در یک عرصه دنبال کشف منافق نباشید کمین گاه های گوناگونی برای ضربه دارند.
هر عرصه ای که ببینند میتوانند ضربه بزنند همه عرصه ها عرصه نفاق است. شکل زیبای غیر قابل تشخیص دارند.
“قُلُوبُهُمْ دَوِيَّة” دلهای منافقان بیمار است. و قرآن میفرماید: “فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ “.
“صِفَاحُهُمْ نَقِيَّة” چهره هایشان پاک است ظواهر مذهبی دارند. اوصاف فریبنده دارند.
مشکل ما این است که ملاک نداریم. بچه های مذهبی ظاهرگرا بار میآیند. بیشتر به زبان و ظاهر و بیان توجه میکنند و فریب میخورند. فریب میخوریم که بازار فریب دهنده و فریب خورنده در جامعه زیاد میشود. فریب دادن را رونق میدهیم مشکل از ماست.
هدف خطبه منافقین آگاه کردن ماست.
“وَصْفُهُمْ دَوَاء” توصیفهای آنها دواست یعنی قشنگ عین راهکارها را میگویند. نسخه درمانی مشکلات جامعه را میگویند یعنی بخل در ارائه نظریه و راهکار هم ندارد.
“قَوْلُهُمْ شِفَاء” وضعیت را خوب توصیف میکند مشکلات را خوب توصیف میکند و راهکارهای خوبی هم میگوید تا نفوذ کند. برای اینکه در مرکز تصمیمگیری قرار بگیرد و مسئولیت را به او واگذار کنند. بدانند که صاحب نظر و صاحب طرح است و ...
“فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاء” اما رفتارشان درد بی درمان است.
بخش نظارتی باید در انقلابیها فعال باشد نگران کسی باشیم که با ادبیات ایرانی و انقلابی حرف میزند. هراس از کسانی که رنگ عوض میکنند.
“حَسَدَةُ الرَّخَاء” اگر در رفاه قرار بگیرید منافقان حسودند و دوست دارند جامعه را همیشه دچار بحران ببینند. دوست دارد نعمت جامعه از بین برود. ریشه حسادت تکبر و عدم عبودیت است. استفاده و گزینش خدا را نمیتواند بپذیرد. دوست دارند نعمت نباشد.
نشانه نفاق: عمر بارها گفت اگر علی –علیه السلام- نبود من هلاک میشدم.
اگر منافق در جناحی باشد که قدرت در دست رقیب باشد، دوست ندارد که مردم در دولت او رفاه را تجربه کنند. این از نشانه های عدم خلوص است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در دوره 25 ساله که در قدرت نبودند، خالصانه هدایت کردند، خالصانه راهنمایی کردند و چوب لای چرخ رقیب نگذاشتند حتی با خلفای سه گانه این کار را نکردند.
چوب لای چرخ رقیب گذاشتن نشانه نفاق است. به عنوان مصداق تشکیل شورا. اگر قدرت دست خودش باشد دوست ندارد قدرت به دست رقیب بیافتد گره میاندازد. مخلصین حسادت ندارند و منافع ملی را پایمال نمیکنند.
“مُؤَكِّدُو الْبَلَاء” وقتی مردم در بلا گیر میکنند منافق بلا را تأکید میکند و تقویت میکند که مردم در بلا بمانند، نمیگذارد مردم در حوزه های مختلف از بلا خارج شوند.
.
@revayat_ketab
.
قرآن می فرماید: {إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا }: اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت میکند؛ و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال میشوند.
“مُقْنِطُو الرَّجَاء” منافق مردم را ناامید میکند، امید مردم را تبدیل به ناامیدی میکند که روحیه ها را تضعیف کند. وقتی روحیه تضعیف شود مردم عمل انجام نمیدهند و فرار مغزها و میل به مهاجرت میل به کم کاری ایجاد میشود. خاکریز میریزد و سقوط حتمی میشود و او به هدفش میرسد.
چقدر با پدیده نفاق در جامعه امروز بر اساس معیارهای حضرت امیر علیهالسلام مواجهیم. نمی خواهند مردم رفاه داشته باشند، تمنای زوال نعمت از مردم را دارد. تزریق ناامیدی میکند و سیاه نمایی میکند و مردم را ناامید میکند و انگیزه اصلاح را از مردم میگیرد. روزی شان در بحران است و دوست دارد بحران بماند.
از خداوند، از آینده و از مقاومت ناامید میکنند، زمزمه های امید را از مردم میگیرند.
دو نوع ناامیدی داریم. ناامیدی از خدا بد است، ناامیدی از خلق خدا خوب است، چون باعث پیدا کردن استعدادهای خود و شکوفا شدن و عدم وابستگی میشود.
توصیه اهلبیت علیهمالسلام، شکر عملی داشتن است، توکل به خدا باشد و نعمتهایی که خدا داده به کار گیرد مردم را به خدا امیدوار کنند و در خلأ نگه ندارند.
امید صادق عمل میآورد یعنی اهل تلاش و عمل هم است و امید کاذب فقط شعار است. حضرت علیهالسلام در خطبه 160 می فرماید: “يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللَّهَ كَذَبَ وَ الْعَظِيمِ مَا بَالُهُ لَا يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِه فَكُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِه وَ كُل رَجَاءٍ الا رَجَاءَ اللَّهِ تَعَالَى “.
منافق داریم که کلامش امید آفرین است ولی عمل ندارد. نشانه ناخالصی است. راهبرد رهبر انقلاب این است که امید میدهند که فعالیت کنید مشکلات حل شود.
منافقین به دنبال این هستند که در جامعه مرجعیت پیدا کنند. کسی که بتواند در عرصه های مختلف آدمها را زمین بزند یعنی آدمهای عرصه های مختلف به حرف او گوش میدهند. یعنی شناخت خوبی دارد. در عرصههای مختلف نفوذ میکند و جایگاه پیدا میکند تا بتواند ضربه بزند. نفاق در هر عرصه ای میتواند برود. مصداقش آخوند درباری.
مردم میدیدند خلیفه مسلمین چه وضعی داشته؟ در حالیکه خلیفه است میخواهد نماز جمعه بخواند، لباس زیادی ندارد، لباس را حرکت میدهد تا خشک شود، کفش را خودش وصله میکرده و میفرموده: خلافت مثل کفش وصله دار بی-ارزش است مگر اینکه اقامه عدالت کنم. حضرت امیر علیهالسلام حتی در بین شیعیان مظلوم است. وقتی میخواهند حضرت را معرفی کنند دروغ می گویند.
“وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيع”، ویژگی منافق رفتار نفاق آلود برای فریب دادن است.
.
@revayat_ketab
.
بدل هر کار مؤمنانه ای را منافقین به شکل دروغین دارند. [برای مصداقش] راوی میگوید: به امام باقر علیهالسلام گفتم بعضیها هستند وقتی قرآن را میشنوند، بی هوش میشوند تا جایی که اگر دستوپاشون قطع شود، نمی فهمند. مانند موردی که در حال نماز تیر را از پای حضرت امیر علیهالسلام خارج کردند.
یا اینکه اعمال عبادی برای منافق مانند ترک عادت است که اگر مثلا نماز نخواند به وحشت میافتد.
در روایتی امام صادق علیهالسلام میفرماید: به روزه و نماز مردم گول نخورید زيرا بسا انسان به نماز و روزه شيفته مىشود تا آنجا كه اگر ترك كند به هراس افتد، ولى آنها را به راستگوئى و اداء امانت بيازمائيد ، “صِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ” او را بنگرید. اگر زود به کسی اطمینان پیدا میکنی تو عاجزی آدمها پیچیده اند، باید آدمها را بیازمایی.
در دعا داریم مفارقه لاخلاق اعدائک خدایا کمک کن از خلق دشمنان تو جدا بشویم. گاهی ممکنه عیبهای منافقین را داشته باشیم، اگر خدا ما را به حال خودمان واگذار کند ما منافق تمام عیار خواهیم شد. عناصر نفاق یکی یکی حتی به صورت ناخود آگاه بدون خواندن نهج البلاغه انباشته میشود و رسوب میکند.
برای پیشگیری از نفاق مردم را عادت بدهیم چگونه رفتار کنند. به عنوان مصداق حضرت امیر علیهالسلام در خطبه 216 نهج البلاغه میفرماید:
من دوست ندارم شما گمان پیدا کنید که من ستایش کردن را دوست دارم، شنیدن مدح و ثنا برای خودم را دوست دارم. معمولا مردم دوست دارند ستایش شوند ولی مرا ستایش نکنید تا تواضع داشته باشم من بدهکار خلق خدایم .
ستایش آدم را قانع میکند و به عُجب وادار میکند. خودشیفتگی پیدا میکند و در جا میزند و دیگر پیشرفت نمیکند. ستایش متملقانه نفاق است. بیشتر از حد ستایش کردن نفاق است و تملق و کمتر از حد حسادت یا عجز است.
منتظر ستایش نباش و در دلت قند آب نشود. رشد در این است که در جا نزنیم. خیلی قله های بلند برای فتح باقی مانده است.
یکی دیگر از ویژگیهای منافق این است که منافق انتظار پاداش و جزا دارد، کار مخلصانه انجام نمیدهد، بدون پول کار انجام نمیدهد.
ابتدا نفاق خود را شناسایی کنیم و بعد به فکر جامعه باشیم. در دعا داریم: خدایا تو از من به من آگاه تری (عیبهایی دارم که خودم نمیدانم) و من از مردم به خودم آگاه ترم خدایا ما را بهتر از آنچه اینان گمان میکنند قرار بده.
.
@revayat_ketab
.
اگر میخواهیم نفاق گسترده نشود، رفتار نفاق آلود را ارزش و اعتبار ندهیم. نگاهی به خطبه 216 نهج البلاغه داشته باشیم: منتقد دلسوز حقوق و جایگاهش مشکل پیدا نکند، از حرف حق زدن همه امنیت داشته باشند ولو اشتباه توضیح داده شود.
از سخیف ترین حالات والیان این است که گمان شود آنها فخر را دوست دارند و برداشت مردم تکبر شود و من کراهت دارم که در گمان شما بیاید که من فخر و ستایش و مدح و ثنا را دوست دارم.
از سخیف ترین حالاتش است.
“وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَة “ محافظه کار نباشید ظاهرسازی جلوی من نکنید. رفتار و صحبت مصنوعی که از قبل چیده باشند. طوری که با جباران و عصبانی مزاج رفتار میکنید با من رفتار نکنید. گمان نکنید اگر انتقاد کنید من برایم سنگین می آید.
“لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حق قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي “، گمان نکنید که من التماس دارم که شما من را عظیم بدانید.
“فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحق أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْه”، هر کسی حقی که بر او گفته میشود بر او سنگین بیاید یا عدلی که بر او عرضه میشود بداند عمل به این حق و عدل برایش سنگین تر است.
“فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بهحق أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْل”، از حرف حق خودداری و محافظه کاری نکنید اگر مشورتی دارید که عدل این است حتماً به من بگویید.
کسی که ظاهر و باطنش و رفتار و گفتارش متفاوت است، منافق است و نمیتواند حکمران خوبی باشد.
راه پیشگیری نفوذ منافق و راه اصلاح و خروج از فضای نفاق آلود:
تفکر کند و لیست ویژگیهای نفاق و معیارهای نفاق را با خودش بسنجد. در لایه های ضعیف و خفیف که ریز هستند. اگر اهمیت داده نشود بعداً سر از اردوگاه کفر در می آورد.
خشوع بدن اگر از خشوع دل بیشتر شود نشانه نفاق است. هر کسی این سه خصوصیت را داشته باشد منافق است: 1- هر کسی به او اعتماد که میشود خیانت کند. 2- اذا حدث کذب: دروغ بگوید. 3- خلف وعده کند.
حضرت امیر علیهالسلام می فرماید: “الْمَسْئُولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِد “، لغت مسئول یعنی اگر کسی از کسی درخواست انجام کاری را میکند آزاد است که قول بدهد یا ندهد اما اگر قول داد برده قولش است.
رسول اکرم صلی الله علیه وآله میفرماید: اگر کسی از آغاز وعده میدهد و در فکرش باشد که وعده اش را عمل نمیکند یا محقق نمیشود، دزد است.
به عنوان مصداق طرف به سه جا قول میدهد یا مردم را سر کار میگذارد. افرادی که دو چهره و دو زبانه اند منافقند. منافق هر چی به زبانش بیاید میگوید بعد فکر میکند. اول حرف میزند بعد فکر میکند. حرف زدن کار سختی است.
.
@revayat_ketab
.
در خطبه متقین میفرماید: “مَنْطِقُهُمُ الصَّوَاب “ اولین فضیلت در قرآن هم میفرماید: “قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ “، سخن استوار بگویید خدا اعمال شما را اصلاح میکند.
منافق کسی است که اول حرف میزند بدون اینکه به جوانب سخنش توجه داشته باشد.
غیبت میکند، جلو رو صریح نیست. توان حرف زدن جلوی روی طرف را ندارد، ناتوان است. منافق کسی است که جلو رو تملق میکند و پشت سر حرف میزند.
ترویج صداقت در جامعه یکی راه های پیشگیری از نفاق است. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: “فَلَمَّا رأی اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر “: زمانی که خداوند صداقت ما را مشاهده کرد، بر دشمن شکست و بر ما پیروزی را مقدر نمود.
حضرت امیر علیهالسلام میفرماید: “المَنعُ الجَميلُ أحسَنُ مِن الوَعدِ الطَّويلِ “، پاسخ نه(منع) زیبا بهتر است از وعده طولانی که شدنی نیست.
قساوت (سنگ دلی) از علامت نفاق است. در خلوت اشک چشم نداشته باشد، جلوی جمع برای بازی درآوردن دارد نزد گرفتار همدردی میکند.
اصرار بر گناه و حرص بر دنیا دارد. منافق نهی میکند خودش مرتکب میشود و امر میکند اما خودش انجام نمیدهد.
در نمازش آرامش و تمرکز دل و چشم را ندارد (ادب نماز را ندارد به چپ و راست نگاه میکند).
امر به معروف میکند خودش عمل نمیکند، نقشه منافقانه دارد، میخواهد دکان باز کند.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: “لَعَنَ اَللَّهُ اَلْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ اَلتَّارِكِينَ لَهُ وَ اَلنَّاهِينَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ اَلْعَامِلِينَ بِهِ “: کسانى که مردم را به کارهاى نیک امر مى کنند و خود آن را انجام نمى دهند و کسانى که مردم را از کارهاى زشت باز مى دارند اما خود مرتکب آن مى شوند مورد لعن و نفرین الهى هستند -”وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْيِ بَعْدَ التَّنَاهِي “: از زشت کارى نهى کنید و خود از آن باز ایستید؛ زیرا که شما فرمان دارید ابتدا خود از کار زشت باز ایستید و سپس دیگران را نهى کنید.
جلوی هم اعتراف به گناه نکنیم حفظ آبرو مهم است، راه درمان نفاق این است که به خدا بگوید.
چون افراد حب نفس دارند عیوب شان را نمی بینند. انسان باید عیبش را ببیند. به خودش بگوید قانع نباش بیا بالا. فهم عیب رشد است مقام بالاتری است.
پایان توضیحات کارشناس برنامه سوره در مورد نفاق
.
@revayat_ketab
.
غارات و جنایات معاویه بن ابوسفیان
معاویه به منظور ایجاد نا امنی و ترس و هرج و مرج در مردم عراق به فرماندهانش دستور داد حملاتی به مناطق مختلف عراق صورت بدهند تا عراق را از کنترل امام خارج کند و انسجام نیروی عراق را بر هم بزند و شیعیان را نابود کند. جنایات معاویه بیش از آن است که بتوان در این کتاب بیان نمود پس به طور خیلی خلاصه به مواردی چند اشاره میکنیم.
.
@revayat_ketab
.
حمله ضحاک
به معاويه خبر رسيد كه امیرالمؤمنین على علیهالسلام بعد از رأی حکمیت، بسيج نبرد كرده و رهسپار شام مى شود. معاويه ترسيد و در بيرون دمشق لشكرگاه بر پا كرد . جاسوسان خبر آوردند كه ياران امیرالمؤمنین على علیهالسلام علیه او برخاسته اند و گروهى از او جدا شده اند و موضوع حكميت را امرى منكر مى شمارند. و امیرالمؤمنین على علیهالسلام اكنون با آنان درگیر است. از انصراف امیرالمؤمنین على علیهالسلام و آن اختلاف كه به ميان ياران او افتاده بود، مردم شام شادمان شدند. معاويه همچنان لشكرگاه خويش بر پا داشت و چشم به راه اقدام امیرالمؤمنین على علیهالسلام و يارانش بود .
زمانى نگذشت كه براى معاويه خبر آوردند كه امیرالمؤمنین على علیهالسلام آن خوارج را كشته است و پس از قتل آنها مى خواهد مردم را به سوى او به حركت درآورد ولى مردم همچنان از او مهلت مى خواهند و با او مخالفت مى ورزند. نامه عمارة بن عقبة بن ابى معيط از كوفه آمد. در نامه عماره چنين آمده بود:
“اما بعد، شمارى از قاريان قرآن و زهّاد ياران على –علیه السلام- بر او خروج كرده اند، على –علیه السلام- نيز لشكر بر سرشان برده و آنها را كشته است. اكنون لشكرش و اهل شهرش بر او شوريده اند و ميانشان دشمنى افتاده و سخت پراكنده شده اند. دوست داشتم كه تو را خبر دهم تا سپاس خداى به جاى آورى”.
معاويه در اين هنگام به ضحاك بن قيس فهرى گفت: حرکت کن تا به ناحيه كوفه برسى و هر چه می توانى، غارت کن. اگر به اعرابى برخورد كردى كه در اطاعت على –علیه السلام- بودند، تار و مارشان كن و اگر در راه به سواران مسلح لشكر على –علیه السلام- رسيدى با آنان بجنگ. و چون در جايى چنين كردى، درنگ مكن و به جاى ديگر برو همچنان كن. هرگاه به تو گفتند كه دسته ای از سواران به جنگ تو روانه كرده اند براى رويارويى با آن بايست. پس او را با سه هزار يا چهار هزار سرداران يكّه تاز روانه كرد.
ضحاك به سوى كوفه آمد هر که مالی داشت از او گرفت و به هر كه از اعراب بدوى رسيد او را كشت تا به ثعلبيّه رسيد. سپاهش بر قافله حاجيان حمله كردند و متاعشان را دزدیدند. در راه كه مى آمد، عمرو بن عميس بن مسعود- برادرزاده عبد اللّه بن مسعود- صحابى رسول اللّه صلی الله علیه وآله را ديد، در قطقطانيه او را با جمعى از صحابه كه همراهش بودند كشت.
.
@revayat_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها رو خدمت شما تبریک عرض میکنیم.
🌹🌹🌹
.
سخنرانی امام در مورد حمله لشگر معاویه
امیرالمؤمنین على علیهالسلام در میان مردم بر منبر رفت و فرمود: اى مردم كوفه به جايى كه بنده صالح خدا عمرو بن عميس كشته شده و به يارى لشكرهايتان كه بعضى به هلاكت رسيده اند خارج شويد. بروید و با دشمنتان بجنگيد و حريم خويش حفظ كنيد، اگر می خواهيد كه كارى انجام دهید.
مردم پاسخى از روى سستى و بى حالى به او دادند. امیرالمؤمنین على علیهالسلام ناتوانى و سستى را در وجود آنان مشاهده كرد. در اين حال فرمود:
“به خدا سوگند، دوست دارم به جاى هر صد مرد از شما يكى از آنها از آن من بود. واى بر شما با من به جنگ بيرون آييد و سپس اگر پشيمان شديد، از گرد من بگريزيد.
به خدا سوگند، ديدار با پروردگارم را با همین نيت و بصيرت كه مراست ناخوش ندارم. كه در آن شادمانى بزرگ من است و رهايى من است از اين همه مدارايى كه با شما مى كنم و رنجى كه از شما مى كشم. همانند آن اشتران جوان كه در كوهانشان به ظاهر رنجى مشاهده نمى شود ولى از درون دردناك است يا همانند آن جامه كهنه كه چون يك جاى آن را بدوزند از جاى ديگرش پاره شود.
اين بگفت و از منبر فرود آمد. آنگاه رفت تا به غریین رسید. در آنجا حجر بن عدىّ كندى را از ميان سواران خود فراخواند . برايش علمیبست و با چهار هزار نفر روانه نمود. حجر حرکت کرد تا به سماوه رسيد که سرزمين بنى كلاب بود. حجر به سرعت در پى ضحّاك می رفت تا در ناحيه تدمر به او رسيد. او را متوقف ساخت و ساعتى نبرد كردند، از ياران ضحاك نوزده نفر و از ياران حجر دو تن عبدالرحمن و عبد اللّه غامدى كشته شدند. شب هنگام ضحاك از صحنه نبرد گريخت. هنگامیکه هوا روشن شد نشانى از او يارانش نديدند .
.
@revayat_ketab
.
حمله معاویه به جزیره
معاويه، ضحاك بن قيس را در سرزمين جزيره امارت داد. حرّان و رقّه و قرقيسيا در دست او بود. كسانى هم از عثمانيان كه در بصره و كوفه بودند به بلاد جزيره گريخته بودند. به اشتر خبر رسيد پس به قصد ضحاك بن قيس رهسپار حرّان شد. هنگامیکه اين خبر به ضحاك رسيد از مردم رقّه يارى خواست. آنان نيز ياري اش كردند. بيشتر ساكنان آنجا عثمانيان بودند كه از امیرالمؤمنین على علیهالسلام گريخته به رقّه رفته بودند. رئيسشان سماك بن مخرمه اسدى بود. مردم رقّه او را امير کرده بودند، پس در مرج مرينا مكانى ميان رقّه و حرّان لشكرگاه برپا كردند. پيش از آنكه اشتر به مصر برود در بلاد جزيره جنگهايى داشت که یک مورد آن با ضحاک بود .
.
@revayat_ketab
.
حمله عمروعاص به مصر
معاويه، عمرو بن عاص را با شش هزار تن به مصر فرستاد، درحالیکه محمد بن ابى بكر عامل و كارگزار امیرالمؤمنین على علیهالسلام در مصر بود. عمرو حركت كرد و در نزديكىهاى مصر فرود آمد. طرفداران عثمان گرد او جمع شدند. سپس به محمد بن ابى بكر چنين نوشت:
اما بعد، اى پسر ابوبکر، جان خود را نجات بده كه من خوش ندارم بر تو ظفر يابم و تو را از ميان بردارم. مردم اين ديار بر مخالفت و نافرمانى تو اتّفاق كرده اند و از پيروىات پشيمان شده اند و هرگاه كارد به استخوان برسد، تو را دستگير و تسليم مى كنند. از مصر خارج شو كه من خيرخواه توام و السّلام.
همچنين عمرو نامه معاويه را براى محمد بن ابى بكر فرستاد كه در آن نامه چنين آمده بود :
اما بعد، ستم و ظلم عواقب وخيم دارد و هركه به ناحق خون بريزد، از انتقام اين جهان و كيفر دردناك آخرت در امان نيست و ما كسى را سراغ نداريم كه بيش از تو بر عثمان ستم روا داشته، به عیبجویی از او پرداخته و با او به مخالفت برخاسته باشد. تو در شمار كسانى هستى كه بر عليه او سخن چينى كرده اند و در ريختن خونش شركت داشته اند و گمان مىكنى كه من از تو غافل بوده و فراموشت كرده ام كه بيايى و در ولايتى مجاور قلمرو من حكم رانى کنی كه بيشتر ساكنانش ياران من و همرأى من و منتظر گفتار من هستند و بر ضد تو از من يارى میطلبند.
اينك من گروهى را كه كينه ات را به دل دارند و تشنه خون تو هستند و از پيكار با تو به خدا تقرب مى جويند و با خدا پيمان بسته اند كه تو را به كيفر كردارت برسانند، به سوى تو روانه كرده ام. اگر جز اين نبود كه خونت را بريزند، اعلام خطر نمى كردم، چه من دوست داشتم تو را بكشند كه ستم روا داشته اى و حق خويشاوندى را رعايت نكرده اى و بر عثمان تاخته اى در آن روز كه با تيرهاى تو ما بين پشت گوش و رگهای گردنش را هدف قرار دادند، اما من از اينكه فردى قرشى را به چنين كيفرى برسانم، اكراه دارم و اين خداست كه هرجا باشى، هرگز تو را از قصاص مصون نخواهد داشت و السّلام.
محمد هر دو نامه را پيچيد و نزد امیرالمؤمنین على علیهالسلام فرستاد و در پاسخ نامه معاويه چنين نوشت:
اما بعد، نامه تو رسيد كه در آن كار عثمان را آنگونه ياد كرده اى كه من از آن هيچ عذرخواهى نمىكنم. در نامه ات گفته اى از تو دور شوم، گويى كه خيرخواه من هستى و مرا از كشته شدن بيم داده اى، انگار كه يار مشفق منى. من اميدوارم كه پيروزى از آن من باشد و در ميدان كارزار سركوبتان كنم. اگر شما پيروز شديد و حكومت دنيا را به كف آورديد، چه بارها كه ستمگرى را يارى كرده ايد و چه بسيار مؤمنانى را كه كشته ايد و مثله كرده ايد. بازگشت شما و آنها همگى به سوى خداست و همه كارها به خدا برمى گردد كه مهربانترين مهربانان است و درباره آنچه مى گوييد، يارى از خدا بايد خواست و السّلام .
محمد بن ابی بکر به عمرو بن عاص چنين پاسخ داد:
اما بعد، اى پسر عاص، از آنچه در نامه ات نوشته بودى، آگاه شدم. گفته بودى كه خوش ندارى بر من ظفر يابى، گواهى مى دهم كه دروغ مى گويى. گفته بودى كه خيرخواه من هستى، سوگند مى خورم كه تو بدخواه منى. گفته بودى كه مردم از رأی و فرمان من سربرتافته و از پيروى من پشيمان شده اند، آنها طرفداران تو شيطان ملعونند. خدا ما را بس كه پروردگار جهانيان است. ما به خدا توكل مى كنيم كه پروردگار عرش عظيم است و السّلام .
.
@revayat_ketab
.
حرکت عمروعاص به سمت مصر
در سال سی و هشتم هجری معاویه، عمروعاص را عامل مصر کرده، به جانب مصر فرستاد و با او معاویة بن خدیج و ابوالاعورسلمی و چهارهزار تن لشکر بود .
.
@revayat_ketab
.
شهادت مالک اشتر
امیرالمؤمنین على علیهالسلام در نامه اى به مالك، آنگاه که او در نصيبين بود، نوشت:
اما بعد، تو از كسانى هستى كه من در يارى دين پشتيبانىشان را خواهانم و سركشى تبهكار را به آنان فرومى نشانم و مرز خطرناك را بدانها استوار مى گردانم. من محمد بن ابى بكر را بر مصر فرمانروا كرده بودم كه جمعى از خوارج به دشمنى با وى برخاستند.
وى جوانى تازه كار است و تجربه جنگ ندارد و چندان كارآزموده نيست، پيش من آى تا در اين كار بنگريم كه چه بايد كرد و يكى از ياران مورد اعتماد و خيرخواه خود را به كار خويش گمار و السّلام.
مالك نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و امام علیهالسلام جریانات مصر و مردم آنجا را با او در ميان گذاشت و فرمود:
جز تو كسى شايسته حكومت مصر نيست. خداى تو را رحمت كند. به سوى مصر حركت كن كه با اعتماد به تدبير و رأی تو ديگر نيازى نديدم كه به تو سفارش كنم. در مهمات امور خويش از خداوند يارى بخواه. همواره درشتى را با نرمى درآميز. آنجا كه مدارا بايد، مدارا كن و آنجا كه جز به درشتى كار از پيش نرود، درشتى كن.
از آن پس، اشتر از حضور امیرالمؤمنین على علیهالسلام مرخص شد و اسباب سفر آماده كرد و مهياى رفتن به مصر شد.
جاسوسان معاويه به او خبر دادند كه على –علیه السلام-، اشتر را به ولايت مصر منصوب كرده است. معاويه كه چشم طمع به حكومت مصر داشت، اين انتصاب خيلى بر او گران آمد و مى دانست كه اگر اشتر به مصر برود، از محمد بن ابى بكر قاطعتر و در دشمنى سرسختتر است. ازاينرو، به رئيس خراجگيران قلزم پيام فرستاد و گفت: مالك اشتر كارگزار مصر شد، اگر كار او را تمام كنى، ماليات قلزم را تا من زنده ام و تو زنده اى، به تو مىبخشم. هرچه مىتوانى بكن.
رئيس خراجگيران به قلزم رفت و در آنجا ماند. اشتر نيز از عراق به طرف مصر حركت كرد و چون وارد قلزم شد، آن مرد به استقبال آمد و پيشنهاد كرد كه در آنجا توقف كند و اظهار داشت: در اينجا منزل خوش و طعام آماده و علف چهارپایان نيز فراهم است و من يكى از خراجگيران هستم. مالك آنجا فرود آمد و رئيس خراجگيران براى او طعام آورد. طعام كه صرف شد، شربت عسل آميخته به زهر آورد و به او داد و چون مالك آن را نوشيد، به شهادت رسید.
.
@revayat_ketab
.
معاويه خطاب به مردم شام گفته بود: على –علیه السلام-، اشتر را به مصر فرستاده است. از خدا بخواهيد كه او را از ميان بردارد و شاميان هر روز اشتر را نفرين مى كردند. كسی كه به اشتر زهر داده بود، نزد معاويه آمد و او را از قتل اشتر آگاه كرد. معاويه بيدرنگ به خطبه ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس اظهار داشت: بهراستی كه على –علیه السلام- دو دست (بازو) توانا داشت كه يكى در جنگ صفين قطع شد، يعنى عمار بن ياسر و ديگرى اكنون قطع شد، يعنى اشتر.
در عبارت ابن قتيبه چنين آمده: معاويه هنگامیکه از خبر آگاه شد، گفت: دلم خنك شد! خدا لشكريانى دارد كه عسل از آن جمله است.
امیرالمؤمنین على علیهالسلام هم فرمود: دو دست و دهان مالك او را به كشتن داد.
در عبارت مسعودى آمده است: امیرالمؤمنین على علیهالسلام اشتر را به فرمانروايى مصر فرستاد و سپاهى را با او همراه كرد. معاويه كه از اين خبر آگاه شد، دسيسه اى به كار برد و دهقانى را كه در عريش بود، تشويق كرد و به او گفت: چنانچه مالك اشتر را مسموم كنى، بيست سال از پرداخت ماليات معاف خواهى بود و او هم سمى را در غذا به اشتر خورانيد. هنگامیکه اشتر در عريش پياده شد، دهقان پرسيد: چه غذا و نوشابه اى را بيشتر دوست دارى؟
مالك گفت: عسل را. آنگاه دهقان شربت عسل براى او آورد و خيلى از آن تعريف كرد.
در آن حال، اشتر روزه بود. سرانجام، شربت عسل را خورد و ديرى نپاييد كه درگذشت.
كسانى هم كه با او بودند، پيش دهقان آمدند. گفته شده كه اين واقعه در قلزم اتفاق افتاد، ولى روايت اولى صحيحتر است.
علامه امینی مینویسد: اينجاست كه مىبينى معاويه چگونه از اين گناه بزرگ، يعنى كشتن بنده صالحى كه رسول اللّه صلی الله علیه وآله و جانشينش مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام زبان به تعريف و ستايش وى گشوده اند، هيچ پروايى نمى كند و نه تنها توبه و پشيمانى ندارد، بلكه او مردم شام از مرگ اين قهرمان بزرگ اظهار شادمانى مى كنند. جرم مالك اين بود كه امام زمان خود را يارى مى كرد، امامى كه همه برخلافت او اجماع داشتند. شگفت نيست كه هرچه از ديدگاه حق و از نظر ائمه هدى و اولياى صالح و پاك خدا شايسته نباشد، از نظر او ارزنده است و مايه شادى اوست. معاويه تا مى توانست، در خوار داشتن شخصيتهاى محترم اسلامى كوشيد و پيشوايان اسلام و ياران ايشان را شكنجه كرد و آزار رسانيد. ظواهر اسلام از نظر او با حقايق و فرمانبرداری واقعى خدا تفاوتى نداشت و كارگزاران سركش و كافر او تا توانستند با فجيع ترين شكلى برگزيده ترين اصحاب محمد صلی الله علیه وآله را به قتل رساندند و دوستداران و هواداران اهلبیت گرامى پيغمبر صلی الله علیه وآله را از پا درآوردند .
.
@revayat_ketab
.
غم امام از شهادت مالک
تتمۀ المنتهی نقل می کند: قبل از شهادت محمد بن ابی بکر چون ضعف او از حکومت مصر ظاهر شد، امیرالمؤمنین علیهالسلام اشتر نخعی را با جمعی از لشکر به جانب مصر فرستاد، چون این خبر گوشزد معاویه شد پیغام داد برای دهقان “عریش” که: اشتر را مسموم کن ... و بعضی گفته اند که شهادت او در “قلزم” واقع شد و نافع غلام عثمان او را مسموم کرد.
چون خبر شهادت اشتر به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید به موت او بسی تأسف خورد و بسیار اندوهناک شد و کلماتی در مدح اشتر گفت، ازجمله فرمود: “لَقَد کان لی کَما کُنتُ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وآله”: اشتر از برای من چنان بود که من از برای رسول خدا صلی الله علیه وآله بودم و هم فرمود: “رَحِمَ اللهُ مالِکاً و ما مالِک؟ لَو کان صَخراً لکانَ صَلداً و لو کان جَبَلاً لَکانَ فِنداً و کأنَّه قد منی قدا” .
امام علی علیهالسلام در بزرگوارى و دلاورى اشتر فرمود: مالك رفت اما چه بود مالك، سوگند به خدا اگر كوه بود كوهى جدا مانده و بزرگ بود و اگر سنگ بود سنگى سخت بود كه (از بزرگى و سختى) هيچ حيوان سم دار رهنورد به آن بالا نمى رود و هيچ پرنده اى بر آن نمى پرد (او يكتا و يگانه بود و هیچکسی بر او پيروزى نمى يافت) .
علقمة بن قيس نخعى گويد: پيوسته امیرالمؤمنین على علیهالسلام افسوس مى خورد و دريغ مى گفت تا آنجا كه پنداشتيم كه اين مصيبت به او رسيده نه به ما. تا چند روز نشان اين غم بر چهره اش آشكار بود.
غلام مالك اشتر نقل می کند كه چون مالك اشتر در گذشت، نامه اى را كه امیرالمؤمنین على علیهالسلام براى مردم مصر نوشته بود، در ميان بارهاى او يافتيم . و این نامه عجیب نامه ای پربار است.
.
@revayat_ketab
.
عهدنامه مالک اشتر
برنامه تلویزیونی سوره باحضور کارشناسان به موضوع “حقوق بشر در نهج البلاغه”، به بررسی عهدنامه مالک اشتر پرداخت و اظهار داشت :
“یکی از منابع استنباط حقوق اسلامی سنت است. در نگاه به فرمان عهدنامه مالک، زمان و بایدها و نبایدها که حاکم مکلف است به انجام تکالیف و حقوقی را که باید در نظر بگیرد واضح می شود. (این عهدنامه) تبیین کننده حقوق طرفین و حدود آن است.
اختیارات و تکالیف وظائف حاکم، مسئولیت شهروندی و حق شهروندی، همه را باهم باید گفت، اگر فقط یک بعد را بگوییم یک سو فربه می شود و جامعه را از تعادل خارج می کند.”
.
@revayat_ketab
.
محمد روشن در موضوع “بررسی عهدنامه مالک اشتر” با استناد به منابع دینی در بحثهای حقوق بشری در مورد نامه 53 نهج البلاغه بیان داشت :
“بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ امیرالمؤمنین مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَر فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ الا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا يَشْقَى الا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ [بِيَدِهِ وَ قَلْبِهِ] بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُه “
حضرت علیهالسلام از یک طرف می فرماید: بنده خدا هستم (دنبال حکومت نیستم)، از طرف دیگر می فرماید امیرالمؤمنین، یعنی این فرمان حکومتی است. یعنی خیلی زیبا دو طرف را حفظ می کند. سپس می فرماید: در زمانی که قرار است امور مصر را انجام دهی. قراره مالیات را جمع آوری کنید. و در خطبه دیگری میفرماید چگونه مالیات بگیرند بر اساس اظهار نامه های (شخصی) مالیات بگیرند. مالیات اضافه نگیرند. خیمه ها را بیرون شهر بزنید (از اصل غافلگیری برای تجار استفاده نکنید). به حق مالیات بگیرید.
حضرت علیهالسلام می فرماید: “جِهَادَ عَدُوِّهَا”؛ مردم را ایمن کنید، امنیت اقتصادی که بتوانند با رغبت مالیات بدهند.
اگر مالیات می گیرید معلوم باشد با مالیات چه کرده اید، مردم ببینند که مالیاتشان در صحنه عمومیدارد چگونه خرج میشود و مردم راضی باشند (ببینند که در جای موجهی خرج میشود).
“وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا”؛ سامان بخشیدن به امور مردم، یعنی علاوه بر بلاد بر مردم هم توجه دارد.
“وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ”؛ پیروی از آنچه در کتاب خدا آمده، واجب و مستحب هم تکالیف را انجام بده هم اگر جایی تکلیف واجب نبود، اصل بر این است که مسئولیت را انجام بدهی.
مسئولیت و کاری که باید انجام میدادی، گزارش دادنش معنا ندارد و افتخار ندارد. در واقع گزارش کاری که انجام نداده همراه با طلب عفو را بدهد نه اینکه وظایفی که باید انجام میداده را گزارش کند.
امام خمینی (ره) فرمود: بگویید (گزارش کارها را) که مردم بدانند کاری انجام شده (برای منفعت ملت کار میکنید).
الآنهمه سخنرانی میکنند، چه معنی دارد مسئولین در همه موارد اظهار نظر کنند.
“وَ لَا يَشْقَى الا مَعَ جُحُودِهَا”؛ هر که به یک روزی میرسد یا به سیه روزی میرسد راهی جز انکار و تباهی آن ندارد، اگر کار درست انجام دادی بدان که خدا هم تو را یاری خواهد کرد او بهترین ناصر شماست.
مصداقش مانند اینکه مسئول پروژه ناقص روبان را پاره میکند که به اسم او تمام شود.
.
@revayat_ketab
.
“وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ مِنْ نَفْسِهِ عِنْدَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَنْزَعَهَا يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ امارَةٌ بِالسُّوءِ الا مَا رَحِمَ اللَّه “؛ در هنگامه ای که به تو غلبه هوی میشود و این اسب سرکش را باید مهار کرد.
“ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِكُ أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ [تَقُولُهُ تَقُولُ فِيهِمْ وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ “؛ زنهار آگاه باش ای مالک نه اولی هستی نه آخری قبل از اینکه تو دسترسی پیدا کنی آدمهایی بوده اند عادل یا ستم کار. ببین همین گونه که تو عملکرد پیشینیان را نظاره میکنی بعدیها عملکرد تو را میگویند تو تاریخ را مینویسی. آیندگان قضاوتی میکنند فارغ از اینکه تو چه میخواهی. همینطور که تو ارزیابی میکنی دیگرآن هم تو را ارزیابی میکنند. میزان انحراف از عملکردت را محاسبه میکنند. کسی اراده جمعی را تحت تأثیر نظر شخصی قرار ندهد، پس می باید عمل صالح بهترین اندوخته شما باشد.
“فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَامْلِكْ هَوَاكَ وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَا يَحِلُّ لَكَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحَبَّتْ أَوْ كَرِهَتْ وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ اما أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ اما نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق “؛ مراقب هوی و هوست باش. مراقب خروج از قانون باش. قلبت باید عطوفت نسبت به شهروند داشته باشد. محبت بورزی و لطف به همه آنها لطف بورزی. مثل درنده و خوناشام نیفتی در آنها و فرصت پیش آمده را غنیمت بشماری و حقوق آنها را بخوری. مردم یا برادر دینی تواند یا (هم نوع تو) انسان انند.
“يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ والِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّه “؛ چشم پوشی از خطاهای آنها، تلقی عمومی از خصوصی، حوزه خصوصی را از بین ببرم، جایی که باید عمومی قلمداد شود خصوصی قلمداد میشود، اشاره به جنبه عمومی و خصوصی ثروت، پیامدهای حوزه خصوصی بر عمومی و بلعکس، ضربه به امنیت، به جا گذاشتن آثار روحی و روانی.
“أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ [هَوًى فِيهِ] فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ الا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ [يَسْمَعُ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَاد “؛ شما باید با خدا و مردم، چه نزدیک-کسی که دلت با اونه دوستارت هوادارت- چه دور، انصاف را رعایت کنی. کسی که به حقوق مردم تجاوز کرد در واقع دشمن خداست. هرکه با خدا ستیزه کند منطقش فرورفتنی است یعنی قدرت اغنا و استدلال و برخورد منطقی با مردم را نخواهد داشت. تا اینکه نزع دست دهد بمیرد و یتوب بازگشت کند. یعنی از مردم عذر خواهی کند و از رفتار نامناسبش برگردد. عذرخواهی الان فیگور است، برای رفع تکلیف برای تشریفات است یا دستور به عذر خواهی است نه تذهیب نفس، مبانی عقیدتی و اخلاقی حضرت امیر علیهالسلام پشتش نیست بلکه دارد کره میگیرد.
.
@revayat_ketab
.
“ولیکن أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحق وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ [بِرِضَا] بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ [رِضَا رِضَى الْعَامَّةِ وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَئُونَةً فِي الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلَاءِ وَ أَكْرَهَ لِلْإِنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُم “؛ بهترین کارها کاری است که درش میانه روی باشد ولی در عدل فراگیر. جلب رضایت عمومی در اینجا بهعنوان یک اصل است. خشم همگانی اثر رضایت خواص است، (رضایت خواص) نارضایتی عمومی میآورد یعنی شورش میشود اگر فقط به رضایت اطرافیان اهمیت دهد، عموم مردم دیگر نمی خواهند و رضایتمندی حلقه خواص فایده ندارد. نادیده گرفتن اطرافیانت که بهت غر میزنند مهم نیست بخشیده میشوی.
خواص در سنجش با مردم در اوضاع عادی حکومت را باری سنگینترند. در روزگار سختی یاری شان کمتر است. همین اطرافیان و خواص اگر مشکلی پیش آید فرار میکنند. خیلی کم سپاس اند هر چی بدهی میگویند کم بود. و اگر جایی میگویی نمی شه دریغ میکنی عذرت را نمی پذیرند، معنای حاکم را از دست میدهی و اطرافیان بر تو حکومت میکنند. وقتی رویداد دردناک پیدا میشود ایستادگی ندارند. برخی که در سختی فرار میکنند و در مواهب پیدایشان میشود.
“ولیکن أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحق مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ وَ اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِك “؛ میدانی چه کسانی از همه بدترند اونهایی که میروند تو پوست مردم عیب جویی میکنند و عیبهایشان را برای تو بزرگ میکنند(پایان سخنان روشن).
دکتر فقیهی با موضوع انسان تراز نهج البلاغه اظهار داشت :
اندیشه حکمرانی حضرت امیر علیهالسلام در ارتباط با انسانها و تنظیم روابط بین انسانها باهم و با طبیعت است. حضرت امیر علیهالسلام میفرماید: “اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك .”
یعنی اینکه ما قدرت را در دست گرفتیم برای جنگ قدرت نبود برای این بود که مظلومان در امان باشند. حکومت ابزاری است برای اهدافی متعالی.
.
@revayat_ketab
.
حضرت در نامه مالک اشتر سه هدف برای حکومت بیان میفرمایند: در نامه 53 نهج البلاغه: “ولیکن أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحق وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْل وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَا “، در این کلام میفرماید مبنای حرکت حق است و گریز از باطل و عدالت فراگیر، باطل در حکومت جای ندارد، محور حق است، هر سخن حق در رأس قرار میگیرد، عدالت اگر محدود به افراد و منطقه ای باشد ظلم است، جامع ترین اینها برای رساندن انسانها به رضایت و خرسندی است. مراد از اجمعها لرضا، رضایتی که به طور طبیعی و معقول از هیئت حاکمه و یا حکومت مطالبه میکنند و توقع دارند، وظائف ذاتی یک حکومت مانند فراهم کردن بستر رشد و بستر تحصیل.
کلمه اوسط برای حق به کار رفته، در اظهار و اجرای حق باید سطح میانه اش را گرفت. چون حق مراتب دارد. مرتبه های بالایش برای همه نه میشود بازگو کرد و نه میشود توقع داشت. معرفت الله یک مرتبهای است که همه نمیتوانند برسند و از همه این انتظار وجود ندارد. یعنی نگاه به مرتبه و توجه به مراتب در حوزه دین. مصداقش اینکه یک چیزی که بیان میشود چند سال بعد اجرا میشود. اولویت دهی به اصل بعد فرع. جامعه را به سمت رعایت صدق الحدیث و ادای امانت-صفت اول در تعریف اهل دیانت- ببری که تعهدهای اجتماعی و فردی را رعایت کنند، همه مردم پایبندی این حقوق را میخواهند. یعنی جامعه طوری نباشد که همه بخواهند حق هم را ضایع کنند.
حق اعتقادی اخلاقی برای او روشن شود بیان شده باشد بستر ایجاد شود بعد توصیه به حق شود. میان حقی که شرایط آرمانی دارد و حقی که رضایت عمومی دارد. یعنی با توجه به ظرفیت مردم و اقتضائات جامعه قابل اجراست.
بنابراین اهداف حکومت دینی اوسط حق و عدالت فراگیر و رضایت مردم است.
مالک اشتر باید بستر ایجاد کند، ترتّب منطقی دارد باید 4 کار انجام دهد: به طور علوی مالیات جمع کن، اگر ندادند بپذیر و در بعضی شرایط از مردم نگیر، رضایت مردم در آینده به تو برمیگردد. سپس هزینه کن برای اقتصاد شکوفا و جهاد عدو برای ایجاد امنیت.
.
@revayat_ketab