🕯شاگردان مکتب زینب سلام الله علیها
🔸شام غریبان بود؛ شبی که سر حسین علیه السلام و کاروان اسیران را به سمت شام روانه کردند. بی آنکه از قبل برنامه ای تدارک دیده باشیم یا آماده ی درگیری با بعثی ها باشیم طبق معمول بعد از نماز، دعای وحدت و فرج امام زمان و «أمن یجیب» خواندیم.
🥀 بغضمان
فرو نمی نشست و میلی به پایان برنامه ی همیشگی نداشتیم. شام هم در گوشه ای از دهن افتاده بود و انتظار می کشید. هر کدام به فراخور حالش از ته دل مرثیه ای سوزناک می خواند و به سر و سینه می زدیم .از شام غریبان کربلا و شام، به رمادیه و اردوگاه عنبر و شکنجه های برادران رسیدیم.
🥀دلمان می خواست خدا را شاهد بگیریم و به خدا شکایت کنیم. دامن خدا را سفت گرفته بودیم و از او می پرسیدیم
- خدایا تو هم دیدی که کربلا چقدر بزرگ شده و دشت نینوا پیش ما آمده و ما هم نینوایی شده ایم!
🥀- خدایا تو هم دیدی که بچه ها مثل ابوالفضل بی دست به قتلگاه آمده بودند؟
- خدایا تو هم دیدی که گردن آنها را تیغ جهل و نادانی دشمن چگونه می برید.
- خدایا تو هم دیدی که دیگر حسین تو تنها نیست و یارانش تنها هفتاد و دو نفر نیستند!
#روایت
#جهادزنانه
☘@revayate_zan