eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
759 دنبال‌کننده
808 عکس
102 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 🔷 ✍نویسنده: شبنم غفاری حسینی . . تصور کنید یک روز صبح از خواب بیدار میشوید. سرفه ها و عطسه های پی در پی به سراغتان می آید و احساس داغی میکنید. وقتی تب سنج عدد ۳۸/۵ را نشان میدهد دیگر مطمئن میشوید که سرما خورده اید و باید استراحت کنید. تصمیم میگیرید به دکتر مراجعه کنید. تشخیص پزشکتان یک سرماخوردگی ساده است. خودتان هم انتظاری بیش از این نداشته اید. داروهایتان را میگیرید و به خانه برمیگردید. اولین قرص سرماخوردگی را که بارها در عمرتان استفاده کرده اید، میخورید و به رختخواب میروید. وقتی بعد از چند ساعت از خواب بیدار می‌شوید، متوجه می شوید که چشمتان جایی را نمی‌بیند اول فکر میکنید که به خاطر تاریکی اتاق است، اما فقط چند لحظه طول میکشد تا متوجه شوید که شما بیناییتان را از دست داده اید. داستان پرخو دقیقا از همین نقطه آغاز می‌شود. درست زمانی که عده ای به دلیل خوردن داروها صدمه میبینند و قهرمان داستان در پی کشف راز این داروها قدم به میدان میگذارد و داستانی پر ماجرا آغاز میشود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 🔷 . علم بهتر است یا ثروت؟ علم بهتر است یا قدرت یا ثروت؟🤔 . 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔸 🔷 چرا باید کتاب پرخو را بخوانیم؟📖 اگر به خواندن رمان های مرتبط با موضوعات سیاسی و اجتماعی و بیوتروریسم علاقه مندید، این کتاب گزینه خوبی است. اگر از آن دسته آدم هایی هستید که به ظاهر خبر ها اعتماد نمیکنید و بدنبال ماجرای اصلی پشت آن هستید. این کتاب به کنجکاوی شما پاسخ میدهد و اگر بدنبال حقیقت هستید و حقیقت طلبی را دنبال میکنید، این داستان سختی ها و شیرینی های حقیقت را برای شما ترسیم میکند. حالا پرخو را بخریم یا نه؟😉 به قلم✍ شبنم غفاری حسینی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 🔷 شما را میشنوید🎧 همه جا پر شده از عکس های من و رضا: تلگرام، اینستاگرام، سایت های خبری... دستم را می‌گیرم به دیوار. نای ایستادن ندارم. - کار کیه مامان؟ ما که به کسی قضیه ی بابا رو نگفته بودیم. نگاهم خیره روی عکسمان است با سایزهای مختلف و تیترهای مشابه: " ارتباط همسر دکتر سمیرا آذین با سرویس های خارج از کشور." ✂️برشی از کتاب پرخو به قلم✍ شبنم غفاری حسینی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔸 🔷 نویسنده نوشت✍ روزهای نوشتن پرخو برایم روزهای پرالتهابی بود. از همان اول شک‌و‌تردید به جانم افتاده بود. نمی‌دانستم موضوعی که انتخاب کرده‌ام موضوع مستند و مستدلی هست یا نه. نمی‌خواستم سیاست‌زده باشم. نمی‌خواستم جوگیر روزنامه‌ها و سایت‌هایی باشم که مدام از بیوتروریسم و باندهای فساد حرف می‌زدند. همین بود که شروع کردم به تحقیق. از خواندن مقالات علمی بگیر تا کتاب‌های تاریخی و گفت‌و‌گو با پزشکان و... می‌خواندم و خط می‌زدم و از نو می‌نوشتم. با همین تحقیقات، پیرنگ اولیه‌ام به پیرنگ دیگری تبدیل شد. وقایع و اتفاقات شکل گرفتند و شخصیت‌ها برایم جان یافتند. روزهای نوشتن پرخو برایم روزهای پرالتهابی بود. من داشتم ذره‌ذره با سمیرا جان می‌گرفتم و زندگی را آغاز می‌کردم. من با سمیرا قد می‌کشیدم، قدم می‌زدم و می‌دویدم. همراه با او از موقعیت اجتماعی‌ام پایین کشیده شدم. دست‌و‌پا زدم و جنگیدم. همراه با او برای ادامه راه شک کردم، پا پس کشیدم و دوباره بازگشتم. من هم مثل سمیرا دلم پیش پدر بود. با او آرام و قرار داشتم، با آیه‌هایی که برایم می‌خواند و انگار تعبیر راه سمیرا که نه، تعبیر راه من باشد. پرخو برایم شیرین بود و وقتی شیرین‌تر شد که کسی که قبل‌تر مسئولیتی در وزرات بهداشت داشت، اتفاقی خوانده بودش و گفته بود انگار که واقعیت را خوانده‌ام. اینجا بود که دیگر خیالم راحت شد. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
🔸#معرفی_کتاب 🔷#پرخو نویسنده نوشت✍ روزهای نوشتن پرخو برایم روزهای پرالتهابی بود. از همان اول شک‌و‌ت
🔸 🔷 📝 به نام خدا راستش میلم به خواندن کتاب پرخو نبود. هم آنقدرها آدم کتابخوانی نیستم، هم اگر بخوانم معلوم نیست کِی به آخر می‌رسد. گاهی حتی بعد از ده بیست صفحه کتاب را می‌بندم و می‌گذارمش کنار. تازه پرخو حتی انتخاب خودم هم نبود. گفته بودند برای دلایلی بخوانم. حدود ساعت ۱۱ شب شروع کردم. گره بود که پشت گره می‌افتاد به کار خانم آذین. فقط همین را بگویم که آن‌قدر جذبش شدم که خواندن را رها نکردم. تا قبل از خواب، بعد از نماز صبح تا وقتی آفتاب زد، بعد از بیدار شدن دوباره تا اذان ظهر و تمام. به همین سرعت کتاب را تمام کردم. اگر چشمانم به سوختن نمی‌افتاد و مجبور نبودم بخوابم، خیلی زودتر تمامش می‌کردم. از بس جذاب بود. از بس با روحیات جستجوگرم سازگار بود. تا یک جایی که خانم آذین به فکر خودش بود فقط، اذیت بودم و حرص می‌خوردم. ولی از یک‌جا به بعد که از خودش گذشت برای هدف بزرگتر با حس بهتری کتاب را خواندم. شجاعتش مرا یاد روحیات مادرم انداخت. آن روزی که راننده سرویس نیامده بود دنبالم، چادر سر کردند و آمدند مدرسه و ماندند تا حقی از من ضایع نشود. هیجان اتفاقات داستان به خودی خود زیاد بود، ریتم تندش هم دوز هیجان داستان را بالاتر می‌برد. خواندن کتاب را به کسانی‌که بیماری قلبی دارند توصیه نمی‌‌کنم. ✍سید مرتضی مرتضوی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔸 🔷 درست همان سالی که کنکور داشتم، نوشتن برایم جدی شد. قبلش هم مینوشتم، اما جسته گریخته. سال کنکور، یعنی سال ۱۳۸۱، سال آشنایی من با حدیث راه عشق بود. یک گروه فرهنگی با مدیریت امیرحسین بانکی، که میخواست نتیجه کارش به کربلا ختم شود؛ آنهم در اوج حمله‌ی آمریکا به عراق. این کربلا بود که مرا به حدیث راه عشق کشاند و این شهدا بودند که ورود من به عرصه نویسندگی را جدی کردند. اشنایی با بهزاد دانشگر در آنجا، سرآغاز همه ماجراها شد. شاید منشاء روایتخانه هم از همان جا باشد، از حدیث و راهی که به کربلا ختم میشد. همان سال رشته حقوق دانشگاه اصفهان قبول شدم و در کنار درس، نوشتن را ادامه دادم. چندسالی به خاطر شرایط کاری از نوشتن دور شدم اما دوباره به اصل خویش برگشتم. آثار نویسنده عبارتند از: ■ پرخو ■مسیر رستگاری ■ آخوند کاشی ■ در محضر آفتاب 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane