eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
760 دنبال‌کننده
808 عکس
101 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 به مناسبت دیروز که روز شهادتش بود.. 🪴 چ مثل او. (۱/۲) 🔸 راوی ایستاده بود، درست وسط یادمان "دهلاویه"، می‌گفت این تابلوها نقاشی‌های دکتر است. ایستادم مقابل تابلوی شمع، چطور می‌شود یک آدم هم مرد جنگ و یک چریک کهنه کار باشد هم با روح لطیفش چنین اثری ساخته باشد؟ آقا مصطفی برای من تا همین لحظه هم مثل یک پرسشِ بی پاسخ است! حس من به دکتر گمانم یک چیزی باشد شبیه حس بابک حمیدیان وقتی نقش اصغر وصالی را در فیلم "چ" بازی می‌کرد، همان جایی که برگشت توی صورت مصطفی نگاه کرد و گفت: چرا نمیفهممت دکتر؟ چرا نمی‌توانم بفهممت آقای دکتر؟ راوی می‌گفت زن و بچه‌ات را رها کردی، آمریکا و آسایشش را هم، بعد رفتی میان بیغوله‌های لبنان و شدی "شَمرانِ" بچه شیعه‌های محروم لبنانی. آقای مصطفی، بگو چطور می‌شود آدم از عزیزترین کسانش بگذرد برای یک هدف بزرگتر، یک هدف خیلی خیلی بزرگتر؟ چمران برای من یک پرسش بی جواب است! 🔹ادامه‌ دارد... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
🌱 به مناسبت دیروز که روز شهادتش بود.. 🪴 چ مثل او. (۱/۲) 🔸 راوی ایستاده بود، درست وسط یادمان "دهل
🪴 چ مثل او. (۲/۲) 🔸 با توپ پُر رفته بود به ملاقات امام موسی صدر، اما بعد از چند دیدار کوتاه چنان مریدش شده بود که در جایی از وصیت نامه‌اش نوشت: وصیت می‌کنم به کسی که او را بیش از حد دوست دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر.... هی باید با خودت بالا و پایین کرده باشی، بالا و پایین، باید با خودت خیلی جنگیده باشی وجودت را حسابی هرس کرده باشی تا از خودت یک چمران بسازی. ایران، آمریکا، مصر، لبنان، دهلاویه.... از من بپرسی می‌گویم روحِ مصطفی مثل یک پرنده‌ی اسیر که دنبال باریکه‌ی نور است همه جای دنیا را گشت و عاقبت اصابت ترکش خمپاره به سر مبارکش همان سر کچل که "غاده" را شیدا و شیفته ی خودش کرده بود مصطفی را به آرزویش، به هدف و آرمان تمام زندگی اش، به نور رساند. ✍ حدیثه محمدی [ عکس‌نوشت: بوسه‌ی مهدی چمران بر گونه‌ی برادرِ شهیدش مصطفی ] 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane