مجموعه ادبی روایتخانه
📝مخاطب نوشت 📗 حواست هست 🔸بی گمان "حواست هست" یکی از زیباترین کتابهای روایی ست که خوانده ام. چنان ش
📝مخاطب نوشت
📗 حواست هست
راستش را بخواهید وقتی "حواست هست" را خریدم زیاد به محتوایش اهمیت ندادم و برای اینکه مثلا کلاس بگذارم خریدمش. برای مثلا حمایت از ادبیات فارسی و نویسندگان ایرانی. برای حمایت از نویسندگان روایتخانه. خریدم و انداختمش گوشه ی کتابخانه ام. امروز که توی گروه نویسندگانِ روایتخانه، متن خانم سنجارون را خواندم یادش افتادم و خواستم نگاهی بهش بیندازم. که همان یک نگاه نگهم داشت تا تمامش کنم. بنا ندارم نقد کنم چون بلد نیستم. در وصف خوبی اش این را بگویم که دغدغه های یک مادر و همسر عفیف را به خوبی برایمان تصویر کرد. همین قدر خوب که می تواند تاثیری که میخواستند را بگذارد. هر چند کتاب می توانست منسجم تر باشد و اینقدر پراکنده روایت نکند اما همین که قهرمان داستان تقریبا در انتها موفق می شود برایمان کافی ست. حداقل من که اینطور فکر می کنم.
✍ علیرضا پورنفیسی
#مخاطب_نوشت
#حواست_هست
#زینب_سنجارون
#علیرضا_پورنفیسی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
🔶#شنبه_عزیز
🔹#مخاطب_نوشت✍
با رحیم حدودا سال ۱۳۹۳ آشنا شدم. وقتی بعد از ظهر روزی پائیزی دست هایمان را زده بودیم زیر چانه هایمان و زل زده بودیم به لب های مطهره. نشسته بودیم دور یک میز و مطهره از روی دفتر خطی خطی اش برایمان داستان کوتاه تازه از تنور درآمده اش را میخواند . صحنه ای که رحیم لپ شمعون را کشید توی ذهنم ماندگار شد هرچند این صحنه وقتی داستانش را به رمان تبدیل کرد در پیرنگ جدید حذف شد.
وقتی شنبه ی عزیز را شروع به خواندن کردم یک سوم اولش برایم کند پیش رفت، اما دو سوم باقی مانده را بست نشستم و در یکی دو روز تمام کردم.
در تمام مدت، سعی می کردم یک نقطه ضعف یا حداقل سوتی پیدا کنم.
کمی سخت بود. چون متن تقریبا یکدست بود.
ویژگی دیگر متن توصیف های فراوان از شخصیت ها، صحنه و محیط پیرامون قهرمان است. توصیف ها در طی ماجراها خیلی خوب جا افتاده بود.
گاهی بعضی از توصیف ها ذهنم را مشغول می کرد که ارتباطش با خط اصلی و کارکردش در پیش برد ماجرا چیست؟
اما باز هم آن توصیف جوری نبود که از متن بیرون زده باشد و نچسب باشد.
به عنوان اولین رمان برای یک نویسنده کار تروتمیز و خوبی از آب درآمده.
وقتی داریم این رمان را میخوانیم حس میکنیم با یک نویسنده ی تازه کار اما با استعداد و حرفه ای طرف هستیم که پیرنگ رمانش را خیلی خوب و دقیق کار کرده.
و تمام تلاشش را کرده تا هرآنچه را از عناصر و ویژگی های داستان میداند در رمانش پیاده کند.
با یک رمان شلخته طرف نیستیم.
همان طور که پایان بندی اش بر خلاف برخی از رمان های ایرانی خیلی سرهم بندی شده و عجولانه نیست.
از صحنه های آخر رمان و شباهت قهرمان و نامدار لذت بردم.
ویژگی دیگر رمان فضا و زمان و مکان واقعه است.
شاید رمان دیگری شبیهش نباشد. کوچه پس کوچه ها و دالان های مسقف بازارهای اصفهان. شخصیت هایی که شبیه آدم های معمولی اند و همان احساساتی که ممکن است از ذهن هرکسی بگذرد. اما پنهانش میکند. همان شخصیت ها و همان احساسات در این رمان به یک ماجرا تبدیل می شوند بدون اینکه قهرمان تلاش کند خودش را خیلی خوب و مثبت نشان دهد. اما در عین حال مسیر رشد مخصوص به خودش را طی می کند.
گاهی در بعضی از رمان ها سعی می شود شخصیت هایی ساخته شوند که خاص هستند.
رحیم ما یک نوجوان معمولی است با احساسات معمولی. اما با خودش روبه رو می شود. همان جوری که هست.
به قلم✍: مریم زمانی
#مطهره_شیرانی
#معرفی_کتاب
#روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
🔸#معرفی_کتاب 🔷#پرخو نویسنده نوشت✍ روزهای نوشتن پرخو برایم روزهای پرالتهابی بود. از همان اول شکوت
🔸#معرفی_کتاب
🔷#پرخو
#مخاطب_نوشت📝
به نام خدا
راستش میلم به خواندن کتاب پرخو نبود. هم آنقدرها آدم کتابخوانی نیستم، هم اگر بخوانم معلوم نیست کِی به آخر میرسد. گاهی حتی بعد از ده بیست صفحه کتاب را میبندم و میگذارمش کنار. تازه پرخو حتی انتخاب خودم هم نبود. گفته بودند برای دلایلی بخوانم. حدود ساعت ۱۱ شب شروع کردم. گره بود که پشت گره میافتاد به کار خانم آذین. فقط همین را بگویم که آنقدر جذبش شدم که خواندن را رها نکردم. تا قبل از خواب، بعد از نماز صبح تا وقتی آفتاب زد، بعد از بیدار شدن دوباره تا اذان ظهر و تمام. به همین سرعت کتاب را تمام کردم. اگر چشمانم به سوختن نمیافتاد و مجبور نبودم بخوابم، خیلی زودتر تمامش میکردم. از بس جذاب بود. از بس با روحیات جستجوگرم سازگار بود. تا یک جایی که خانم آذین به فکر خودش بود فقط، اذیت بودم و حرص میخوردم. ولی از یکجا به بعد که از خودش گذشت برای هدف بزرگتر با حس بهتری کتاب را خواندم. شجاعتش مرا یاد روحیات مادرم انداخت. آن روزی که راننده سرویس نیامده بود دنبالم، چادر سر کردند و آمدند مدرسه و ماندند تا حقی از من ضایع نشود.
هیجان اتفاقات داستان به خودی خود زیاد بود، ریتم تندش هم دوز هیجان داستان را بالاتر میبرد.
خواندن کتاب را به کسانیکه بیماری قلبی دارند توصیه نمیکنم.
✍سید مرتضی مرتضوی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
⚠️ این نوشته ممکن است داستانِ رمان یا بخشی از آن را لو بدهد!
☘ #مخاطب_نوشت
🔸️موضوع کتاب دربارهی تلاش بود. یک تلاش زنانه. یک خیانت شاید از چشم یک زن. شک و تردید. چیزهایی که بخواهی و نخواهی توی هر زندگی ممکن است رگه هایش پیدا بشود. من هم با همان شمّ زنانه قصه نوشیدنی کج را دنبال کردم. باقهرمان قصه دلآشوب شدم. حرص خوردم از دست مردی که حواسش نیست. حتی یک جاهایی توی ذهنم زن قصه را هُل دادم عقب که هِی ول کن این زندگی بی محبت رو. پسرت وخودت رو بردار و برو.
یک جاهایی هم مثل زن قصه بدو بدو کردم. همراهش به این در و آن در زدم تا بفهمم راست و دروغ چی هست.
🔹️زن که باشی با نوشیدنی کج همراه میشوی تا راست و کجش را سر در بیاوری. انگار بخواهی خودت هم یک آزمون و خطایی برای زندگیات کرده باشی. ببینی اگر تو بودی چه کاره بودی.
منتظر آخر قصه بودم. و انصافا پایان قصه به دلم نشست. یک نفس راحت کشیدم و زدم سر شانه زن قصه که آفرین که جا نزدی.
من این حس شیرین تلاش رو دوست داشتم.
درگیری های قهرمان با آدم ها و خاطرات و گذشته و حال را درک می کردم. و چون پر از حسهای مشترک زنانه بود قصه برایم جذاب و خواندنی بود.
حتی دلم خواست کتاب را هدیه بدهم به زنهایی که زندگیشان دارد فرو میریزد به دست خودشان. به خاطر نماندن وتلاش نکردنشان.
✍️ #زینب_جلوانی
#نوشیدنی_کج
#سمیرا_مختاری
#روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
مادام محبوبا
به قلم مرضیه احمدی
#مخاطب_نوشت
⚠️ این نوشته ممکن است حاوی عبارتی باشد که بخشی از ماجرای کتاب را لو بدهد!
🖋 مادام محبوبا را با امضای نویسنده خریدم. نویسندهای که دوست قدیمیام هم بود. با محبوبهی کتاب به گوشه و کنار زندگیاش سرک کشیدم. کشف راز زندگیاش برایم جالب و هیجانانگیز بود. از آن جهت که زن بود و به خیلی از چیزهایی که هر زنی آرزویش را دارد رسیده بود. دلم میخواست بفهمم چه چیز آشفتهاش کرده که حتی بیرون مرزهای کشور هم آرام نشده است؟ اصلا چرا رفت؟ چرا برگشت چرا ؟
همه این چراها من را همراه مادام محبوبا کرد تا قصه زندگیاش را دنبال کنم.
🔸 زبان روان و رفت و برگشتهای مختلف به کودکی و جوانی و حالِ محبوبه این کتاب را برای من خواندنی کرده بود.
⭐️ مادام محبوبا را باید ورق ورق بخوانید و بچشید تا مثل من لذت رمز گشایی یک زیست زنانه، یک برگشت به خود و یک مهاجرت معکوس به سرزمین مادری را درقاب کلمات ببینید.
✍ #زینب_جلوانی
#مادام_محبوبا
#مرضیه_احمدی
#روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
عکسهای گمشده
به قلم مریم زمانی
#مخاطب_نوشت
من کتاب عکس های گمشده رو خوندم
به نظرم حرف دل خیلی از ماهارو میزد
گاهی ما نیاز داریم به درون خودمون برگردیم و یک جستجوی درونی رو تجربه کنیم.
عکس های گمشده داستان همین جستجو ها بود.
گاهی شرایط و افکار و داستان هایی برای شخصیت داستان پیش می آمد، که من خواننده با خودم میگفتم هیییی، این، حالا در حجم کم یا زیاد، داستان زندگی من هم هست.
چالش های زندگی من هم هست...
خیلی کم پیش میاد رمانی رو بخونم و چالش های مذهبی من رو پاسخ بده.
عکس های گمشده از این نظر برای من فوق العاده بود...
✍ #زهرا_امینی
#عکسهای_گمشده
#مریم_زمانی
#روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
باش
به قلم مرثا صامتی
#مخاطب_نوشت
درست همان شبی که روضه ی اهالیِ روایتخانه بود، از دست نویسنده خریدم. التماس دعایش هنوز یادم هست.
کلی با خودم کلنجار رفتم که بی موقع سراغ خواندنش نروم. امروز، موعد خواندن بود
درست وقتی که همسر و بچه ها در مسیر مشایه هستند و من برخلاف هر سال تنها در خانه ام.
باش را برای همین روزهای تنهایی خریده بودم
کتاب را که باز کردم، بستم. وقتی تمام شد بستم.
دلم می خواست نصفه نیمه کتاب را رها کنم. بروم سراغ خانم نویسنده و بگویم:
آهای خانم نویسنده:
چه طور این همه معنا، مفهوم، المان، نشانه گذاری، طنز، اشک و... را این قدر پیوسته و زیبا در داستانت جا دادی؟!
می شود از سوژه و پی رنگ داستانی ات بگویی؟
جرقه ی نوشتنش از کجا آمد؟
....
حیف که کشش داستانی کم نظیرش، فرصت گپ و گفت با نویسنده را از من گرفت.
البته این که شماره ی نویسنده را نداشتم هم بی تاثیر نبود😅
کتاب را که خواندم به رسم سلم لمن سالمکم، بخشیدم آن هایی را که گاهی اشکم را جاری کردند و دلم را شکستند.
صدای ابو نعیم در گوشم بلند می شود: خاک به تو سرت کنن اگه کتاب را تبلیغ نکنی😅
✍به قلم سمیه زمانی
#روایتخانه
#باش
#مرثا_صامتی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
شنبه عزیز
به قلم مطهره شیرانی
#مخاطب_نوشت
(بخش اول)
🍂🍁 با رحیم حدودا سال ۱۳۹۳ آشنا شدم. وقتی بعد از ظهر روزی پائیزی دستهایمان را زده بودیم زیر چانههایمان و زُل زده بودیم به لبهای مطهره. نشسته بودیم دور یک میز و مطهره از روی دفتر خطی خطی اش برایمان داستانِ کوتاه تازه از تنور درآمدهاش را میخواند. صحنهای که رحیم لُپ شمعون را کشید توی ذهنم ماندگار شد هرچند این صحنه وقتی داستانش را به رمان تبدیل کرد در پیرنگ جدید حذف شد.
☕️ وقتی شنبهی عزیز را شروع به خواندن کردم یک سوم اولش برایم کند پیش رفت، اما دو سوم باقی مانده را بست نشستم و در یکی دو روز تمام کردم.
در تمام مدت، سعی می کردم یک نقطه ضعف یا حداقل سوتی پیدا کنم. کمی سخت بود. چون متن تقریبا یکدست بود.
👌ویژگی دیگر متن توصیفهای فراوان از شخصیتها، صحنه و محیط پیرامون قهرمان است. توصیفها در طی ماجراها خیلی خوب جا افتاده بود.
گاهی بعضی از توصیفها ذهنم را مشغول می کرد که ارتباطش با خط اصلی و کارکردش در پیش برد ماجرا چیست؟
اما باز هم آن توصیف جوری نبود که از متن بیرون زده باشد و نچسب باشد.
🔸ادامه دارد....
✍️ مریم زمانی
#شنبه_عزیز #فلسطین
#مطهره_شیرانی #غزه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📖 #معرفی_کتاب شنبه عزیز به قلم مطهره شیرانی #مخاطب_نوشت (بخش اول) 🍂🍁 با رحیم حدودا سال ۱۳۹۳ آشن
📖 #معرفی_کتاب
شنبه عزیز
به قلم مطهره شیرانی
#مخاطب_نوشت
(بخش دوم)
🥇 به عنوان اولین رمان برای یک نویسنده، کار تروتمیز و خوبی از آب درآمده.
وقتی داریم این رمان را میخوانیم حس میکنیم با یک نویسنده ی تازه کار اما با استعداد و حرفهای طرف هستیم که پیرنگ رمانش را خیلی خوب و دقیق کار کرده. و تمام تلاشش را کرده تا هر آنچه را از عناصر و ویژگیهای داستان میداند در رمانش پیاده کند. با یک رمان شلخته طرف نیستیم.
⛳️ همان طور که پایان بندیاش برخلاف برخی از رمانهای ایرانی خیلی سرهم بندی شده و عجولانه نیست. از صحنه های آخر رمان و شباهت قهرمان و نامدار لذت بردم.
🏵 ویژگی دیگر رمان فضا و زمان و مکان واقعه است. شاید رمان دیگری شبیهش نباشد. کوچه پس کوچه ها و دالانهای مسقف بازارهای اصفهان. شخصیتهایی که شبیه آدمهای معمولیاند و همان احساساتی که ممکن است از ذهن هرکسی بگذرد. اما پنهانش میکند. همان شخصیتها و همان احساسات در این رمان به یک ماجرا تبدیل میشوند بدون اینکه قهرمان تلاش کند خودش را خیلی خوب و مثبت نشان دهد. اما در عین حال مسیر رشد مخصوص به خودش را طی میکند.
گاهی در بعضی از رمانها سعی میشود شخصیتهایی ساخته شوند که خاص هستند.
رحیم ما یک نوجوان معمولی است با احساسات معمولی. اما با خودش روبه رو میشود. همان جوری که هست...
✍ مریم زمانی
#شنبه_عزیز #نشر_صاد
#مطهره_شیرانی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
🎈 #مخاطب_نوشت
🌱 💌 حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در نامه ۳۱ نهجالبلاغه توصیه میکنند:
«به گذشته نیاکان صالح و خاندان پر افتخارت بنگر...»
💬 استاد طاهر زاده در شرح این قسمت از کلام مولا میفرمایند:
توجه به گذشته توحیدی، مثل نوری از پشت سر، روی ما میافتد و مسیر پیش روی ما را روشن میکند تا در حرکت دچار گسست و انحراف نشویم..
📖 وقتی این کتاب را خواندم با قسمتهای مختلفی ارتباط گرفتم و به نظرم خواندنش، مصداقی در عمل به همین توصیه علی جان مولا (ع) است...
🪴 گاهی با افتادن بین روزمرگیها از گذشتهی توحیدیمون فاصله میگیریم و «تو دیگر بمان» و امثالش مثل دستگیرهای ست که گرفتنش و دل دادن به اون میتونه ما رو از منجلاب روزمرگی بیرون بکشه...
💡به نظرم کتاب به نزدیک شدن ما (به خصوص خانمها) به انسان طراز کمک بزرگی میکنه. مخصوصا در این زمانه که حس میشه موانع سر راه برای کشف هویت اصلی ما بیشتر یا پیچیده تر شده...
📝 #لیلا_آصالح
✨✨✨
🙏 کتاب «تو دیگر بمان»
✍ به قلم #زهرا_کرباسی
#مادران_شهدا #شهید #مادرانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
👉 @revayat_khane
🎈 #مخاطب_نوشت
⁉️کتاب زیاد خواندم اما نمی دانم چرا #دلاوران_عالیقاپو یکی از آنهایی شده که مغزم قفلی زده رویش.
💘البته که رمانهایی که بهانه ی روایتشان عشق باشد را دوست دارم ولی میدانم این تنها دلیلش نیست.
🏃🏻♂️"جوانی که معشوقه اش را بدزدند و او برای باز گردانش ، سفری پر فراز و نشیب و هیجان را آغاز کند" بهانه ی روایت بسیاری داستانهاست
👑اما این داستان خاص شده چون حریف قهرمان داستان قدرت حاکمه ست و مواجهه با آن غیر از قدرت و شجاعت، زیرکی می طلبد و آنچه در حواشی این داستان تصویر و بیان میشود پر مغز و تامل بر انگیز است.
📝#طیبه_رفیعمنزلت
✨✨✨
⚔️ کتاب «دلاوران عالی قاپو»
✍️ به قلم #بهزاد_دانشگر
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
مجموعه ادبی روایتخانه
🔻روایتخانه با همکاری حوزه هنری اصفهان برگزار میکند: 📚بررسی آثار داستانی «ما غیرممکنیم» و «شنبه
📝#مخاطب_نوشت
⁉️ ما غیر ممکنیم. چرا؟
چون بر اساس یک احتمال ضعیف بوجود آمده ایم، رشد کرده ایم، در هر مرحله در دوراهی مانده ایم، تصمیم گرفته ایم و در هم پوشانی تصمیم های گرفته شده یا نشده ی ما و اطرافیانمان جهانی نو خلق کرده ایم.
🐈⬛️ طبق نظریه ی گربه ی شرودینگر وقتی گربه ای در جعبه داشته باشیم و به جعبه شلیک کنیم احتمال آنکه گربه زخمی شود قابله محاسبه است. و زخمی شدن یا نشدنِ آن میتواند بر احتمال شلیکِ بعدی اثر بگذارد. بدین ترتیب دومینویی از تاثیرات انتخاب های ما بر جهانی که خلق میکنیم ایجاد میشود.
🌀 در طیف سبک های رمان" ماغیرممکنیم" به سبک فانتزی نزدیک می شود و در فضای پست مدرن دسته بندی می شود. ایده ی اصلی رمان به جهان های موازی اشاره دارد .هر یک از شخصیت های منحصر در داستان با چالش های ویژه ای روبروست و بر اساس تصمیماتی که میگیرد یا نمیگیرد دنیای جدیدی را خلق میکند.
🧩 داستان معمایی و پازل گونه پیش میرود. سبک مدرن دارد. و گاه مخاطب را وادار میکند به عقب برگردد تا تکه های قبلی پازل را در ذهنش بازچینی کند.
📕#ما_غیرممکنیم با استفاده ی تکنیکی از عناصر داستانی و داستان مدرن، از جمله تعدد راوی، زبان قصه گوییِ متفاوت،راوی قضاوتگر، روایت شیطنت گونه، خرده روایتها ،شخصیت های منحصر(آشنا و در عین حال عجیب)،زیرلایه ی بازآفرینی دینی، فراداستان، روایت موازی و.... جهانی تازه و شگفت انگیز خلق کرده است که میتواند مخاطب را یکسره مسحور پیچیدگی و جذابیت خودش کند.
✍#سمانه_زاهدی
〰〰
⚠️ یادآوری
فردا ساعت ۱۷ در عمارت سعدی حوزه هنری منتظرتون هستیم تا در مورد این اثر جذاب با هم گفتگو کنیم...
با ما همراه باشید...🍃
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○