eitaa logo
روایتِ «یک ایران جهش»
209 دنبال‌کننده
23 عکس
3 ویدیو
0 فایل
آیا خاطره‌ای از زمان دعوت مردم به انتخابات و معرفی #دکتر_سعید_جلیلی به عنوان کاندیدای اصلح دارید؟ برای مثال هنگام صحبت با اطرافیان، وقت چت‌های مجازی و هر نوع کنش‌گری که در این زمینه داشته و دارید. 📲 روایت‌های‌تان را برای ما بفرستید @zfarhadisadr
مشاهده در ایتا
دانلود
تصمیم آخر با شما دو تا خانم مسن روی نیمکت نشسته بودند. بسم‌الله گفتیم و رفتیم به سمتشان. نظرشان را راجع به انتخابات پرسیدم. گفتند: «رای میدیم ولی احمدی نژاد که نیومد. به کی رای بدیم؟» برایشان توضیح دادم که روند تایید صلاحیت‌ها به چه صورت است و چند دلیل برای تایید نشدن آقای احمدی نژاد برایشان گفتم. خیلی تعجب کردند از کارهای اخیر او و گفتند خوب شد که تایید نشد. بعد هم کمی راجع به ملاک‌های انتخاب اصلح صحبت کردیم. موقع رفتن پرسیدند: «شما نظرتون روی کیه؟» گفتیم: «ما تحقیق کردیم و به دکتر جلیلی رسیدیم. شما هم برنامه‌هاشون رو ببینید. تصمیم آخر با شما!» 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
ستادِ صلواتی صدایش از پشت تلفن می‌لرزید، متولد ۱۳۳۹ بود. همسرش نابینا و جانباز انقلاب بود و از دانشجویان اخراجی زمان شاه، حالا هم بازنشسته. گفته بود بیایید خانه‌ام را ستاد کنید برای آقای جلیلی. خانه‌اش بزرگ و حیاط دار بود با یک سوییت زیرزمینی مستقل، مرکز تهران‌. گفت: «سال ۹۲ کربلا بودم رای دادم به آقای جلیلی نتایج که آمد کلی نشستم توی حرم گریه کردم. بعد گفتم اشکالی ندارد، مردم سختی که بکشند پخته‌تر انتخاب می‌کنند. آقای جلیلی را یکبار بعد از مراسمی دیده بودم خودم. خیلی ساده زیست و صمیمی به نظرم آمد. همیشه هم اخبار را پیگیری می‌کنم. از مسائل کشور سر در می‌آورم.‌ می‌بینم که برنامه دارد و خوب هم دارد، بچه سالم و پاکی هست. می‌داند قبر و قیامتی داریم. انتخابات قبلی خانه‌ام را دادم برای ستاد مردمی آقای شهید رئیسی، حالا می‌خواهم ستاد آقای جلیلی باشد!» 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
اوستا ننویس! 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
تعطیل شدن کارخونه‌ها یا رونق کارخونه‌ها؟ سه نفر بودند کنارشان نشستیم: _ خب نظرتون راجع به انتخابات چیه؟ _ ما افتخار می‌کنیم که رای بدیم شما نظرتون روی چه کسیه؟ شروع غافلگیر کننده‌ای بود. خدا من را ببخشد. به خاطر ظاهر متفاوتشان فکر می‌کردم شروع سختی داشته باشم. اما اینطور نبود. گفتم: «نظر ما باشه برای بعد. شما بگید چطور انتخاب می‌کنید؟» کمی راجع به ملاک‌های اصلح صحبت کردیم. یکی از خانم‌ها با اینکه در خانواده‌ای بزرگ شده بود که پدرش اعتقادی به جمهوری اسلامی و رای دادن نداشت می‌گفت رای می‌دهم. ولی دلخور بود. مخصوصا از اتفاقات پارسال می‌گفت و اینکه پلیس‌ها کتک زده‌اند و از این حرف‌ها. کمی صحبت کردیم و رفع شبهه. از اتحاد ملی گفتیم و از اینکه چقدر دشمن از یکی شدن ما می‌ترسد. صحبتمان رسید به نامزدها و نظرمان را راجع به یکی از نامزدها پرسید. در جوابش کمی از تفکرات نامزدها صحبت شد و در آخر گفتم: «دولت اقای روحانی و دولت اقای رئیسی مصداق بارز این دو مدل تفکر هستن، هر دو رو به تازگی تجربه کردیم. برگردید به اون روزها و فکر کنید به کدوم مدل می‌خواید رای بدید. به تعطیل شدن کارخونه‌ها یا رونق کارخونه‌ها؟ به نظر من دکتر جلیلی به رونق کارخونه‌ها نزدیک تره. شما هم تحقیق کنید» 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
