاکره خود می‌دانستند وزیدن گرفت و تاریخ را برای ثبت قصه‌هایش مجاب به ایستادن کرد. در هیاهوی این طوفان رنج‌های دوران زیادی بر دامن زن و مرد خوزستانی نشست. رنج‌هایی که همه گنج شدند و گنج‌هایی که همه در دل تاریخ پنهان شدند و حالا از آن سال‌های دور برایمان خاک و خل می‌تکانند و اندکی رخ دیدار تازه می‌کنند. داستان زن‌هایی که از خانه بیرون نرفتند و زن‌هایی که چادر از دست دادند را شاید خیلی‌هایمان شنیده باشیم اما چه کسی حال زار زنی که تا همین چند لحظه قبل از کشیده شدن چادرش، شرافت و ناموسش لکه‌دار نشده بود را درک می‌کند. مدام قبل و بعد آن لحظه هولناک را با خود مرور می‌کند و دست از ملامت خود برنمی‌دارد. این صحنه همواره روبه‌روی چشمانش قرار دارد. شده بختک خواب‌هایش. مثل زنی مصیبت‌زده که دیگر هیچ چیز برایش مثل قبل نمی‌شود. در اوج شادی غمگین است و عاقبت دق‌مرگ می شود و تمام. یا چه کسی تا به حال به آن زنان مظلوم خوزستانی که عمری با زحمت چاردیواری برای خود دست و پا کردند و زندگی را سامان دادند اندیشیده که حالا در دل شب و غریبانه، خانه و کاشانه خود را به دست تقدیر می‌سپارد و خود همراه با سرنوشت راهی دیدار غربت در  همسایگی ممکلت می‌شوند. چه نگاه‌هایی که لحظه آخر قبل از ترک خانه به حاصل یک عمر نیافتاده و با یک آه عمیق پایان پیدا نکرده‌است. چه طفل‌های مظلومی که در امن‌ترین خانه دنیا، در شکم مادرانشان با ضربه نامردانه چکمه‌های قاتل، بی‌صدا خاموش نشدند. چه خونابه‌هایی که از چشمان زنان کارون روان نشدند و چه موهایی که در چاردیواری سال‌های اسارت در خانه سپید نشدند. چه دخترکانی که کورسوی امید رفتن به مکتب را با این قانون ازدست ندادند و درحسرت یک زندگی معمولی موی سپید نکردند. هرچه  از زنان مظلوم اما قوی خوزستان بگوییم باز جا برای صحبت هست اما چه کسی به آن مرد عربی که در بی‌رحمانه‌ترین جنگ زمانه، عفت ناموسش را هدف گرفته‌اند اندیشیده؟ خدا می‌داند در گذر از آن سال‌ها چه طوفانی بر قلب مردان خوزستان زده‌ شد. این را می‌توان از شمار مردان تبعید شده آن سال‌های اسارت دانست یا  از آن مردانی که یک شبه دست زنان و دختران خود را گرفتند و به دل غربت زدند فهمید. حتی نیاز به شمارش تبعیدی‌های آن سال‌ها هم نیست. کافی است فقط اندکی غیرت و جوهره مردانگی را با خود به همراه داشته‌ باشی تا بفهمی شقیقه‌های گلگون‌شده از جسارت  به ناموس یعنی چه؟ ✍️ زهره طاهری 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
📽 رونمایی از نخستین تصویر فیلم سینمایی آپاراتچی همزمان با مراحل نهایی تولید فیلم سینمایی آپاراتچی، نخستین عکس از این فیلم منتشر شد. این فیلم که به کارگردانی علی طاهرفر پاییز امسال جلوی دوربین رفته بود، دلبستگی‌های یک نقاشِ ساختمانِ عاشقِ سینما را روایت می‌کند که با اشتیاق تمام موفق به تولید چند فیلم کوتاه شده و در آرزوی ساختن نخستین فیلم سینمایی خودش است. این فیلم با نگارش حسین تراب‌نژاد و احسان لطفیان برداشتی آزاد از کتاب آپاراتچی نوشته دکتر روح الله رشیدی است که رویدادهای آن در اوایل دهه 60 شهر تبریز می‌گذرد. این اثر محصول مشترک بنیاد سینمایی فارابی، سازمان سینمایی سوره و مدرسه سینمایی اندیشه و هنر «ماه» به تهیه کنندگی سجاد نصراللهی است. تورج الوند، فاطمه مسعودی‌فر و رضا ناجی در کنار بازیگرانی چون هومن برق‌نورد، بهنام تشکر، امید روحانی و علیرضا استادی در این فیلم ایفای نقش کرده‌اند. وحید مبصری، امین گلستانه، حسین عابدینی و ولی فروتن از دیگر بازیگران این فیلم سینمایی هستند. 📷 عکس: پویا شاه جهانی @aparatchi_movie
🔘 گرم صحبت بودیم و از خاطرات حاج قاسم برایمان تعریف می‌کرد. از روزی که حاج قاسم گفته‌ بود حرم حضرت زینب(س) باید بازسازی بشود. حرم حضرت زینب(س) پرچم محور مقاومت است. از حاج قاسمی می‌گفت که در سیل خوزستان با لشکری از بچه‌های مقاومت آمد و مردم را بسیج کرد تا جلوی سیل بایستند. از مرد میدان سوریه شروع کرد تا رسید به سردار دلهای مردم. حرف، حرف می‌آورد. بین خاطرات حاج قاسم بود، همان شبی که فروردین 98 در آبادان شب مهمانش بود، که یادی از آبادان زمان جنگ کرد. مکی یازع می‌گفت: "جنگ که شروع شد، عین بارون رو آبادان بمب و موشک می‌ریختن. بعد هر صدای انفجار، یه گوشه آبادان جنازه بود که از زیر آوار بیرون می‌آوردن. اگه کسی از فک و فامیلش بود که شناسایش می‌کرد. اگه هم کسی پیدا نمی‌شد مجبور بودیم همونجوری خاکشون کنیم. بهشت زهرای آبادان شده‌ بود پر از قبرای بی نام و نشون. روی بعضی قبرا مشخصات ظاهری پیکرها رو می‌نوشتن. مردی با پیرهن چهارخونه. پسری با پیرهن آبی و شلوار لی." بعد از جنگ تمام قبرها را شبیه هم کردند و چیزی از آن نوشته‌ها نماند، ولی خاطراتش هنوز در ذهن مردم آبادان حک شده. سالگرد حاج قاسم، کرمان پرشور و حرارت. خبر انفجار، اول برایم جدی نبود. خبر رسید که انفجار گاز است. فقط دعا می‌کردم برای کسی اتفاقی نیفتاده باشد. وقتی مطمئن شدم انفجار تروریستی بوده تمام فکر و ذکرم شد کرمان و زائران حاج قاسم. اخبار و عکس‌ها را دنبال می‌کردم. یکی از عکس‌ها بیشتر از بقیه آتش به دلم زد. لیستی از مشخصات ظاهری برای شناسایی پیکر شهدا، دختری با کاپشن صورتی و گوشواره‌های قلبی. یاد خاطراتی افتادم که مکی یازع از آبادان تعریف می‌کرد. پیش خودم گفتم: "دشمن همون دشمنه، فقط اسم و رسمش فرق می‌کنه." حرف همان است که خمینی(ره) گفت: تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ✍️مصطفی شالباف 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔻مهمانی بزرگ رضاخان تمام تجار نامدار ایران به مهمانی بزرگ رضا خان در تهران دعوت شده بودند. یک مهمانی اجباری با شرایطی خاص. تجار باید به همراه عیالشان اما بدون حجاب و چادر و چارقد در مراسم حاضر می‌شدند. تجارت را کنار می‌گذارم اما مهر این بی‌آبرویی و خفت را به پیشانی نمی‌زنم. تمامی حجره‌ها‌ و کاروانسرایم را  فروختم و با سرمایه‌ام به کشاورزی روی آوردم اما قحطی امان نداد و هر روز وضعم بدتر از روز قبل می‌شد. اما تحمل این شرایط برایم آسان‌‌تر بود تا از بین بردن غیرت خود و عفت و حیای ناموسم بود. 🎙راوی آقای پسندیده به نقل از پدربزرگش 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔹هم‌شهری حاج قاسم ▫️راهیان نور ۱۴۰۱ با او آشنا شدم. معراج شهدای اهواز. از کرمان آمده‌بود، هم‌شهری حاجی بود؛ به او ارادت ویژه‌ای پیدا کردم. به شدت ذوق جبهه جنوب را داشت. شماره‌هایمان را رد و بدل کردیم تا هم او مرا به طور مجازی به زیارت حاج قاسم ببرد هم من او را به زیارت شهدای جنوب. چندین بار با تماس تصویری مرا زائر حاجی کرده بود و هربار سرشار بودم از حس خوب و دعایش می‌کردم. آخر داغ حاجی هیچوقت سرد نمی‌شود.                               *** ▪️چندماه بود که از او بی‌خبر بودم اما این چیزی از مهر من نسبت به او کم نمی‌کرد. وقتی خبر حادثه تروریستی کرمان به گوشم رسید دلشوره به جانم افتاد. نکند شهید شده‌باشد. نکند مجروح شده‌باشد. برایم مهم نبود ساعت ۳ ظهر است، باید صدایش را می‌شنیدم. گوشی را برداشتم و شماره‌اش را گرفتم. بعد از بوق پنجم پاسخ داد: +الو بفرمایید؟ -سلام شیواجان، خوبی عزیزم؟ مرا نشناخت شاید هم شناخت، اما شک داشت. +من سحرم، نمی‌دونم من رو یادته یا نه؟ _سحرِ راهیان نور؟ نمی‌دانم چرا از اینکه اینگونه خطابم می‌کرد خوشحال بودم. با لبخند گفتم: بله عزیزم. حالش را پرسیدم به او گفتم خوشحالم صدایش را می‌شنوم. حالش خوب بود ولی صدایش غم داشت. پس از حال و احوال برایم گفت که قصد حرکت به سوی گلزار شهدای کرمان را داشته که با خبر حملۀ تروریستی، پدرش اجازه رفتن به او نمی‌دهد. برایم با حسرت از شهادت یکی از بستگانشان گفت. از اینکه پسر بچه‌ای ۴ ساله داشته و اکنون یتیم شده است. از پدر شهید که گویی سال‌ها به او لقب پدر شهید بودن می‌آمده. از صدای آمبولانس‌هایی که گوش کرمان را کر کرده است. شیوا کادر درمان است. برایم از ترکش‌ها گفت، از پسر بچه ۱۲ ساله‌ای، که زیر چشمش، ریه‌اش، شکمش ترکش‌خورده و آسیب دیده، اما با حسرت از شهید نشدنش به پرنسل اتاق عمل می‌گوید. او هم‌چنان نگران چشم پسربچه بود که مبادا دیگر نتواند ببیند. شیوا می‌گفت اکثر کسانی که در شیفت او آمدند؛ پسربچه‌هایی بین سنی ۱۲ تا ۱۷ سال بودند. دلم از حجم غصه داشت می‌ترکید، کاش کاری از دستم بر‌می‌آمد. باز حسرت خوردم که چرا من آنجا نبودم. به قول شیوا انگار همه کسانی که به شهادت رسیدند مثل پازل کنار هم قرار ‌گرفتند. آن‌ها لیاقتش را داشتند، جوری بروند که مشخص شود نوکر اباعبدالله هستند. کسانی مثل عادل رضایی که دعای شهادتشان پذیرفته شده‌بود و در انتظار شام مرگ ننشستند. هرکه را صبح شهادت نیست شام مرگ هست. ✍️ سحر همه‌کسی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🖼️ لوح | لشگر خوبان قابی ماندگار از شهدای مدافع حرم خوزستان در کنار حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در مسجدالاقصی به سفارش معاونت فرهنگی شهرداری اهواز محصول موسسه آب و آینه   https://eitaa.com/ayenehmedia_ir