eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
155 ویدیو
9 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 این یک دعوت‌نامه‌ی متفاوت است از طرف یک نویسنده... ❣این دو، سه روز همه‌ از نوشتند، اما من می‌خواهم از آدمی بگویم که دوست داشت کف پاهایش توی زمین بخورد این را کِی گفت؟ وقتی که بود؛ دوست داشت با اسرائیل بجنگد و لابد بعدش خدا شهادت را نصیبش کند... اما نشد، قسمتش چیز دیگری بود. شد شهید مدافع حرم ❓که را می‌گویم؟ شهید جواد محمدی همان که استاد دانشگر وسط مصاحبه‌های کتابش رسیدند به سوژه‌ی این کتاب، کتاب «تو دیگر بمان» فرزند خانم براتی دوست و همرزم جواد بوده، از درچه بگیر تا سوریه، همه جا با هم بودند. یک روز استاد گفتند بروم و بنشینم پای صحبت های خانم براتی؟ ببینم حرف های شان قد یک کتاب می‌شود؟ و شد. 📚حالا کتاب افتاده توی همین روزهایی‌ که مقاومت اشک شادی را روی چشم‌های مان جاری‌کرده، نمیدانم کتاب را خوانده اید یا نه؟ کتاب با جواد شروع شد و با جواد هم تمام شد. 🔹 حالا با ربط و بی ربطش را نمیدانم اما من دلم میخواست شما را اینطوری دعوت کنم. دعوت کنم امروز قدم سر چشم‌مان بگذارید و پای قصه‌ی یک بنشینید. ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📖 #معرفی_کتاب 🥀 به مناسبت شانزدهم خرداد، سالروز شهادت مدافع‌حرم شهید جواد محمدی ... 🌱 بیست روز بع
از جواد محمدی یک فیلم به یادگار مانده که می‌گوید می‌خواهد کف پاهایش توی زمین بخورد. دلش می‌خواسته آنجا شهید شود. اما قسمتش این بود که شهید مدافع حرم باشد. نمی‌دانم چقدر می‌شناسیدش؟ دوست و رفیق زیاد دارد. یکی‌شان تابوتش را برداشته بود برای خودش، برای وقتی شهید شد. محمد براتی که ماجرا را می‌فهمد می‌گوید اگر من شهید شدم من را با تابوت جواد ببرید. حالا تابوت را برای محمد آماده کرده بودند همان که سفیدی‌اش بیشتر است. تابوت جواد به شهید راه قدس رسید. ✍🏼 ○● @revayat_khane ●○