از اسنپ به ستاد! 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
مهلا و دوستانش رفتم سمت آبخوری و دست‌های پسرم را شستم. بعدش که نگاه کردم دیدم همگروهی‌ام با خانمی به گفت وگو نشسته. جلوتر نرفتم و راهم را کج کردم به سمت دیگر که صدای سه دختر جوان به گوشم رسید: «مهلا به کی رای میدی؟» مهلا همانی بود که از نظر تیپ با دوستانش فرق داشت، جواب داد: «اصلا برای چی باید رای بدم؟» چشم‌هایم مثل گوش‌هایم دنبالش رفت. روی یکی از صندلی‌های پارک سی‌هزار‌متری نشستند. مهلا که پر انرژی‌تر بود، روبه‌روی دوستانش ایستاد و شروع کرد به صحبت کردن. جلو رفتم. احوالپرسی کردم و اجازه گرفتم تا چند دقیقه‌ای وقت‌شان را بگیرم. مهلا کمی دست و پایش را گم کرد. فکر کرد به‌خاطر ظاهرش می‌خواهم صحبت کنم که پرسید: «در مورد چی میخواید حرف بزنید؟» گفتم: «در مورد انتخابات.» دوست مهلا زد زیر خنده و به مهلا نگاه کرد. تعجب کرده بودند که در مورد همان چیزی میخواهم صحبت کنم که داشتند در موردش حرف می‌زدند. من هم همراه‌شان خندیدم و گفتم: «شما می‌تونید رای بدید؟» مهلای پر انرژی، جواب داد: «ما دوتا رای اولیم. ولی اون دوستم، نمیتونه رای بده. ما هم که می‌تونیم ولی نمی‌دونیم چرا باید رای بدیم؟» خوشحال شدم که سریع بحث به جایی رسید که دوست داشتم. خنده‌ام را ادامه دادم و گفتم: «من می‌دونم برای چی باید رای بدی. یکی از دلایل‌ رای دادنت می‌تونه، حمایت از کشورت باشه. وقتی آرای مردمی یک کشور زیاد باشه، اون کشور در مجامع بین المللی پشتوانه‌ و قدرت بیشتری داره. فرض کن هفتاد درصد مردم رای بدن، یعنی هفتاد درصد مردم از کشورمون حمایت کردن. پشت کشور ایستادند. یا در مسائل امنیتی هم هر چقدر آرا بیشتر باشه، امنیت بیشتر میشه.» دخترها چشم به دهان من دوخته بودند و گوش می‌دادند حتی مهلای پر انرژی، از تب و تاب افتاده بود و به حرف‌هایم دقیق شده بود. ادامه دادم: «وقتی درصد مشارکت مردم بالا باشه، رئیس جمهوری که انتخاب بشه، توی کشور قدرت بیشتری داره. چون پشتوانه مردمی بیشتری پشتش هست. از همه این‌ها بگذریم، تو توی سرنوشت کشورت می‌تونی دخالت کنی. اگه تو رای ندی، دیگران برات انتخاب می‌کنند.» چند ثانیه‌ای سکوت کردم تا فکری شوند. بعد از دخترها پرسیم: «بازم نمی‌دونید چرا باید رای بدید؟» خون دوباره به دست و پای مهلا دمید و با صدای بلند گفت: «نه! میایم و رای می‌دیم!» 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
مردم با پای دل آمدند عکس‌های جلیلی توی دستمان بود. داشتیم با مردم حرف می‌زدیم. باد زد و عکس از دست یکی از بچه‌ها رفت که بیفتد توی آب. یکی داد زد: «مواظب عکس باش! مردم پول دادن پای چاپش! اسراف‌نشه!» 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
نه به رئیس‌جمهور شب امتحانی! دیلینگگگگ! مثل یک فیلم دور تند در حال سر و سامان دادن خانه هستم که گوشی ام زنگ می‌خورد. دعوت می‌شوم به یک روشنگری. قبول میکنم. گوشی را قطع میکنم و به ساعتم نگاه می‌کنم، کمتر از یک ساعت زمان دارم و باید توی این مدت کلی کار را سر و سامان دهم. ناهار را نصفه نیمه آماده میکنم و خیلی سریع میروم سراغ دختر کوچکم. راضی‌اش میکنم که خیلی سریع از بازی مورد علاقه‌اش دست بکشد و بیاید برای آماده شدن. ده دقیقه مانده به قرار، حاضر و آماده منتظر اسنپ ایستاده‌ایم. توی ماشین که می‌نشینم یک بار تمرکز می‌کنم تا ذهنم را جمع و جور کنم برای جلسه. نمی‌دانم با کدام چالش و کدام تکنیک بحثم را شروع کنم. حس می‌کنم ذهنم دقیقا یک کلاف سرگردانیست که سرش را پیدا نمی‌کنم برای نظم دادن. لحظاتی چشمانم را می‌بندم و توسل میکنم به حضرت زهرا سلام الله علیها و می‌گویم مادر، ما هم داریم مثل شما روشنگری می‌کنیم. هنوز تسبیحاتم تمام نشده و انگشتانم آرام نگرفته‌اند که حس می‌کنم دلم آرام شده.‌ می‌رسم سر قرار و داخل میروم. سالن پر است از خانوم‌های سی چهل سال تا هفتاد سال! تقریبا جای دختر خیلی‌هایشان هستم و این کارم را کمی سخت میکند. ترجیح میدهم به جای صندلی، روی زمین، جایی کنار آن‌ها بنشینم. میکروفون را دستم میدهند. بسم الله میگویم و شروع میکنم: «چقدر خوشحالم که کنار شما خواهران عزیزم هستم!» به تک‌تک چهره‌ها نگاه می‌کنم، لبخند می‌زنند. بحثم را با سوالی شروع میکنم: «چقدر احتمال داره کسی که یه سال تمام درس نخونده باشه بیست بگیره؟» سعی میکنم از هر طرف سالن یکی دو تا بازخورد بگیرم و توی بلندگو اعلامشان کنم. حالا وقتش هست یک پل بزنم بین مثالم و این روزهای انتخاباتی‌مان. از حال و روز این روزهای کشورمان می‌گویم، از امیدی که به فرداهای روشن داریم، از نیازمان به برنامه ی روشن و مدون. از رئیس جمهوری که شب‌امتحانی نباشد و برنامه‌اش آماده باشد. دوباره شروع میکنم به پرسش و پاسخ و اینبار شاخصه‌های کاندید اصلح را از زیر زبان مخاطبانم بیرون می‌کشم و یکی یکی توی بلندگو اعلام میکنم: ساده زیست باشه پرکار باشه اهل زد و بند نباشه صادق باشه بین مردم باشه برنامه داشته باشه... بین جمعیت اسم آقای جلیلی دهان به دهان می‌شود. حالا هر کداممان یک لیست بلند بالا از شاخصه‌های اصلح داریم که باید برویم و‌ با نامزدهای مختلف انطباق دهیم. ساعت را نگاه می‌کنم هنوز کمی فرصت دارم، پس شروع میکنم و از مدل تحقیق و تفحص می‌گویم، از لزوم تحقیق روی کارنامۀ نامزدها و نه فقط توجه به شعارهای انتخاباتی. از شایعات احتمالی که در آینده ممکن است بیفتد توی دهان‌ها و از انتخاب آگاهانه و مورد اعتماد! جلسه تمام شده و حاج خانوم‌ها یکی یکی می‌آیند جلویم و خداحافظی می‌کنند. دست تک تکشان را به گرمی می‌گیرم و از آن‌ها قول میگیرم که بیایند توی میدان و هرکدام‌شان مشعلی شوند برای روشن کردن اطرافشان. 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
تجربه‌ای درباره تأثیر تبلیغ در فضای مجازی چند روز است که تلگرام نصب کردم و در گروه‌های حامی پزشکیان نقدهایی از او می‌فرستم. ابتدا تصورم این بود چندان اثرگذار نیست اما بعد از دیدن بازخوردها دیدم اثر زیادی دارد. بسیاری از افراد در این گروه‌ها قشر خاکستری هستند که هنوز مرددند و با کمی تبلیغ صحیح و منطقی چهره واقعی پزشکیان برایشان روشن می‌شود و از رای دادن به او بر‌می‌گردند. مثلا فیلم پاره کردن عکس امیرعبداللهیان در حمایت حامیان پزشکیان در اصفهان را فرستادم دیدم برخی مرددین تصریح کردند که دیگر به پزشکیان رای نخواهند داد! واقعا اثرگذار است. واقعا فضای حساسی است و اگر کسی وظیفه اش را انجام ندهد، مسئول خواهد بود. یک لحظه غفلت باعث می‌شود بلای ۹۲ سرمان بیاید. کافی است در تلگرام و دیگر شبکه‌های اجتماعی گروه‌های حامی پزشکیان را سرچ کنیم و صرفا پست‌هایی در نقد او را بارگزاری کنیم و در حد خیلی کوتاه با ادب و منطق اگر سوال شد نقد کوتاهی کنیم. لازم نیست وارد بحث‌های طولانی و جواب دادن به بی احترامی آنها شویم. فرصت را نباید از دست داد. پس یا علی. 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
کی اصلحه؟ سه تا خانم توی پارک رو چمن‌ها نشسته بودند. با خواهرم رفتیم طرف‌شان: _میتونیم پیشتون بشینیم و یکم باهم صحبت کنیم؟ +ما میخوایم بریم کم‌کم، حالا میخواین درباره چی صحبت کنین؟ _ درباره انتخابات که شرکت میکنین یا نه؟ + آره که شرکت میکنیم. چرا نکنیم؟ _ بین نامزدای ریاست جمهوری به شخص خاصی هم رسیدین؟ +نه ما خیلی سیاسی نیستیم. از داماد خواهرم که قبولش داریم پرسیدیم گفته پزشکیان. کمی درباره مواضع آقای پزشکیان برایش توضیح دادیم. بعد پرسیدند: _به نظر شما به کی رای بدیم؟ گفتم: «اول بذارین یه سوال ازتون بپرسم نظرتون درباره آقای رئیسی چی بود؟» دخترش گفت: «خیلی خوب بود. استخدامی آموزش پرورش زیاد شد و خیلی‌ چیزای دیگه» گفتم: «حالا اگه یکی باشه بین نامزدا که شبیه آقای رئیسی باشه شما بهش رای میدین؟» گفتند: «آره که رای میدیم. حتماً» ماهم درباره آقای جلیلی توضیح دادیم و اینکه چقدر از نظر خلق و خو شبیه شهید رئیسی هستند. وقت رفتن بروشور آقای جلیلی را دادیم و تشکر کردند. گفتند: «پس ما هم میریم تحقیق می‌کنیم ببینیم بالاخره کی بهتره؟» 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙مولوی شهاب‌الدین آرا: انقلاب ما سرچشمه‌اش از نهضت کربلا و شهادت امام حسین(ع) است که به ما درس داده است که انسان‌های اصلح را از دیگران تشخیص دهیم. این شجره طیبه انقلاب را با رأی دادن محکم خودمان به دکتر جلیلی ثابت کنیم. ▫️«سخنرانی مولوی شهاب‌الدین آرا در میان حامیان دکتر جلیلی» مسجد جامع شهرستان سبزوار 💠 گروه هواداران دکتر جلیلی_غرب خراسان| عضو شوید🔻 ✅ https://eitaa.com/joinchat/225379118C22939739ea آدرس کانال «هواداران دکتر جلیلی_غرب خراسان» در ایتا: ✅ https://eitaa.com/dr_jalali_sabzevar آدرس کانال در تلگرام: ✅ https://t.me/dr_jalili_sabzevar صفحه اینستاگرام: ✅ @dr_jalili_sabzevar
هر سه چرخه یک ستاد! اومد سمت پوسترها و گفت: «میشه یک عکس بدید؟» گفتیم: «آره حتما! برای کجا می‌خواید؟» گفت: «میخوام بچسبونم به سه چرخه‌ام!» 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
ما مردم پشت توییم! صبح تا شب دارم از جیب خودم کف میدانی تبلیغت رو می‌کنم... اگه حمایت پدرخوانده‌های قدرت رو نداری خیالت راحت باشه، ما مردم پشت توییم! 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
سیاه اما سفید نشسته بود جلوی در مغازه. دست‌های سیاهش نشان می‌داد اهل فن است و پول حلال کارگری را سر سفره می‌برد. به دوستم گفتم: «بیا بهشون پوستر آقای جلیلی رو بدیم.» دوستم گفت: «نه، فقط پوستر نه، باید بریم باهاش حرف بزنیم» رفتیم به طرفش و نظرش را درباره انتخابات پرسیدیم. از جایش بلند شد. خوب نمی‌توانست صحبت کند و کمی زبانش می‌گرفت. وقتی عکس آقای جلیلی را دید گفت: «همین، همین آقا، رأی خانواده من همین آقایه جلیلیه» بعد هم رفت به طرف مغازه‌اش تا عکس را بچسباند. 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
سربلندِ بحران‌ها خروجی مصلی پوسترهای دکتر جلیلی را سر دست گرفته بودیم و یک صف انسانی تشکیل داده بودیم. یکهو دورتر ازما سر پیچ، یک ماشین سواری و یک کامیون با هم تصادف کردند. پلیس آمد و ماشین‌ها را کنار کشید و مشغول گفتگو شدند. ماشین سواری آسیب دیده بود. کارشان که تمام شد و می‌خواستند بروند، نوجوان‌های ستاد رفتند سراغ راننده ماشین سواری و پرسیدند: «حاج آقا پوستر بزنیم ماشینتون رو؟» توی دلم گفتم: «ول کنین بنده خدا رو، الان ناراحته ماشینش خسارت دیده، حتما یه چیزی بهتون میگه!» ولی در کمال خونسردی گفت: «آره پوستر بزنین!» دختر نوجوان این آقا که از ماشین پیاده شده بود، به سمت ما که پوستر به دست کنار خیابان ایستاده بودیم، آمد و گفت: «شما روضه‌ها و خونه‌ها هم میرین برای تبلیغ دکتر جلیلی؟» گفتم: «اره میریم» گفت: «پس ما دوشنبه مولودی داریم، اگه میشه بیاین و درباره انتخابات و انتخاب اصلح صحبت کنین.» توی دلم تحسین‌شان کردم. با اینکه خسارت دیده بودند، ولی باز هم حواسشان به کشورشان بود. 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
گوشۀ دنج پارک یک گوشۀ پارک نشسته بودند و داشتند آرام و بی سروصدا چایی عصرانه‌شان را می‌خوردند. جلو رفتم و دیس بیسکوییت را گرفتم جلوی خانوم جوان که به نظر می‌رسید مادر خانواده است: «سلام خانوم، عصرتون بخیر، بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید!» دستش میرود سمت بیسکوییت و همزمان به چشمانم نگاه می‌کند. انگار که توی چشمانم لبخند می‌بیند. خیلی زود یک لبخند شیرین تحویلم می‌دهد. دیس را از دستم می‌گیرد و خودش از همسر و دو فرزندش پذیرایی می‌کند‌. در همین فاصله تراکتی را که در مورد آقای جلیلی توی دستم داشتم را جلو می‌گیرم و می‌گویم: «چند روز دیگه انتخاباته! بیزحمت این تراکت رو مطالعه کنید، حتما اطلاعات خوبی بهتون میده!» همسرش که تا همین لحظه در سکوت ما را نگاه می‌کرد، لب باز می‌کند: «خانوم من واقعا نمی‌خواستم رای بدم، اما وقتی دیدم به خواسته‌مون احترام گذاشتید و صدای باندتون رو کم کردید، گفتم حتما به آقای جلیلی رای میدم!» تشکر می‌کنم و می‌گویم: «ببخشید اگه همین صدای کم هم اذیتتون میکنه، ما خودمونم کمی اذیت میشیم اما به خاطر اینکه شور انتخاباتی بین مردم زیاد شه، آهنگ برای ایران گذاشتیم!» با صدای بلندتر می‌گوید: «خدا خیرتون بده! شما پیروز می‌شید!» از این همه یکدلی ذوق می‌کنم و خداحافظی می‌کنم و سراغ خانوادۀ بعدی می‌روم. 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
♨️ مشاهدات عینی از تجربه یک هفته در میدان/ اقبال خوب مردم به دکتر جلیلی خداروشکر توی فعالیت‌های میدانی که می‌ریم اقبال مردم حتی بعضی جاها بدون اینکه ماچیزی بگیم به سمت دکتر جلیلی هست. نمی‌گم همه اما خب سعی می‌کنیم از مبلغین و روشنگرها بازخورد بگیریم. خداروشکر بازخوردهای خوبی میدن. مثلاً یه بار یکی از خواهران توی پارک رفته بودن توی یک جمع ۶ نفره خانم‌ها. همین که وارد شده بودن اون حاج خانما گفتن: «ما رأی مون آقای جلیلیه. همون خوبه؟» یا یک گروه از بچه‌ها یک پارک بالاشهر رفته بودند و نظر سنجی کرده بودن از حدود ۱۵ خانمی که اونجا بودن غیر از دو نفر بقیه اسم آقای جلیلی رو گفته بودن. توی محلات هم غیر از اونهایی که نمی‌دونند به کی رأی بدن غالبا اسم آقای جلیلی رو میارن. انگار این بار هم مردم می‌خوان بزنن زیر میز پدرخونده‌ها. البته که نباید باعث بشه بشینیم. یک انتخاب هم یک انتخابه! یک رأی هم یک رأیه. گاهی نتیجه انتخابات رو همین یک رأی‌ها که از صندوق‌های مختلف جمع میشه تغییر میده. میدونستید سال ۹۲ اگه تو هر صندوق، فقط دو نفر به غیر از آقای روحانی رأی میدادن، انتخابات به دور دوم کشیده می‌شد؟ خیلی از مردم هنوز تصمیم نگرفتن و میشه باهاشون گفتگو کرد. منتظر اجماع و این چیزا نباشیم. اون تصمیم نامزده. که این تصمیم به تلاش ما هم بستگی داره. ما وظیفه خودمون که معرفی اصلح هست رو انجام بدیم، بریم بین مردم و باهاشون صادقانه حرف بزنیم. ایستگاه صلواتی بزنیم و بروشور معرفی دکتر جلیلی رو محترمانه بهشون بدیم تا بخونن. یک میز ساده توی پارک یا محیط باز بذاریم و با روی خوش مردم رو به گفتگو دعوت کنیم و بروشور بهشون بدیم، با فک و فامیل خودمون حرف بزنیم. کمک کنیم تو هزینه چاپ تراکت و پوستر و ... خدا تلاش مارو ببینه خودش ان‌شاءالله دل‌ها رو به سمت بهترین انتخاب هدایت می‌کنه و برکت میده 🤲 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
فرق می‌کنه کی رئیس‌جمهور باشه! یکی دو ساعت به مناظره رفتیم پارک برای روشنگری و صحبت با مردم. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید که مبادا به مناظره نرسیم. چون مطمئن بودم اگر الان بصورت زنده نبینم، بعدا میسر نمی‌شود ببینم. حصیر پهن کردیم، و میز گذاشتیم و صوت را روبراه کردیم و توی جمعیت پخش شدیم برای گفتگو. جمع‌ها بیشتر خانوادگی بود ولی ما دنبال جمع‌های زنانه می‌گشتیم که برای گفتگو راحت‌تر باشیم. بعد از یک دور چرخیدن توی پارک و گذشتن از جمع‌های خانوادگی، چشم‌مان به دو خانم افتاد که زیر درخت، روی حصیر مشغول تخمه شکستن بودند. رفتیم و سلام کردیم و اجازه گرفتیم برای صحبت کردن. از انتخابات گفتیم و اینکه آیا قصد شرکت دارند و اینکه آیا نامزد مورد نظرشان را انتخاب کرده‌اند یا نه؟ هر دو گفتند: «بله حتما شرکت می‌کنیم. ولی هنوز نمی‌دونیم به کی رای بدیم؟» پرسیدم: «معیارهای مورد نظرتون چیه؟» حاج خانمی که مسن‌تر بود گفت: «ما چیزی نمی‌دونیم. ما زندگیمون رو می‌کنیم و دولت برای ما سود و ضرری نداره. فقط رای میدیم، فرقی هم برامون نداره کی رئیس جمهور بشه.» پرسیدم: «یعنی بین رئیس جمهوری که میره بین مردم و درد مردم رو میفهمه چون خودش تجربه کرده و در راه خدمت به مردم شهید میشه با کسی که از درد مردم اطلاع نداره و چشمش به دشمنه که بیاد کاری برای ما بکنه، فرقی وجود نداره؟» از دوران روحانی و ثمره برجام و دست دادن با دشمن گفتیم و اینکه بیشترین آمار تعطیلی کارخانه‌ها و بیشترین تحریم و فشار و گرانی را داشته‌ایم. و اینکه آیا باز هم مایلیم آن دوران تکرار شود؟ کمی درد دل کردند و از مشکلاتشان گفتند. دل به دلشان دادیم. گفتیم ما هم مشکل اقتصادی داریم ولی راه چاره ما در داخل کشور ماست نه خارج کشور. دکتر جلیلی تمام مشکلات را رصد کرده تحقیق کرده سفر کرده برنامه نوشته. به دولت شهید رئیسی کمک کرده. نگاهش به جوان‌های خودمان و کشور خودمان است. حاج خانم گفت: «برادر من توی دماوند کارخونه داره، اتفاقا اونم گفته به جلیلی رای بدین.» تا اسم کارخانه را آورد از کارخانه‌هایی که شهید رئیسی زنده کرده بود یادم آمد و کمی درباره‌‌اش گفتم. صدای اذان بلند شد و عزم برخواستن کردیم. حاج خانم مسن‌تر گفت: «ببخشید که صدامو بردم بالا. دلم پر بود.» گفتم: «نه حاج خانم شما که چیزی نگفتین. یه کم با هم حرف زدیم و درد دل کردیم.» بروشور دکتر جلیلی را بهشان دادیم و دست دادیم و خداحافظی کردیم. هنوز هم دلم می‌جوشید برای مناظره. دعا میکردم به موقع برسم. 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
خجالت ممنوع! خجالتی بود و کم حرف. از آن هایی که اگر توی جمعی می‌نشست از اول تا آخر ساکت بود و فقط گوش می‌داد. اینبار اما حسابی روی خودش کار کرده. می‌گوید: «وقتی تحقیقاتم در مورد آقای جلیلی کامل شد، با خودم گفتم هر جوری شده باید خجالت رو کنار بذارم و برای معرفی اصلح برم تو میدون» حالا چند روزیست کوچه به کوچه و محله به محله می‌رود پای دل مردم می‌نشیند و به آن‌ها اصلح را معرفی می‌کند. 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔️ @zfarhadisadr 🔺️به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕️@revayatejalili
♨️مواد لازم برای یک گفتگوی مردمی: 🏖 یک محیط باز مثل پارک یا مکان‌های تفریحی 🪑یک عدد میز پلاستیکی 🎨 پوستر دکتر جلیلی 📝 بروشور جذاب و کوتاه درباره دلیل انتخاب دکتر جلیلی (دانلود نمونه بروشور1) (دانلود نمونه بروشور2) 🍬یک قلم پذیرایی ساده مثل بیسکوئیت یا شکلات 🎶 باند برای پخش آهنگ‌های مرتبط با ایران (البته با صدای کم برای رعایت حال مردم) 📷 یک عکاس برای ثبت حال و هوا و ارسال در فضای مجازی با هشتک و 🧕و چند نفر آدم دغدغه مند و خوش برخورد برای دعوت مردم 🎙چیکار کنیم؟ چند نفر پشت میز مردم رو دعوت می‌کنیم در صورت تمایل بروشور رو مطالعه کنن و افرادی بین مردم میرن و با دیس شکلات‌ و تبریک اعیاد، بروشور رو میدن و دعوت‌شون می‌کنن به مطالعه. به همین سادگی ☺️. ✌️ 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔 @zfarhadisadr 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
نکند رای‌مان قضا شود! به صالح‌آباد که رسیدیم از ماشین پیاده شدیم. بروشورها را از بچه‌ها گرفتیم و رفتیم دنبال روشنگری‌. از دور جمع بزرگی از خانم‌ها را دیدیم. رفتیم به سمتشان. اجازه گرفتیم و کنارشان نشستیم. پیرزن مهربانی همانطور که دست‌های چروکیده‌اش را تکان می‌داد گفت: «مادر تا حالا یکبار هم رای دادنم قضا نشده» با لبخند مشغول شنیدن صحبت‌هایش بودیم که خانمی به جمع رسید. همینکه فهمید برای صحبت در مورد انتخابات آمده‌ایم شروع به صحبت کرد. دل پردردی داشت. دوستم خواست که کنارش بنشیند. گله داشت از شرایطش. از اینکه نامزد مجلس قول‌هایی داده ولی عمل نکرده‌. از گرانی شاکی بود. برایش گفتیم که بعضی از مسئولین از ناآگاهی ما استفاده می‌کنند و گولمان می‌زنند. اگر ما آگاه باشیم آن‌ها هم نمیتوانند هر وعدۀ الکی را بدهند. برایشان از درصد تورمی که در دولت شهید رئیسی کاهش داشته گفتیم. از احیای کارخانه‌ها گفتیم. آقای رئیسی را خیلی قبول داشتند و دوستش داشتند. موقع رفتن گفتیم: «آقای جلیلی هم راه شهید جمهور رو ادامه میده ان‌شاءالله» بروشور و عکس دکتر جلیلی را هم دادیم تا بیشتر آشنا شوند. بعد هم یک عکس یادگاری گرفتیم. موقع خداحافظی خانومی که از همه شاکی‌تر بود شعار مرگ بر آمریکا می‌داد و می‌گفت: «هر چقدر هم مشکل داشته باشیم نمیذاریم دشمن شاد بشیم. رای میدیم. اگر رای ندیم عذاب وجدان می‌گیریم.» 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔 @zfarhadisadr 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
هر مغازه یک ستاد فروشگاه کارخانه کیمیاسرام واقع در شهرک صنعتی فریمان را ستاد خواهران دکتر جلیلی کردم، چون می‌دانم ایشان هم مثل شهید رئیسی تولید برایش در اولویت است. 🔖 روایت ارسالی از خانم بیگی، تولید کننده ظروف چینی از فریمان 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔 @zfarhadisadr 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
شهادتِ انگشت وارد صحن امامزاده سید مرتضی شدم. یک حاج خانم که رویش را تنگ گرفته بود برای گروهی از خانم‌ها که دورش جمع شده بودند، صحبت می‌کرد: «ما توی جوونی انقلاب کردیم، اما الان رای نمی‌دیم. دورۀ قبل هم رای ندادم‌.» جلوتر رفتم و عذرخواهی کردم. با لحن محترمانه‌ای گفتم: «حاج خانم ببخشید حرفاتونو شنیدم. یه سوال داشتم. چرا فکر می‌کنید اگه رای ندید شرایط بهتر میشه؟حداقل می‌تونید با رای دادنتون توی سرنوشت کشور سهیم بشید. ماشاالله شما خانم با دین و ایمانی هستید و بهتر از من این احادیث رو بلدید. شما دوست ندارید که روز قیامت انگشتتون شهادت بده که برای انقلاب و مردم ایستادید و مقاومت کردید؟ حالا صلاح و مصلحتی هرچه باشه ولی شما بالاخره یه قدمی برداشتین.» کمی از اوضاع اقتصادی گفت و درد و دل کردیم. بعد که کمی فکر کرد، رویش را تنگ‌تر کرد و گفت: «باشه میام، برای روز قیامت که انگشتم شهادت بده میام و رای میدم.» بعد رو کرد به خانم‌ها و گفت: «خانم‌ها شما هم برای روز قیامت رای بدید تا انگشتتون شهادت بده!» کمی صمیمی‌تر که شدیم گفتند: «حالا کی خوب هست؟» گفتم: «من تحقیق کردم و به دکتر جلیلی رسیدم.» یک نفرشان گفت: «من که اسم‌شو نشنیدم. اگه کاری کرده بود که اسمش رو می‌شنیدیم» نشستم کنارش و گفتم: « حاج خانم یعنی هرکی غریب بود کاری نکرده؟ مگه علی غریب نبود؟» هیچی نگفت. حالا از همان روز به بعد دوستی‌مان بیشتر شده و شده‌اند پایۀ ثابت معرفی دکتر جلیلی! 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔 @zfarhadisadr 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
گفتگوی من با حاج خانم _حاج خانم رای میدی؟ +بله که رای میدم.اگه رای ندم چی میشه؟ _آخه دشمن خیلی میگه رای ندین! +اگه دشمن مسلسل هم بگیره بازم رای میدم _حالا تحقیقم کردین؟ مناظره ها رو دیدین؟ +بله ما فقط به جلیلی رأی میدیم! نوه خودمو هم می‌برم که برام بنویسه. شما هم به همین رای بدین! 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔 @zfarhadisadr 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
دفاع جانانه تازه از اتاق مشاوره بیرون آمده بودم. مراجعه کننده سختی داشتم و حسابی خسته بودم. یکی از همکارانم بحث سیاسی را شروع کرد. با اینکه خسته بودم اما سعی کردم هم‌صحبتش شوم. شروع کرده بود به دفاع از جریان غرب‌گرا. در عین ناباوریِ من، خانمی که توی اتاق انتظار نشسته بود و از لحاظ ظاهری حجاب کاملی هم نداشت از روی صندلی بلند شد و گفت: «خانم چرا اینقدر حرص میخوری!؟ من خودم اصلاح طلب بودم، اما فهمیدم اشتباه می‌کردم، فهمیدم حرفشون با عمل‌شون یکی نیست!» خلاصه جلوتر از من شروع کرده بود به دفاع از جریان انقلابی. همکار دکترم با تعجب زیاد از خانم سوال کرد: «حالا اگه شما به قالیباف رای دادی و اوضاع بدتر شد چی؟» یهو خانم کم حجاب با افتخار و با چشم‌هایی که برق می‌زد، به من نگاه کرد و گفت: «رای من آقای دکتر جلیله» و من ناباورانه یاد فرمایش حضرت آقا افتادم که فرمود دل‌های این مردم با انقلاب است. 📲 شما هم روایت‌های‌تان را برای ما به آیدی زیر ارسال کنید: 🆔 @zfarhadisadr 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili