#طنز_جبهه
#خاطره_ ،طنز
✅ یکروز بعد از عملیات بیت المقدس شهید مفقود الجسد حسن حق نگهدار را دیدم، پرسیدم: حسن نمی خواهی بیایی برویم مرخصی گفت: نه، گفتم: چرا؟ تو که خیلی وقت است نرفتی، می رویم دوباره برای عملیات بر می گردیم.
گفت: تو آخر از وضع من خبر نداری، من الان بروم خانه می دانم که پدر و مادرم با کفش و لنگه دمپایی جلو در ایستاده اند. چشمشان که به من بیفتد جای سالم برایم نمیگذارند. پرسیدم: برای چه مگر تو چه کردی؟ گفت: هیچی فقط به دلیل اینکه زنده ام! آخر من قول داده ام این دفعه با دست پر بروم، آنها هم که می دانی به کمتر از خانواده شهید قانع نیستند.😂😂😂😂
🔰 دریافت محتوای روایتگری به صورت روزانه و مناسبتی👇
#یک_جرعه_روایت
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60