📖 #معرفی_کتاب
🥀 به مناسبت شانزدهم خرداد،
سالروز شهادت مدافعحرم شهید جواد محمدی
...
🌱 بیست روز بعد از شهادت گفتم امشب میخواهم تنها باشم. هیچکس پیشم نماند.
قاب عکسش را گذاشتم جلویم. التماس کردم. گفتم تو گفتی گمنامی بهتر است. ولی من گفتم برای خانواده ها سخت است. به آرزویت رسیده ای، باشد. ولی حق نداری با من این کار را بکنی. من تابش را ندارم. من جنازهات را می.خواهم. منتظرت هستم.
تابه حال خیلی چیزی ازت نخواستهام. اما الان ازت میخواهم که برگردی. پس رویم را زمین ننداز.
🪴چند روز بعد خبر دادند محل شهادتش را از داعش پس گرفتند. بعد خبر رسید که جنازه پیدا شده.
دیگر وقتش بود نماز شکر بخوانم.
...
✂️ برشی از کتاب دخترها باباییاند
زندگی و زمانهی شهید جواد محمدی،
به روایت همسر و خانواده
✍️ به قلم بهزاد دانشگر
#روایتخانه
#مدافع_حرم #جواد_محمدی
#بهزاد_دانشگر
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
💌 این یک دعوتنامهی متفاوت است از طرف یک نویسنده...
❣این دو، سه روز همه از #فلسطین نوشتند، اما من میخواهم از آدمی بگویم که دوست داشت کف پاهایش توی #مسجد_الاقصی زمین بخورد
این را کِی گفت؟ وقتی که #مدافع_حرم بود؛ دوست داشت با اسرائیل بجنگد و لابد بعدش خدا شهادت را نصیبش کند... اما نشد، قسمتش چیز دیگری بود. شد شهید مدافع حرم
❓که را میگویم؟ شهید جواد محمدی
همان که استاد دانشگر وسط مصاحبههای کتابش رسیدند به سوژهی این کتاب، کتاب «تو دیگر بمان»
فرزند خانم براتی دوست و همرزم جواد بوده، از درچه بگیر تا سوریه، همه جا با هم بودند.
یک روز استاد گفتند بروم و بنشینم پای صحبت های خانم براتی؟ ببینم حرف های شان قد یک کتاب میشود؟
و شد.
📚حالا #رونمایی کتاب افتاده توی همین روزهایی که مقاومت اشک شادی را روی چشمهای مان جاریکرده،
نمیدانم کتاب را خوانده اید یا نه؟
کتاب با جواد شروع شد و با جواد هم تمام شد.
🔹 حالا با ربط و بی ربطش را نمیدانم اما من دلم میخواست شما را اینطوری دعوت کنم. دعوت کنم امروز قدم سر چشممان بگذارید و پای قصهی یک #قهرمان بنشینید.
✍ #زهرا_کرباسی
#تو_دیگر_بمان #طوفان_الاقصی
#جواد_محمدی #روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
💬 کتاب #دختر_شیرینی_فروش، خاطرات همسر شهید حسین آقادادیه... امروز برای کاری، داشتم مرورش میکردم تا
🌱 خواستگاری به چهارمین جلسه رسید و چیزی که تیر خلاص را زد و من مطمئن شدم حسین آقا همان انتخاب درست من است، این بود که برای معرفی خودش گفت: «دوست دارم چیزی رو که به دست میارم ولو اینکه کم باشه با مردم تقسیم کنم! در راه خدا انفاق کنم!»
آن وقت دلم قرار گرفت و با خودم گفتم: «یا این شخص یا هیچکس!»
📚 #دختر_شیرینی_فروش
🪴خاطرات لیلا مقارهعابد
همسر شهید #مدافع_حرم حسین آقادادی
✍🏼 به قلم #مریم_زمانی
○● @revayat_khane ●○
🌱 بیست روز بعد از شهادت گفتم امشب میخواهم تنها باشم. هیچکس پیشم نماند.
قاب عکسش را گذاشتم جلویم. التماس کردم. گفتم تو گفتی گمنامی بهتر است. ولی من گفتم برای خانوادهها سخت است. به آرزویت رسیدهای، باشد. ولی حق نداری با من این کار را بکنی. من تابش را ندارم. من جنازهات را میخواهم. منتظرت هستم.
تابه حال خیلی چیزی ازت نخواستهام. اما الان ازت میخواهم که برگردی. پس رویم را زمین ننداز.
🪴چند روز بعد خبر دادند محل شهادتش را از داعش پس گرفتند. بعد خبر رسید که جنازه پیدا شده.
دیگر وقتش بود نماز شکر بخوانم.
📖 #دخترها_باباییاند
زندگی شهید جواد محمدی،
به روایت همسر و خانواده
✍🏼 به قلم #بهزاد_دانشگر
🗓 ۱۸ مرداد، روز بزرگداشت شهدای #مدافع_حرم
○● @revayat_khane ●○