eitaa logo
روایتگران شهدا
283 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹خدمت سربازی اش تمام شده بود. 🔸هر چند به شدت مشغول کارهای فرهنگی و برنامه های مسجد بود ولی برایم سوال بود که برای آینده اش چه برنامه ای دارد. ☀️حمید را می شناختم؛ آدمی نبود که بیکار و بی برنامه روزگارش را سپری کند. 🗯یک روز به او گفتم: حمید چه خبر؟ شنیدم داری کتاب کنکور جمع می کنی! برنامه ات چیه؟ ▪️گفت: آره می خوام برای کنکور بخونم. 💥گفتم: یعنی تو می تونی یه جا بشینی و فقط درس بخونی؟! 💢حالا چه رشته ای می خوای شرکت کنی؟ ♨️گفت: احمد! دوست دارم بهترین و سخت ترین رشته را شرکت کنم. 🔅می خوام برم پزشکی. 💠خندیدم و گفتم: چی؟... پزشکی!! ▫️چی فکر کردی حمید؟! ♦️اونایی که دوازده ماه سال را درس می خونن و سرشون توی کتابه؛ پزشکی در نمیان حالا تو با این فرصت کم با این همه کار و مشغله؛ فکر می کنی می تونی قبول بشی؟! 🔹گفت: مشکلی ندارم. یکی؛ دو ماه میشینم خونه؛ درس می خونم؛ ان شاالله قبول میشم. 🔸گفتم: به همین سادگی؟! 🌀بلاخره مسائل و حاشیه ها زیادند... این بچه های جبهه و مسجد مرتب میان اینجا و باهات کار دارند؛ مگه میذارن تو درس بخونی؟! ♻️گفت: این ها دلیل نمیشه... تو هنوز من را نشناختی؟! وقتی تصمیم بگیرم؛ انجام میدم؛ به هر قیمتی! ادامه دارد... نام شهید: عنوان کتاب: نام راوی: آقای احمد آل کجباف( دوست و همرزم) 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
▪️اواخر تابستان سال 1360 بود که نتایج کنکور اعلام شد. 🔆با شنیدن نتیجه ی کنکور؛ همه شگفت زده شده بودیم. ☀️حمید نفر سوم پزشکی دانشگاه شیراز قبول شده بود. 🔹علاوه بر آن در اولین دوره ی کارشناسی ارشد پیوسته دانشگاه امام صادق نیز پذیرفته شد. 🔸گرچه قبولی در کارشناسی ارشد دانشگاه امام صادق سخت و بسیار ارزشمند بود، ولی قبولی حمید به عنوان نفر سوم رشته ی پزشکی دانشگاه شیراز؛ دهان به دهان بین بچه های محل و اقوامش می چرخید و همه به او تبریک می گفتند. 🗯بعد از دو ماه خانه نشینی؛ دوباره مجالی دست داد که با حمید هم صحبت شوم. ♻️گفتم: خب حتما میری دانشگاه پزشکی شیراز دیگه؟ مبارکه... به سلامتی دیگه دکتر شدی. 💥گفت: نه!... خیلی در این مورد فکر کردم. 💢تصمیم گرفتم برم دانشگاه امام صادق. ♨️عین برق گرفته ها گفتم: مرد حسابی! این قدر زحمت کشیدی! خودت را کشتی تا پزشکی قبول شدی؛ حالا نمی خوای بری؟! 💠گفت: قبول دارم که رشته ی خوبیه و می دونم که دنیام را تامین می کنه؛ ولی این برای دنیام خوبه؛ امام صادق برای آخرتم... البته میشه گفت هم دنیام را تامین می کنه هم آخرتم را. 🌀خیلی بهش فشار آوردم و با او بحث کردم ولی حرفش را با منطق و استدلال بیان می کرد. ▫️دلایلش قابل قبول و درست بودند ولی گذشتن از پزشکی با آن همه کلاسی که داشت، واقعا سخت بود و من نمی توانستم خودم را راضی کنم که پزشکی را از دست بدهد. نام شهید: عنوان کتاب: نام راوی: آقای احمد آل کجباف( دوست و همرزم) 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea