" بابا رضا "
به قلم✍ حدیثه محمدی
#شهادت_امام_رضا
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 #معرفی_کتاب
🎧 شما #صدای_کتاب را میشنوید!
🔸تا به این سیاهی شب که اینجا ایستاده ام نشده است ارباب رویم را زمین بیندازد. و حالا...
✂️ ️برشی از کتاب #باش
✍ به قلم #مرثا_صامتی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
👩🍼«به طرفش میدوم. نفسنفس میزنم تا دیر نشده به او برسم، اما همهچیز یک دفعه تمام میشود و از خواب بیدار میشوم. حسرت بالاتر از این، عذاب بدتر از اینکه بچهات کمک بخواهد و تو هیچ کاری نتوانی انجام بدهی.»
🗞 بخشی از ناداستانِ «چشمهایش» نوشتهی #راضیه_ترکان، منتشر شده در #همشهری_داستان
🔻مطالعه متن کامل:
https://B2n.ir/q27695
#اهالی #ناداستان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
🔺روایت خانه به روایت بهزاد دانشگر و اهالیاش
قسمت نهم
9️⃣ مسیر همدلی
✍️ بهزاد دانشگر
حالا هر سال گروه تازهای از اعضا وارد روایتخانه میشدند. اعضایی که بعد از یادگیری نوشتن به فضاها و عرصههای دیگری هم نیاز داشتند. این شد که روایتخانه دو مسیر جدید دیگر را هم در پیش گرفت.
اول شبکهسازی بین اعضا. ما اعتقاد داریم روایتخانه وقتی به اوج شکوفایی و درخشش خودش میرسد که همۀ اعضا همدل و یکدل شوند. همه روایتخانه را از خودشان بدانند و خودشان را هم از روایتخانه. این مهم چندان ساده به دست نمیآید. وقتی این اتفاق میافتد که دوستیها و ارتباطات بین اعضا بیشتر و بیشتر شود. آنقدری که هرکدام از ما دوست داشته باشیم برای پیشرفت همدیگر تلاش کنیم. برای رشد همدیگر دعا کنیم و دوست و رفیقمان را هم به اندازۀ خودمان دوست داشته باشیم. چیزی شبیه به رابطههای روزگار دفاع مقدس.
عرصۀ دوم جدیگرفتن تولید است. روایتخانه با اشراف نسبتاً خوبی که هم بر بازار کتاب دارد و هم رصد و جستوجویی که در میان مسئلهها و مشکلات جامعۀ انقلابی دارد، به مسائلی برمیخورد که برایشان کتابهای مناسب و درخوری نوشته نشده. یا هنوز ظرفیت برای نوشتهشدن آثار دیگری که بتوانند با عموم جامعه ارتباط برقرار کنند، هست. روایتخانه با شناسایی این مسائل و دغدغهها شکلهای جدیدی از کتاب را طراحی و تولید میکند. این کتابها در این سالها هم به بسیاری از مسائل و دردهای جبهۀ فرهنگی انقلاب پاسخ دادهاند و هم از استقبال خوب مردمی برخوردار بودهاند.
#قصه_روایتخانه
ادامه دارد
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
باش
به قلم مرثا صامتی
#نویسنده_نوشت
🌱آن روز نشسته بودم پشت یونیت و داشتم دندان مریض زیر دستم را عصب کشی میکردم که پرستار بسته ی انتشارات را گرفت جلویم و گفت:
این مال شماست؟
بلند شدم دستکش هایم را درآوردم و درش را باز کردم، یک عالمه کتاب "باش" پشت به پشت هم نشسته بود توی بسته و یکهو بی اختیار از دیدنشان خنده نشست روی لب هایم. کارم که تمام شد یکی را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و دوباره انگار همان حس و حال روزهای نوشتنش شعله کشید میان قلبم...
همیشه فکر میکردم روضه ی "ارباب" نمی تواند فقط مصائب و اتفاقات روز عاشورا باشد.
به عدد آدم ها و مسائل شان و نسبت شان با "ارباب"، روضه ی نخوانده داریم و منبر نرفته...
روضه ای که بی شک یک سرش برمیگردد به روز عاشورا...
و فکر کردم چقدر خوب است که میشود نوشت، خرد خرد و آرام آرام و ریز ریز...چقدر خوب که میشود احساس را پیچید میان کلمه ها و جمله ها و خیلی لطیف تعارف کرد به هرکسی که قلبش میطلبد...
که خودش گفته:
ن. والقَلَمِ و ما یَسطُرون...(۱ قلم)
وای من!
هر نفست معجزه ای تازه کند...
عشق آمد که مرا با تو هم اندازه کند...
#باش
#مرثا_صامتی
#روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
امام حسن عسکری علیهالسلام:
أشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ يُتْمُ يَتِيمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ
سختتر از یتیم جدا شده از پدر، یتیمی است که از امامش جدا شده ....
(بحار الأنوار ، ج ۱۰)
🥀شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد.
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
دوست داریم اهل خیر باشیم چون شما فرموده اید به اهل خیر سر میزنید!
به مناسبت امروز و امشب💫:
▪️▪️▪️▪️▪️
سلام آقاجانم
آجرک الله
عرض تعزیت آقا!
تسلیت این کمترین تان را میپذیرید؟
روزگار عجیبی شده آقا. ما را ببخشید که بلد نیستیم آنطور که باید در غمتان غمین باشیم یا در شادی تان آنطور که باید شاد...
اما همینقدر میدانیم که امروز عزاداریم. چون شما، امام و حجتمان عزادارید!
اربعین اگر رفتیم، چون شما، حجت و امام عصر ما، به زیارت اربعین مشرف میشوید..
جامانده اگر بودیم، چون میدانستیم جامانده و محروم از زیارت جدّ شماییم. محروم از همسفری و پیروی از زیارت شماییم...
صدقه اگر میدهیم چون شما اهل صدقه و بخششید. شما فرموده اید ببخشیم.
دوست داریم اهل خیر باشیم چون شما فرموده اید به اهل خیر سر میزنید! به اهل خیر نگاه محبت آمیز می اندازید! به اهل خیر دعا میکنید. اهل خیر را از خودتان میدانید!..
اگر مهمان دعوت میکنیم چون به دعای شما روزی میخوریم، دور هم مینشینیم و از وجود شماست که برکت داریم. جان عالَم به فدایتان که ریزه ترین موجودات اقیانوس ها از برکت وجودتان روزی میخورند...
اگر اخلاق خرج کسی میکنیم، چون شما همه جوره خُلق عظیمید. هرچی ما اَبرو توی هم میکشیم، شما تبسُم مَحضید. هرچی ما پشت میکنیم، شما بیشتر بغل وا میکنید...
شما سلطانید و میگویند سلطان به گدا راحت میبخشد. حتی اگر گدا الکی حرف بزند. ادا دربیاورد. چرند ببافد اصلا. شما که به رویش نمی آورید. سلطان که نداری گدا را به رُخش نمیکشد. بزرگوار که حقیری گنهکار را یادش نمیماند. می ماند؟! رسوایش که نمیکند. میکند؟. خودتان فرموده اید خب. شما که عادتکم احسان.. آقایی که عادت شما و اهل بیت شما و پدران عزیز شما همه احسان و کرم بوده!... ببخشیدمان آقا!
روزگار عجیبی شده آقا. ما اهالی روزگار عجیبیم. روزها دستمان به ریسمان هایی چسبیده که انگار به هیچ جا وصل نیست! این ریسمانهای رها را هی سفت تر میچسبیم و هی شدیدتر با مخ پرت میشویم کف زمین.
شاید چون یادمان رفته که شما هنوز منتظرمان هستید. شاید هم اصلا باور نکردیم که شما مدام منتظرید. ولی به خدا آقاجان! به خدا بگذارید به حساب غفلتمان.
اگر هی میلغزیم، نه اینکه طاقت گریه ی شما را داشته باشیم! نه! اما غافلیم. حواسمان پرت شده از اینکه اصل، شمایید! ریسمان محکم شمایید! حجّت، شمایید!
روزگار عجیبی شده، اما عالَم که به حال خودش واگذاشته نیست! خلقت صاحب دارد. ما صاحب داریم. روزگارمان صاحب دارد. صاحب شمایید!...
اگر این بار یادم رفت که حجت هر چیز، فقط شمایید، یک وقت ولم نکنیدها! توی روزگاری که حتی پدر از فرزندش بی خدایی میخواهد و خواهر به خواهرش منکر دین خداست، یک لحظه دستم را ول نکنید! صاحب شمایید! حجت شمایید! صاحب و قراری جز شما نمیشناسم آقا
امروز داغدار و محزونیم. چون شما صاحب ما، محزونید
یا لااقل خودمان را به محزونی میزنیم. خودمان را به تباکی میزنیم. چون این را هم شما فرمودید..
اگر آنطور که باید نیستیم، که نیستیم؛ ببخشیدمان
روزگار عجیبی شده. الحمدالله که صاحب داریم
به قلم✍منیر پرویزیان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📚#معرفی_کتاب
مسیر رستگاری
✍ به قلم شبنم غفاری حسینی
مسیر رستگاری خاطرات مردی است برامده از دل شهری مومن و انقلابی ولی غریب، نجف آباد شهر آقا سید علی نجف آبادی، شهر احمد کاظمی محسن حججی و شهر دکتر ابوترابی، مردی گمنام که همه زندگی اش را پای جنگ گذاشت.
مسیر رستگاری ناگفته های بهزاد رستگاری است، خاطراتی از محروم ترین روستاهای زمان پهلوی، از دستیاری پدر پزشکیارش در پنج سالگی تا زندگی در انگلستان و زندان های عربستان.
از رسیدگی به مجروحین در خط مقدم تا آسایشگاه جانبازان ضایعهی نخاعی در نجف اباد، از دانشکده پرستاری تا بیمارستان ضایعهی هسته ای.
#مسیر_رستگاری
#روایتخانه
#شبنم_غفاری
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📝 #درست_بنویسیم
📌آتش گشودن
به نظر شما این کلمه گرته برداری شده از چه زبانیه؟🤔
#درست_نویسی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
مسیر رستگاری
به قلم شبنم غفاری حسینی
#نویسنده_نوشت
اولش وقتی آن همه برگه تایپ شده را دستم دادند، خوف کردم. حجم مصاحبه ها خیلی زیاد بود.
با اینکه بار اولم نبود ولی ترسیدم. طبیعی است؛ اگر صدمین کتابت هم باشد آخرش تا کار را شروع کنی و به سرانجام برسانی، نگرانی جزو جدانشدنی زندگی ات می شود؛ حالا کم یا زیاد.
آن چندصد صفحه مصاحبه را گذاشتم جلوی رویم و هی نگاهشان کردم.
هی نگاه کردم و هی فکر کردم که این کار را قبول کنم یا نه. بهزاد رستگاری را نمی شناختم. تنها چیزی که می دانستم پرستار بودنش در زمان جنگ بود.
بالاخره تصمیم گرفتم بنویسم. مصاحبه ها را نخوانده قبول کردم. فقط یک صفحه از خاطراتش به چشمم خورده بود:
بهزاد پنج شش ساله سوار بر الاغ توی تاریکی نیمه شب، وسط ترس از مار و گرگ و ظلمات، داروهای جامانده پدر پزشکیارش را می برد تا در دورترین روستای محروم اصفهان به دستش برساند.
همین برایم کافی بود. چه چیزی بهتر از این می توانست شخصیت بهزاد رستگاری را بشناساند؟ پسری که در کودکی با چنین تعلیقی روبرو باشد قطعا تا آخر زندگی نمی تواند آرام بنشیند و بهزاد رستگاری دقیقا چنین شخصیتی دارد.
گستره خاطراتش از لحاظ جغرافیایی از شمال شرقی تا جنوب غربی ایران را در بر می گیرد؛ حتی انگلستان و زندانهای عربستان؛ و از نظر زمانی حدود هفت دهه از تاریخ ایران.
مسیر رستگاری برایم کاری متفاوت بود. تجربه ای سخت ولی به یادماندنی.
#مسیر_رستگاری
#شبنم_غفاری_حسینی
#روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📨 کارگاه #آهستهخوانی
🌱 حرکتی نو در روایتخانه
🔸در مسیر یادگیری پستی و بلندیهای وجود دارد که اگر چراغی این مسیر را روشن نکند ممکن است نویسنده زمین بخورد یا راهش را گم کند... در این کارگاه با یادگیری نقد درست و تحلیل یک اثر ادبی، نویسنده در برابر نقد نادرست چراغی دارد که از مسیری که آمده مطمئن شود.
🔹تدریس استاد سعيد معتمدی و برگزاری نقد و بررسی کتاب #باش با حضور نویسندهی اثر خانم #مرثا_صامتی
#گزارش_تصویری
#روایتخانه #جلسه_نقد
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
✨ صلی الله علیک یا نبی الرحمة ✨
«محمد از قلبها وارد میشود نه از دیوارها...»
💬 این دیالوگ از فیلم جاودانهی «محمد رسول الله(ص)» را یادتان هست؟
🕋 بعد از ماجرای فتح مکه، بلال آن غلام آزادشدهی سیاه پوست، درحالی که روی اسبش نشسته، فرمانهای پیامبر را یکی یکی اعلام میکند: هیچ سری نباید شکسته شود، به کسی نباید تعرض شود. حتی میگوید افرادِ خانهی ابوسفیان در اماناند و...
بعدش ابوسفیان، دشمنِ اصلی پیامبر رو به هند جگرخوار، همسرش میگوید: محمد از قلب ها وارد میشود نه دیوارها!
🌱 چیزی جز این توقع نداریم از آن کسی که خداوند در وصف صفاتش میان کلمات نور کلمه ی "خُلُقٍ عظیم" را به کار برده ، ویژگی های اخلاقی که عقل از درک آنها در حیرت است.
اسوه ی حسنه، همان کسی که وقتی مرد یهودی شکمبهی گوسفند روی سرش میریخت و به سخرهاش میگرفت، به جای رو تُرش کردن، هنگامی که چند روزی مرد در بستر افتاد سراغش را میگیرد، باورتان میشود؟ میتوانید باور کنید که یک بشر به این درجهی انسانیت رسیده باشد؟
❣پیامبر قلب گنجشکیمان را میگویم که موقع نماز خواندن، سجدههایش را طولانیتر میکرد تا بچه ها روی کمرش بازی، بازی کنند...
✍ #حدیثه_محمدی
💐 میلاد رسول اکرم، کسی که رحمتش در وصف نگنجد بر همهی مسلمانان جهان مبارک!
#پیامبر #رحمة_للعالمين #محمد
#ولادت #وحدت #روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane