وصيت نامه شهيد علي آخوند رجب.pdf
283K
#برادر_شهید_من
مروری بر یک وصیت نامه🔻
✍متن کامل وصیت نامه شهید علی آخوند رجب
#وصیت_نامه
#شهید_علی_آخوند_رجب
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
May 11
خستگی ممنوع ۲۵.mp3
6.03M
💬دوره قرآنی #خستگی_ممنوع
✍جلسه بیست و پنجم🔻
🎙️حجتالاسلام امین فرید
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🔸حاج عبد العلی؛ خادم مسجد که از فعالیت های انقلابی حمید و شغل پدرم خبر داشت و می دانست چه خطری او را تهدید می کند؛ یک روز با ناراحتی حمید را صدا زد.
🔹تعدادی از بچه های مسجد هم دورش جمع شدند.
☀️حاج عبد العلی شروع کرد به نصیحت حمید و بچه ها؛ ولی مخاطبش بیشتر حمید بود؛
می گفت:
💠 "تو که مسجد میری! نماز
می خونی! قرآن می خونی! پس چرا به حرف پدرت گوش نمیدی؟!..."
نطقش باز شده بود به نصیحت و هی می گفت و می گفت... با بلند شدن صدایش کم کم جمعیتی سی چهل نفری جمع شدند و معرکه ای بر پا شد.
▪️حمید فقط گوش می داد و هیچی نمی گفت.
🗯صبر کرد تا حرفش تمام شد.
🔹بعد خیلی مودب و آرام شروع به صحبت کرد:
🔸 " اولا درسته که قرآن می خونیم؛ ولی قرآن که می خونیم؛ باید بدونیم چی میگه؟ نباید که فقط سیاهی اش را بخونیم!
▪️ طبق دستور قرآن در وقت احتیاج فرمان خداوند بر فرمان پدر و مادر ارجح است..." و همین طور توضیح داد و استدلال کرد تا جایی که حاجی قانع شد و دیگر حرفی برای گفتن نداشت.
🔆جمعیت هم کم کم متفرق شدند.
نام شهید:#حمید_محمود_نژاد
عنوان کتاب:#راه_ناتمام
نام راوی: اقای کاظم محمود نژاد( برادر بزرگ شهید)
#مودب
#استدلال_قوی
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_پنجم🔻
✍روزی یکی از مهندسین شرکت اتومبیلش را برای تعمیر به کارگاه سپرده بود.
💥محمد حسین به روال تعمیر اتومبیل مهندس نظارت داشت.
💬در همین حال کارگری به سمتش می آید؛ سلام اوسا...
💢سلام؛ کاظم تویی؛ چه خبر؟؟؟
💠اوسا دستم به دامنت؛ تو را خدا بیا و برایم کاری بکن.
🗯در خدمتم؛ چه کاری؟؟؟
▫️تراکتوری که دست من بوده روی زمین خراب شده مانده توی بیابان.
💥می خواستم بیای درستش کنی.
🌀کاظم من کارم ماشین های بنزینیه؛ تراکتور گازوییلیه؛ کار من نیست.
♻️الان جز شما هیچ کس نیست که به داد من برسه؛ اگر کسی وسیله ای از تراکتور که توی صحرا افتاده؛ باز کنه من بدبخت میشم.
▪️اوسا محمد حسین بیا و برای ما یه کاری بکن.
💢باشه؛ سوار شو تا من جعبه ابزار را بیارم.
یکی از کارگرها که شاهد حرف های آن هاست رو به محمد حسین است می گوید: 🔻
💠اوسا اگه شما نباشید کار میخوابه ها...
💥مهندس بیاد شاکی میشه!
💬نگران نباش؛ میرم و زود بر می گردم؛ ان شا الله ماشین مهندس را هم درست می کنم.
💢اما اگه مهندس بیاد ما را اخراج می کنه!
🌀برادر من؛ نگران نباش؛ مسئولیتش با من
▪️اگر قرار به اخراج باشه مرا اخراج می کند؛ این بنده خدا گناه داره؛ این زن و بچه داره اگه اخراج بشه جواب خدا را چی بدم؟!
💥بگویم کاری از دستم بر می آمد و نکردم؟؟؟
ادامه دارد...
📚عنوان کتاب: #از_سبزقبا_تا_بیت_المقدس
#شهید_محمد_حسین_اثنی_عشری
#فلسطین
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تـلـنــــــگر امــــروز:🔻
✍دنیا فرصتی است برای رشد، تکامل و بزرگ شدن...
💬و همه اینها جایگاه ما رو در آخرت می سازد.
🌀 از لحظه لحظهی دنیا استفاده کنیم
#قرائت_روزانه_قرآن
#به_نیابت_از_شهدا
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍جمع بین اضداد کرده بود، هم قاطعیت و صلابت داشت و هم عطوفت و مهربانی.
🌀خستگی ناپذیر بوده و شب و روز کار می کرد.
💢سخنانش دقیق و مستدل بود.
💬هرگز عصبانی نشد و به کسی پرخاش ننمود.
💥کمک به ازدواج دیگران بسیار برای او مهم بود.
♻️تجسم اخلاق و ادببود.
💠هرگز دوست نداشت کسی از او تعریف کند.
عنوان کتاب: #کوکب_هدایت
#شهید_حاج_عظیم_محمدی_زاده
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
چرا خداوند به ظالمان مهلت میدهد؟.mp3
2.19M
👆چرا خداوند به ظالمان مهلت میدهد؟
#استاد_ماندگاری
#فلسطین
#غزه
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_ششم🔻
✍محمد حسین همراه کاظم راننده تراکتور می رود و بعد از ساعتی با لبخند و رضایتی که از پهنه صورتش پیداست بر می گردد.
🌀شکر خدا درست شد.
💢الان کار ماشین مهندس را هم تمام می کنم.
💥اوسا واقعا دست مریزاد...
♻️خبری از مهندس هم نبود؛
به خدا خیلی مردی.
💠من با این سابقه ام از داد و هوار مهندس می ترسم؛ اما شما هیچ ترسی ندارید.
💬خدا خودش کارها رو درست
می کنه.
♻️محمد حسین قطعه ای از موتور ماشین را باز می کند و دست یکی از کارگرها می دهد تا آن را تمیز کند.
💢محمد حسین مشغول کار روی موتور ماشین است.
🗯یکی از نگهبان های شرکت که مرد جا افتاده ای است داخل کارگاه آمده است؛ لیوانی را که با آن آب خورده است کنار کلمن می گذارد.
قدمی جلو می آید و با کارگری که مشغول تمیز کردن قطعه است شروع به صحبت می کند و
می گوید: 🔻
🌀این جوان غیرت دارد؛ غیرت توی خون آدم است.
💢آدم های غیرت دار نمی توانند نسبت به دیگران بی تفاوت باشند.
▪️این هم مثل پدرشه.
▫️شما پدر اوسا محمد حسین را
می شناختید؟؟
♨️بله من پدر این جوان را می شناختم؛ خدا رحمتش کنه.
💢او هم مرد غیرتمندی بود؛ مومن و با خدا بود؛ در بازار قدیم مغازه کوچکی داشت؛ یعنی باغ کوچکی داشتند؛ نارنج و لیمو و... باغ را می آورد می فروخت.
🌀توی بازار عزت و احترامی داشت.
ادامه دارد...
📚عنوان کتاب: #از_سبزقبا_تا_بیت_المقدس
#شهید_محمد_حسین_اثنی_عشری
#فلسطین
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
خستگی ممنوع پایان.mp3
5.81M
💬دوره قرآنی #خستگی_ممنوع
✍جلسه پایانی🔻
🎙️حجتالاسلام امین فرید
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💬آن زمان مسئولین دانشگاه به ما می گفتند که شما در آینده باید نماینده و وزیر و مدیران کشور یا مبلغ در خارج کشور شوید.
🌀حالا نمی دانم که این القائات صواب بود یا ناصواب؟!
💥ولی به هر حال این ها گفته
می شد.
🗯یکی از دغدغه ها و نگرانی های حمید این بود که کسانی که
می خواهند در آینده مسئولین کشور شوند؛ چرا در نماز های جماعت و برنامه های مذهبی شرکت نمی کنند؟
▪️می گفت: این ها چطور
می خواهند مسئولین این کشور بشوند وقتی به نماز جماعت اهمیت نمیدن؟! برای دعا نمیان! و...
نام شهید:#حمید_محمود_نژاد
عنوان کتاب:#راه_ناتمام
نام راوی: آقای رحمان موذن نژاد( هم اتاق در دانشگاه)
#نماینده
#وزیر
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💢از دین دست بر میداریم
#استاد_صفایی_حائری
📚 #نامه_های_بلوغ
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_هفتم🔻
✍یکی از خلبان های پایگاه هوایی مرتب از پدر محمد حسین خرید
می کرد؛ چون هم خوش اخلاق بود و هم با انصاف.
💥خلاصه یک سلام و علیکی بینشان بود.
💢یکی دو بار این خلبان با خانمش که حجاب نداشت و لباس سبک می پوشید آماده بود برای خرید؛ دو تا دختر کوچولو هم همراهشان بود؛ پدر محمد حسین که خیلی معذب بود طاقت نیاورد و یک بار خلبان را کشید کنار و خیلی دوستانه و محترمانه می گوید اگه بار دیگه خانمش را با آن وضع بیاورد دیگر جواب سلامش را نمی دهد؛ حالا سرهنگی خلبانی هر کی
می خواهی باش.
🌀بعد می گوید فلانی خانمت حامله است؛ مواظبش باش؛ به گمانم خدا پسری به شما بدهد.
💬خلبان می گوید شما از کجا
می دانید!!!
💠می گوید حالا این نظر من است؛ ان شا الله که این طور است.
♨️خلاصه همین اتفاق افتاد و آن سرهنگ خلبان با خانمش که حجاب کامل پوشیده بود و نوزاد پسری بغلش بود آمده بودند دم دکان.
بابای محمد حسین از دیدن حجاب خانم سرهنگ خوشحال شد و گفت:🔻
🌀آفرین همیشه این طوری بیرون بیایید.
♻️خدا رحمتش کنه؛ مرد با خدایی بود.
ادامه دارد...
📚عنوان کتاب: #از_سبزقبا_تا_بیت_المقدس
#شهید_محمد_حسین_اثنی_عشری
#فلسطین
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍ماشین شخصی داشت و هر وقت از شرکت بر می گشت 6_5 نفر را حتما به همراه خود به شهر می رساند.
💥با این که شرکت برای کارمندانش سرویس داشت اما
بچه ها دوست داشتند از مصاحبت و همراهی اش استفاده کنند.
💬این مسیر شرکت تا شهر، برای خیلی از بچه ها مسیر خودسازی و الگوگیری از رفتار و گفتار و منش او بود.
🌀فرصتی غنیمت که برای همیشه راه را به آن ها نشان داد.
راوی: عبد العزیز رحیمی نیا، همرزم و همکار
عنوان کتاب: #حاج_عظیم
#شهید_حاج_عظیم_محمدی_زاده
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞کلیپ🔻
💬نوبت جهاد ماست شرایط به مو رسیده؟
💢متوجهی؟!
#امام_خمینی
#استاد_پناهیان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍گروه جهادی و خیریه انیس النفوس دزفول برگزار مینماید: 🔻
💬آئین رنگ آمیزی مزار مطهر شهدا
زمان: سه شنبه ۲ آبان ماه ساعت 19:30 الی ۲۱
مکان: گلزار شهید آباد دزفول
#لطفا_نشر_بدید
🌹گروه جهادی انیس النفوس🌹
@jahadianisanofos
🔆چهار برادر بودیم و دو خواهر و حمید فرزند دوم خانواده بود.
🔸با اینکه شش فرزند بودیم؛ ولی وضعیت اقتصادی مان خوب بود و کم و کسری نداشتیم.
🔹زمان شاه به ارتشی ها خوب می رسیدند.
▪️پدرم کارمند پادگان دو کوهه بود.
🗯آنجا جوشکاری می کرد و به اصطلاح خودشان ابزارمند بود.
💥فعالیت های انقلابی حمید؛ ممکن بود برای پدر گران تمام شود.
💢اگر ساواک یا اطلاعات ارتش؛ کوچک ترین شکی می کردند که یکی از اعضای خانواده ی یک نظامی جز انقلابیون باشد؛ دیگر کارش ساخته بود و دست از سرش بر
نمی داشتند.
♨️به همین خاطر پدر همواره تلاش می کرد که جلوی فعالیت های انقلابی حمید را بگیرد و او را بترساند؛ ولی بی فایده بود.
♻️حمید فقط به وظیفه ی شرعی و تکلیف خود فکر می کرد و در جواب پدر؛ خیلی راحت و با آرامش می گفت:
💠نه بابا! چیزی نمیشه تو فکر نباش.
نام شهید:#حمید_محمود_نژاد
عنوان کتاب:#راه_ناتمام
نام راوی: اقای مهران محمود نژاد( برادر شهید)
#ارتش
#ساواک
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🗯به مناسبت 2 آبان ماه سالروز شهادت شهید امیر علی هیودی
✍سریال مختار نامه که پخش
می شد؛ امیر شخصیت های سریال را یک به یک برای دخترمان یسنا توضیح می داد.
♻️چند وقت پیش هم که دوباره یسنا سریال مختار نامه را از تلویزیون دید؛ از من خواست که برایش توضیحات بیشتری بدهم.
یسنا پرسید:🔻
💢مامان حرمله کی بود؛ چرا علی اصغر را شهید کرد؟
من به او گفتم: 🔻
💥بابای شما هم رفت که با
حرمله ها بجنگد که دیگر هیچ
بچه ای مثل علی اصغر کشته نشود.
یسنا گریه کرد و گفت:🔻
💬بابا همیشه این ها را برایم توضیح می داد.
من هم به او گفتم:🔻
💠پس به پدرت افتخار کن بابای تو هم یک قهرمان بود.
🌀تمام آرزویم داشتن آینده ای درخشان برای یسنا است.
🔸می خواهم او را ولایت مدار تربیت کنم به طوری که محبت حضرت آقا در وجودش ریشه بزند و دوستدار وطن و اسلام و فردی مفید برای کشور باشد.
راوی: همسر شهید مدافع حرم امیر علی هیودی
📚عنوان کتاب: #پرستار_شهر
#شهید_امیر_علی_هیودی
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تـلـنــــــگر امــــروز:🔻
🌀وقتی تسلیم خدا شدی و به خدا گفتی چشم
♻️ شادی و آرامشی رو میچشی که از همون جنس شادیِ قیامته.
💬 امتحانش مجانیه.
💥بسم الله...
#قرائت_روزانه_قرآن
#به_نیابت_از_شهدا
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea