eitaa logo
روایتگران شهدا
283 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ✍یه روز من و سید داشتیم مسیری رو بازدید می کردیم سید گفت:🔻 ⁉️مگه قراره بایستی و نصف دینت را ادا کنی؟ ‼️با خودم گفتم چی‌ شده که سید به من تلنگر می زنه؟ 💥گفتم: چی‌ شده؟ بفرما سید! 🔰گفت: باید بری و ازدواج کنی! 💢گفتم: سید من اصلا به این موضوع فکر نمی کنم. 🚫هم بیکارم هم جنگه و من نمی تونم مسئولیت کس دیگری رو بر عهده بگیرم. 💫گفت: اصلا این دلیلی نیست که بخوای برای من مطرح کنی. 💯تو هم وظیفه ای داری اینکه رزق رو چه کسی می رسونه چه کسی حافظ دیگریه؛ به من و تو ربطی نداره. ♻️دلم می خواد تا هستم این موضوع و حتما انجام بدی. 💠با خنده گفتم: باشه. حالا سید تو یکی برام پیدا کن. 🌐گفت: پیداش کردم. بی سیم چی خودت؛ خواهری داره میری اونجا و با او ازدواج می کنی. ▫️گفتم: قربان جدت تو کی این کار رو کردی؟ ▪️گفت: من خیلی وقته دارم روی این موضوع فکر می کنم. 🔹که همین طور هم شد رفتم و با بی سیم چی خودم صحبت هایی کردم. 🔸به سید گفتم: والدین من مشهد هستن و من هنوز با اونا صحبت نکردم که سید بعد گفت به مادرت زنگ زدم و صحبت کردم هیچ مشکلی نداری برو دنبال مرخصی و این پیوند رو برقرار کن‌. ✔️من یه نمونه بودم بین این همه نیرو و آدم که آنجا بود. 🌀او برای هر کدوممون مثل یه برادر و دوست بود. او همیشه می گفت:🔻 💬خواهران رفقاتونو شوهر بدین. 💭او حواسش به همه بود. راوی: منصور شلال نژاد ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea