📖 #معرفی_کتاب
⚠️ این نوشته ممکن است داستانِ رمان یا بخشی از آن را لو بدهد!
☘ #مخاطب_نوشت
🔸️موضوع کتاب دربارهی تلاش بود. یک تلاش زنانه. یک خیانت شاید از چشم یک زن. شک و تردید. چیزهایی که بخواهی و نخواهی توی هر زندگی ممکن است رگه هایش پیدا بشود. من هم با همان شمّ زنانه قصه نوشیدنی کج را دنبال کردم. باقهرمان قصه دلآشوب شدم. حرص خوردم از دست مردی که حواسش نیست. حتی یک جاهایی توی ذهنم زن قصه را هُل دادم عقب که هِی ول کن این زندگی بی محبت رو. پسرت وخودت رو بردار و برو.
یک جاهایی هم مثل زن قصه بدو بدو کردم. همراهش به این در و آن در زدم تا بفهمم راست و دروغ چی هست.
🔹️زن که باشی با نوشیدنی کج همراه میشوی تا راست و کجش را سر در بیاوری. انگار بخواهی خودت هم یک آزمون و خطایی برای زندگیات کرده باشی. ببینی اگر تو بودی چه کاره بودی.
منتظر آخر قصه بودم. و انصافا پایان قصه به دلم نشست. یک نفس راحت کشیدم و زدم سر شانه زن قصه که آفرین که جا نزدی.
من این حس شیرین تلاش رو دوست داشتم.
درگیری های قهرمان با آدم ها و خاطرات و گذشته و حال را درک می کردم. و چون پر از حسهای مشترک زنانه بود قصه برایم جذاب و خواندنی بود.
حتی دلم خواست کتاب را هدیه بدهم به زنهایی که زندگیشان دارد فرو میریزد به دست خودشان. به خاطر نماندن وتلاش نکردنشان.
✍️ #زینب_جلوانی
#نوشیدنی_کج
#سمیرا_مختاری
#روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
مادام محبوبا
به قلم مرضیه احمدی
#مخاطب_نوشت
⚠️ این نوشته ممکن است حاوی عبارتی باشد که بخشی از ماجرای کتاب را لو بدهد!
🖋 مادام محبوبا را با امضای نویسنده خریدم. نویسندهای که دوست قدیمیام هم بود. با محبوبهی کتاب به گوشه و کنار زندگیاش سرک کشیدم. کشف راز زندگیاش برایم جالب و هیجانانگیز بود. از آن جهت که زن بود و به خیلی از چیزهایی که هر زنی آرزویش را دارد رسیده بود. دلم میخواست بفهمم چه چیز آشفتهاش کرده که حتی بیرون مرزهای کشور هم آرام نشده است؟ اصلا چرا رفت؟ چرا برگشت چرا ؟
همه این چراها من را همراه مادام محبوبا کرد تا قصه زندگیاش را دنبال کنم.
🔸 زبان روان و رفت و برگشتهای مختلف به کودکی و جوانی و حالِ محبوبه این کتاب را برای من خواندنی کرده بود.
⭐️ مادام محبوبا را باید ورق ورق بخوانید و بچشید تا مثل من لذت رمز گشایی یک زیست زنانه، یک برگشت به خود و یک مهاجرت معکوس به سرزمین مادری را درقاب کلمات ببینید.
✍ #زینب_جلوانی
#مادام_محبوبا
#مرضیه_احمدی
#روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
🎧 | بشنوید 🗓💥 روز سیزدهم ‼️ روایت سربازان سرباز 4⃣ قسمت چهارم: آخرین دیدار ⛑ وقتی کنار پیکرش ر
روز سیزدهم05- شیشه سرخ.mp3
زمان:
حجم:
7.89M
🎧 | بشنوید..
🗓💥 روز سیزدهم
‼️روایت سربازان سرباز
5⃣ قسمت پنجم: شیشه سرخ
چشم میچرخانم سمت جمعیت آدم های پشت سرم. مردم شوکه شده اند. بعضی جیغ می کشند. هرکس سمتی می دود. بوی خون و دود توی هواست. 🌫
دلم میخواد پیاده شوم و بروم سمت مادری که ضجه میزند...
شاید بتوانم کسی را در آغوش بکشم و اشک هایش را پاک کنم😭
دلم میخواهد بروم وسط این کربلای پراز خون 🚩
🎙 گوینده: زهرا شطی
✍ نویسنده: #زینب_جلوانی
برگرفته از روایت خانم سادات حسینی
🎛 طراحیوتنظیم صدا: مژگان سیستانی
@Payamcast
کاری از گروهرسانهای اصفهان زیبا و مجموعه ادبی روایتخانه 📻
#روایت_کرمان #اهالی
#حاج_قاسم #امام_زمان
• @revayat_khane •
ازخستگی بی هوش شده بودم. با صدای مادرم بیدارشدم. میخواست شبکه خبر را ببیند و صالح وعلی میخواستند پویا ببینند.
مضطرب بود. تسبیح دستش گرفته بود . من را که دید گفت: این بچه ها که نمیذارن ببین تو گوشیت خبر جدید چی داری؟میگن بالگرد رئیس جمهور دچار سانحه شده.
سرم منگ بود. لیوان چایی را هورت کشیدم وتندتند توی کانال ها وخبرگذاری ها سرک کشیدم. خبر جدیدی نبود. همه پر بود از احتمال واما واگر. از اینکه منطقه صعب العبوراست و...
اما برایم جالب بود دست به دعا شدن های خودجوش مردم.
ختم صلوات ها که راه افتاده بود.
مشهد وقم مردم دعای دسته جمعی داشتند میخواندند.
مامان خودم تسبیح دستش گرفته بود و حال وحوصله هیچ کاری را نداشت.
ازخانه مامان بیرون زدم . مزون روسری جاری ام کاری داشتم. تلوزیون روشن بود و اوهم پیگیر خبر بود. با مشتری اش از نگرانی هایش میگفت. از اینکه فردا اگر بخواهد اوضاع همین طوری باشد دل و دماغ فروش ندارد وشاید تعطیل کند.
توی کانال ها وگروه ها همه پیگیرند ونگران.
باخودم میگویم این همه نگرانی عادی نیست. میشد عادی نباشد. مهم نباشد. یک خبر باشد مثل خیلی خبرهای دیگر.
اما وقتی رئیس جمهور مردم از جنس مردم باشد.برای مردم باشد . میان مردم باشد معادلات عوض میشود.
رهبر بذر امید می پاشد ودعوتمان میکند به آرامش.
شب میلاد است ودل همه مردم عیدی میخواهد.
عیدی سلامتی رئیس جمهور مردمی شان.
دلشان نمیخواهد دشمن به شاد بشوند.
دلشان میخواهد بارقه امید آمدن رئیس جمهور به شهر و روستایشان همچنان سوسو کند در دل هاشان.
مردم امید دارند.
دعا میخوانند.
برای مردی که از جنس خودشان است.
#خادم_مردم
✍#زینب_جلوانی
○● @revayat_khane ●○
پناهگاه
🔹از جنگ دههی شصت، تصویرهای مبهمی دارم. به قاعده یک دختر ۵،۴ ساله. یادم میآید زیر زمین خانهمان پناهگاهمان بود. دوتا تخت خواب چوبی جهیزیه مامان را برده بودند توی زیر زمین و روی بشکههای بزرگ نفت تلویزیون پارس دکمهای مان را گذاشته بودند. مامان میگفت صدای آژیر خطر که میآمد محمد را بغل میکردم و تو و مرضی هم میدویدید دنبالم سمت زیرزمین. وقتهایی هم که عمو محسن خانه نبود زن عمو شهلا که خانهاش نزدیکمان بود و خیلی از سروصداها میترسید با بچههایش میآمد خانهی ما.
🔸حالا بعد از بیشتر از ۳۰سال دوباره جنگ شده است. خیلی چیزها فرق کرده. سروصدای جنگنده ها و موشک ها و پدافندها کم و زیاد دارد اما توی اغلب شهرها هست. خودش نباشد خبرش هست.
زیرزمینهای خانهها اما دیگر پناهگاه نیستند. آنهایی که توی شهرها ماندهاند. ماندهاند؛ آنهایی هم که دلّ ترسیدن نداشتند رفتهاند جایی امن.
🔹مدل پناهگاهها فرق کرده. آدمها به اندازه همین دو هفته فرق کرده اند. نگاههایشان به دشمن و خودی عوض شده. دشمن و دشمنیاش عیان شده. سلبریتیای که دیروز کارش سیاهنمایی از وطن بود حالا آمده وسط مردم.
همدلیها بیشتر شده مردم شدهاند پناهگاه همدیگر.
🔸خود من وقتی دلم آشوب میشود میروم توی گروههای مجازیام .از دوستهای تهرانی خبر میگیرم. سعیده از زندگی جاری زیر صدای پدافند و موشک میگوید. اکرم استرالیا نشین از رفتنشان به چندتا ایالت دورتر و حرف زدن با مردم آنجا و توجیه مردم استرالیا نسبت به جنگ ایران و گرداندن پرچم ایران میگوید. همدیگر را آرام میکنیم. شوخی میکنیم. حتی دعوا میکنیم. اما پناهگاه هم شدهایم. پناه نگرانیهای همدیگر.
برای ایران دل میسوزانیم، برای رهبرش، برای سربازهایش
🔹امیدواری میدهیم به مریمی که باردار شده و جزما به هیچکس نگفته است. پناه مینا میشویم که همسرش پاسدار است. و چند شب است خانه نیامده و مینا و بچههایش با صدای هر پدافند موشکی دلشان هزار راه میرود. به فائزه که پدر و مادرش هنوز از مکه نیامدهاند و دل نگران است امید وعده سوغاتی میدهیم.
توی این پناهگاه مجازی، روزها دسته جمعی حدیث کساء میخوانیم و دعا میکنیم برای ختم به خیر شدن و پیروزی نهایی کشورمان.
🔸حالا هم از توی همین پناهگاه چشم دوختهایم به دهان رهبرمان، اعتماد داریم به او؛ میدانیم چه سکوت کند و چه بگوید، پشتش تدبیر دارد.
این را دیگر همه فهمیده اند.
این جنگ پناهگاه ها را عوض کرده، مردممان را عوض کرده، وحدتمان را بیشتر کرده، ایمانمان را قویتر کرده
و همه میدانیم که
#پیروز_این_میدان_ما_هستیم.
✍🏼#زینب_جلوانی
#روایت_ایران
○● @revayat_khane ●○
مجموعه ادبی روایتخانه
🎞 ببینید 🔻نفس عمیق 💬 دارم نفس میکشم، توی بهشت، یک نفس عمیق. اینجا همیشه همین طوریام موقع بازدم
13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ببینید
🔻سربازان دهه نودی
💬 هنوز گیج خوابم. مینشینم وسط رختخواب. اما شوک خبر نمیگذارد بخوابم. با همان چشمهای پف کرده گروهها و کانالهایم را چک میکنم. خبر درست است. یک روز مانده به عید غدیر عزادارمان کردهاند. سرداران و فرماندهانمان را شهید کردهاند.
خشم از اسرائیل قویتر از همیشه چنگ انداخته بیخ گلویم...
📝روایت #زینب_جلوانی
از #دفاع_مقدس ۱۲ روزه
📺پخش شده از شبکهی ۲ سیما:
https://B2n.ir/tn5617
@shiraazeh_ir
#روایت_ایران
○● @revayat_khane ●○