eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
792 دنبال‌کننده
849 عکس
109 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🥀 به مناسبت شانزدهم خرداد، سالروز شهادت مدافع‌حرم شهید جواد محمدی ... 🌱 بیست روز بعد از شهادت گفتم امشب می‌خواهم تنها باشم. هیچ‌کس پیشم نماند. قاب عکسش را گذاشتم جلویم. التماس کردم. گفتم تو گفتی گمنامی بهتر است. ولی من گفتم برای خانواده ها سخت است. به آرزویت رسیده ای، باشد. ولی حق نداری با من این کار را بکنی. من تابش را ندارم. من جنازه‌ات را می.خواهم. منتظرت هستم. تابه حال خیلی چیزی ازت نخواسته‌ام. اما الان ازت می‌خواهم که برگردی. پس رویم را زمین ننداز. 🪴چند روز بعد خبر دادند محل شهادتش را از داعش پس گرفتند. بعد خبر رسید که جنازه پیدا شده. دیگر وقتش بود نماز شکر بخوانم. ... ✂️ برشی از کتاب دخترها بابایی‌اند زندگی و زمانه‌ی شهید جواد محمدی، به روایت همسر و خانواده ✍️ به قلم بهزاد دانشگر 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
20.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 📜 روایت ِ کهن قسمت اول: تاریخ بیهقی حدیث ملطفه ها و مأمون ⏳ منتظر قسمت های بعدی باشید... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🟣 از امشب قراره کتاب بعدیِ اهالی روایتخانه رو به شما معرفی کنیم. به نظرتون چه کتابیه؟🤔 رمانی جذاب و پُرهیجان درباره‌ی یک دختر نوجوان، که سیب زندگی‌اش هزار چرخ می‌خورد و ناگهان در یک نقطه‌ی امن می‌ایستد. جذاب‌تر اینکه، داستان بر اساس ِ واقعیت نوشته شده... شما چنین کتابی می‌شناسید؟😊 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی ☂ ما آمده‌ایم که بزرگ شویم.. 🔸️آنجایی که هرچه از خدا می‌خواهی همان می‌شود، این دنیا نیست. بودن آدم ها در دنیا هدف دیگری دارد. ما آمده‌ایم که بزرگ شویم و شکل بگیریم و درست انتخاب کنیم. گاهی دست تقدیر تو را مقابل همه‌ی چیزهایی که ازشان متنفری قرار می‌دهد و آن وقت متوجه می‌شوی داری بزرگ می‌شوی. آن وقت می‌فهمی چقدر محبوبی، حتی اگر قابیل زندگی‌ات باشی. 🔹️قابیل فراموش نمی‌شود روایتگر داستان مینای ۱۶ ساله است. دختری که هرطور دلش بخواهد زندگی می‌کند و افتادن در مسیری طولانی زندگی‌اش را دگرگون می‌کند. مینا تغییرات را پس می‌زند. با تفکر و دید خودش همه چیز را نگاه می‌کند و می‌سنجد و با لجبازی تمام هر چهارچوبی را رد می‌کند؛ اما... این بار زندگی شخصیت داستان را یک هلو تغییر می‌دهد و راهی که به یک ایوان طلایی ختم می‌شود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 🎧 شما را می‌شنوید! ♟ تا آخرین نفس توی صفحه‌ی شطرنج مانده‌ام. یارهایم را یکی یکی می‌زنند ولی من به پایان بازی دل‌خوشم! کاش می‌شد بدانم چند خانه‌ی دیگر تا وزیر شدن فاصله دارم... ✂️ ️برشی از کتاب به قلم ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔔 حرکتی نو در 🔸 سلسله جلسات یادگیری تحلیل و نقد دُرُست کتاب جلسه‌ی اول با حضور استاد سعيد معتمدی و خانم شیرانی نویسنده‌ی کتاب شنبه عزیز 🔹ویژه‌ی اهالی روایتخانه 🔰 مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🖌 🔸️ قدم‌های‌تان را محکم بردارید! ☕️ امشب برای‌تان از مهم‌ترین قدم داستان گفتیم، مهم‌ترین قدمی که خیلی اوقات نادیده گرفته می‌شود. 🔹️ منتظر ادامه‌ی این بخش باشید... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی 🔮 ماجرای پر پیچ و خم یک رمان (بخش اول) 🔸️اصولا باید تعلیق رمان خیلی زیاد باشد تا دلم برود سمت خواندنش. موقعی که استاد گفت بروید دنبال طرح و پیرنگ نوشتن اولین رمان، شش ماه تمام دور خودم گشتم و دست خالی برگشتم. هیچ چیزی نبود که به درد نوشتن بخورد. موضوع پشت موضوع بود که استاد پیشنهاد می‌دادند و جواب من:😕 هیچ کدام من را هیجان زده نمی‌کرد برای نوشتن. هیچ کدام به نظرم تعلیقی که خواننده را دنبال خودش بکشد نداشت. تا این که استاد گفتند یکسری وُیس مصاحبه دارند که به علت شدت سیاهی ماجرا نمی‌خواهند بنویسندش‌. گفتم چوم، بدهید ببینیم تهش چی می‌شود. ولی باز هم امیدی نداشتم. 🔸️فقط یک سوژه بود که باید از تویش یک داستان در می آوردم. شروع کردم به نوشتن. استاد می‌خواستند قبل از نوشتن یک پیرنگ درست و حسابی بنویسم. و جواب همیشگی من: ولِلش! من حال این کارها را ندارم. من فقط باید بنویسم. چون این نوشتن است که حال من را خوب می‌کند. شروع کردم به نوشتن. ۳ فصل اول را که نوشتم ماندم‌. کُپ کردم. خب حالا بقیه اش را چطور بنویسم. زدم زیر همه چیز. گفتم اصلا از این طرح خوشم نمی آید. اصلا من داستان کوتاهی را چه به نوشتن یک رمان چند صد صفحه ای. غافل از آن که مشکل طرح نبود، مشکل نبود طرح استخوان دار بود. و آنجا بود که استاد این طوری شدند: 😕 🔹️این ماجرا ادامه دارد... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📖 #معرفی_کتاب قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی #نویسنده_نوشت 🔮 ماجرای پر پیچ و خم یک رمان
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی 🔮 ماجرای پر پیچ و خم یک رمان (بخش دوم) 🔸به هرحال با تشویق‌های استاد شروع کردم به نوشتن و ادامه دادن. هرجا قدری تعلیق کار کم می‌شد نگران بودم که نکند مخاطب کتاب را ببوسد و بگذارد لب طاقچه. دخترم چند ماهه بود و اگر سراغ لپ تاب و تایپ می‌رفتم گریه می‌کرد و می‌خواست مشت‌هایش را روی دکمه‌ها بکوبد‌. یا بعدها که بزرگ‌تر شد گریه می.کرد که برایش "کوکوملون" بگذارم. پس کار نوشتن داستان می‌ماند برای ساعت ۱۱ و ۱۲ شب که همه اهالی خوابیده بودند. آن‌وقت میشد با خیال راحت گوشه‌ای لم بدهی و هرچیزی که به ذهنت می‌رسد روی صفحه وُرد بیرون بریزی. 🔸نمی‌دانم چندمین روز از چندمین ماه از چندمین سال زندگی‌ام بود که کتابم تمام شد. و چ خوش سعادتی که نشر جمکران انتخابش کرده بود برای چاپ. بعد از چاپ بازخورد چندانی از خوانندگان ندیدم. انتظار داشتم همه بگویند افتضاح است. شاید شما که نویسنده باشید من را درک کنید. آدم موقع نوشتن حس می‌کند دارد اعجوبه خلق می‌کند ولی وقتی می‌خواهد بدهد به ملت برای خواندن دلش می‌خواهد به جای این کار تمام برگه ها را بریزد توی رودخانه‌ای جایی. یا بچپاند توی سطل زباله و تمام دقیقه‌هایی که پای نوشتن گذاشته را حیف کند و بریزد دور. خوب بود که بازخورد بدی نداشتم. ولی خب، بازخورد خوب هم خیلی نداشتم. 🔹منتظر ادامه‌ی این ماجرا‌ باشید😉.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📝 شما دیگه چه ترکیبات دارای "ال" به ذهن‌تون می‌رسه که جایگزین فارسی دارند؟🤔 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane