eitaa logo
روایتگران شهدا
283 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
💥سیف الله و یدالله؛ بسیار آراسته و منظم بودند و تمام کارهایشان را با برنامه ریزی انجام می دادند. 🔰یدالله همیشه کتاب هایش را تمیز و مرتب نگه می داشت؛ طوری که بچه های دایی ام؛ پس از پایان امتحانات آخر سال؛ پیش او می آمدند و کتاب هایش را به امانت می گرفتند. 🔹یدالله عادت داشت؛ کتابی را که مطالعه می کرد؛ مطالب مهمش را یادداشت می کرد؛ حتی در جلسه هایی که شرکت می کرد؛ باز از مسائل مهم یادداشت برداری می کرد و از دانش آموزان فعال در جلسات عقیدتی و مذهبی بود. 🔸در دوران راهنمایی؛ همه ی کتاب های دکتر علی شریعتی را خوانده بود و در سال های پایانی دبیرستان؛ تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی را مطالعه کرده بود. راوی: نسرین صبور؛ خواهر شهیدان صبور 📚عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍کاری را تا به انجام نمی رساند ول کن نبود. 💢می گفت: برای کسب موفقیت باید سمج بود. 💥تا مداومت در کاری نداشته باشی، به نتیجه نمی رسی. ▪️جمله ای را که فراموش کرده بود در کجا خوانده است، همیشه ورد زبان داشت:🔻 💬بزرگترین افتخار در این نیست که هرگز سقوط نکنی، بلکه در این راز نهفته است که هر بار سقوط کردی، دوباره برخیزی. ♻️اگر کودک همان نخستین بار که به زمین می خورد از راه رفتن منصرف شود، هرگز راه رفتن نمی آموزد. عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
بچه ای که به دنیا می آید؛ رنگ و طراوت دیگری به زندگی می دهد. 💬نام سیف الله و یدالله را پدرشان انتخاب کرد. 🔹حاج احمد این اسم ها را دوست داشت؛ انگار از همان اول می دانست که سیف الله شمشیر به دست می گیرد و با دشمن مبارزه می کند؛ حالا دشمن هر که می خواست باشد عراقی و یا... 🔸حاج احمد؛ اسم یدالله را هم دوست داشت و می گفت که دوست دارد وقتی یدالله بزرگ شد؛ اسمش با صفات و ویژگی های اخلاقی اش همسو باشد. 💢باید دستورات خدا را اجرا کند و به آن ها پایبند باشد. ☀️می گفت که یدالله یعنی دست خدا. 💥او اعتقاد داشت بچه ای که به دنیا می آید؛ باید برایش صدقه داد. ▪️عادت داشت وقتی بچه ها به دنیا می آمدند؛ اول صدقه دهد و بعد شیرینی ... راوی؛ معصومه اشعری؛ مادر شهیدان صبور 📚عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💥حاج احمد اهل حلال و حرام بود. 🔰به بچه ها اجازه نمی داد با هر کس رفت و آمد داشته باشند و تا آن ها را خوب نمی شناخت؛ بچه ها اجازه ی رفت و آمد با آن ها را نداشتند. ▪️به آن ها می گفت که از دست هر کسی چیزی نخورید؛ شاید از راه حرام به دست آمده باشد و روی این مسئله تاکید فراوان داشت. ▫️وضعیت اقتصادی ما خوب بود و مغازه ی نانوایی در اندیمشک داشتیم. 🔹حاج احمد که فوت کرد( سال 1345) سختی های من شروع شد. 🔸13 سال بعد از فوت او؛ هنوز در خانه ی پدر شوهرم زندگی می کردم. ▪️خانه شلوغ بود و پر جمعیت. ▫️آنجا در یک اتاق کوچک زندگی می کردم با هفت بچه قد و نیم قد. 💥زمستان که می شد؛ سقف بالای سرمان؛ چکه می کرد؛ گاهی شدت باران به حدی بود که آب از سقف پایین می ریخت و من بایستی زیر چکه ی آن؛ ظرف می گذاشتم. 🔰تمام شب ها زیر نور فانوس ریسندگی می کردم؛ مغازه داشتیم؛ اما دخل؛ دست برادر شوهرم بود و روزی شش تومان به ما می داد؛ شش تومان برای هشت نفر. 🔹چه روزها و شب های سختی که بر من و بچه هایم گذشت. 🔸اوایل انقلاب بود که خانه ای اطراف بیمارستان یا زهرا خریدیم و از آنجا رفتیم و به خانه جدید نقل مکان کردیم. راوی: معصومه اشعری؛ مادر شهیدان صبور 📚عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea