🦋با پروانگان🦋
🌷شهیده محبوبه آشتیانی
ساعت 7 صبح بود كه برادرم مرا صدا زد و گفت، «دوستت دم در منزل با تو كار دارد.»
وقتي خوابآلوده پشت در رفتم. محبوبه را ديدم. آن روز چه نوري در چهرهاش بود و چه صفايي در حركات و سكناتش. سراپاي وجودم شرم شد.
يك ساعت به شروع راهپيمايي مانده بود و من هنوز خواب بودم. در حالي كه محبوبه اين همه راه را طي كرده بود و خود را به آنجا رسانده بود.
گفتم:«چقدر زود آمدي. تظاهرات يك ساعت ديگر شروع ميشود.»
🔸گفت: «احتمال ميدادم خيابانها را ببندند و نگذارند مردم خودشان را به ميدان ژاله برسانند و من از اين توفيق بيبهره بمانم.»
#روایت
#جهاد_زنانه
#قیام۱۷شهریور
☘@revayate_zan