#قسمت_نود_و_یکم🔻
✍سید گاهی یواشکی برای اینکه آمادگی بچه ها را بسنجه؛ ترتیب یک مانور رو می دادن و تیراندازی و نارنجک و...
💢بچه ها هم فکر می کردن واقعا دشمن حمله کرده.
🌐او چک می کرد که اسلحه ها به موقع پر بشه یا تجهیزات آماده باشه.
💠زمانی که از جبهه بر می گشتیم و تو کمیته بودیم هم این بازدیدها ادامه داشت.
♻️اون موقع ها شب ها چراغ ها رو خاموش می کردن و هیچ روشنایی ای در شهر نبود.
🔰تو شهر و اطراف اون نگهبانایی گذاشته بودیم ولی یه شب سید گفت:
▪️نگهبانی ضعیفه؛ بسیج هم که پست میده ضعیفه.
▫️و اون شب من بودم و سید حمید صفویان و حسین علم الهدی و چند نفر دیگه از بچه ها و خود سید.
🔸سید گفت: امشب میریم خلع سلاح.
همه با تعجب نگاش کردیم که گفت:🔻
🔹من میرم طرف و مشغول می کنم و با او حرف می زنم شما اونو خلع سلاح کنید.
🗯و با این طرح سید اون شب حدود نصف بچه های دزفول رو خلع سلاح کردیم.
بعدا سید همه رو جمع کرد و گفت:🔻
💬خب اگه ما الان دشمن بودیم؛ شما کشته شده بودید و تجهیزاتتون رو هم برده بودن.
💭بعد هم ما رو معرفی می کرد و گفت که از بچه های کمیته هستیم و دوباره اسلحه و تجهیزاتشون رو به اونا پس
می دادیم و می رفتیم پایگاه بعدی.
♦️این یکی از کارای جالب و آموزشای مفید او بود که نه تنها مورد اعتراض واقع نگرفت بلکه مورد تشویق بسیاری از مسئولین بسیج هم قرار گرفت؛ چون هدف پاسداری و آماده باش نیروها بود.
راوی: غلامرضا نوادر
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea