eitaa logo
روایتگران شهدا
253 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ✍عمو محمدت تعریف می کرد که وقتی با ماشین کار می کردم اون اوایل یه روز دو نفر رو سوار کردم که برسونم ترمینال اهواز. ▫️اونا نمی دونستن که من برادر سیدم. عکس سید جمشید و که بالای آینه تو ماشینم دیدن؛ یکیشون به اون یکی گفت: 🔻 ▪️این عکس همون جوونیه که اون روز تو اهواز هنوز سخنران نیومده بود صحبت کرد سید جمشید صفویانه. 💥بهشون گفتم: جریان چیه؟؟؟ 💠گفتند: قرار بوده آقای جزایری(امام جمعه اهواز) سخنرانی کنن ولی ایشون نیومدن. 💢یه گردهمایی راجع به جنگ بود و افراد بالا رتبه و مهمی هم تو مجلس بودن. ▫️یکی از کسانی که اونجا بود رفت با سید صحبت کرد که به جای آقای جزایری صحبت کنن. ▪️زمانی که اومد صحبت کنه دیدیم این جوون؛ بیست سال هم نداره؛ گفتیم این همه آدم تحصیل کرده و بزرگ نشسته یه بچه رو گذاشتن که بره و با لباس بسیجی برای ما صحبت کنه و خلاصه با هم حرف می زدیم. 🌀خدا شاهده وقتی رفت برای صحبت؛ به گونه ای حرف می زد که کسی با بغل دستیش حرف نمی زد. 💢سکوتی همه جا رو گرفته بود و همه در عمق حرفاش رفته بودن. ▫️همه لذت بردیم. ▪️در آخر هم مرثیه ای در رابطه با حضرت زهرا(س) خوندن که واقعا به دل نشست. 💠حسابی پشیمون شدیم که این حرفا را پشت سرش زدیم. 💥بعد از جلسه رفتیم و ازش معذرت خواهی کردیم. راوی: محمد صفویان(برادر شهید) ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🔻 ✍ای خدا... دلم میگیره باز هم بحث همیشگی! 🌱 تا دختر بزرگتر توی خونه است چرا دختر کوچکتر؟ 💢میخوام بیخیال بشم نمیشه. 🔰چقدر سر این قضیه حساس است. ♻️ فقط اسم خواستگار که برای مهناز بیاید حالش بد می‌شود. ♦️اشکالش را نمی‌فهمم چرا نباید قبل از ازدواج من حتی برای او خواستگار بیاید. 💥سرم را پایین می اندازم. 💫دوباره مامان میپرسه خبر مهمت چی بود؟ ✨دیگه چه دسته گلی به آب دادین؟ 💠نه مامانی دست گلی آب ندادم به خدا. 🌐 از ذخیره سپاه زنگ زدن گفتن بیا برو دهلران برا آموزش نظامی خواهران. ▫️می دونی از کی دستور اومده؛همه چه زن چه مرد باید آموزش با اسلحه یاد بگیرن. ▪️دهلران؟؟؟ 🔸گمون نکنم آقات اجازه بده! 🔹می‌دونم شاید آقام اجازه نده اما تو رضایتشو بگیر. ✔️ تو رو خدا مامانی! فرصت خوبیه. 💭خودم دوست دارم معلم آموزش نظامی بشم تو رو خدا. 🗯کمی فکر می‌کند الانم خوب معلم اسلحه هستی! نیستی مگه. 💬چرا؛ اما دوست دارم خودمو امتحان کنم ببینم انشاالله سال دیگه که قراره برم دانشگاه شهر دیگه قدرتشو دارم دوری شماها رو تحمل کنم؟ 💢بعدشم خب دستور بالاست. 🔰 یعنی خودت تنها یا با بهروز؟ 🌐کی بری کی برگردی؟ ▫️یعنی چطوری؟ کمی من من می‌کنم: 🔻 🔸نمی‌دونم یعنی گفتن دو دوره؛ هر دوره‌اش دست کم یه هفته ۱۰ روزی طول میکشه. 🔹 خودم تنها دیگه. ✔️ آموزش نظامی خواهرانه! 💬 تازه ناهید دختر اسدی هم هست و چند تا خواهرای دیگه که می‌شناسیشون. 💭منتظر جوابش ساکت میشوم. 💠 خوب می‌دانم برای مادر خیلی مهم هستم. 🔰ناسلامتی دختر بزرگ خانواده‌ام! ♻️ همیشه به مهناز و خواهرهای دیگرم می‌گوید حرف خواهر بزرگترتان را گوش کنید. 🔆در منزل همه به من احترام می‌گذارند و معمولا روی حرفم حرفی نمی‌زنند حتی بهنام و بهروز که از من بزرگتر هستند. 🌐اما حالا نمی‌دانم چرا پی حرفم را نمی‌گیرد و بلند می‌شود و استکان نعلبکی را که بابا در آن چای خورده است به آشپزخانه می‌برد. 💠دلم تالاپی آوار می‌شود توی سینه‌ام. ▪️ چیزی تو سینه ام جرینگ می‌شکند. ▫️مادر همیشه مشوق من در هر کاری به خصوص فعالیت‌های اجتماعی است. 💬جسارت خیاطی را خودش به من داد بی آنکه خیاط باشد. 💭 بعد از یک ماه خیاطی رفتن گران‌ترین پارچه‌ها را جلویم گذاشت و گفت ببر؛خراب هم شد فدای سرت. 💢بافتنی را همینطور یک میل و دو میل گرفت و یک گونی کاموا فقط گفت بباف. 🌀آشپزی هم همینطور از ۱۰؛ ۱۱ سالگی پر و بالم داد. 🔰حتی بزرگترین مشوقم در آموزش‌ها و کلاس‌های قرآن و تفسیر و اخلاق و... که قبل و بعد از پیروزی انقلاب رفتم خودش بود. ♻️پول تو جیبی جدا برای کتاب خریدن به من می‌داد. ▫️ اما الان جواب که نمی‌دهد هیچ اصلاً انگار نه انگار حرفی شنیده است راهش را می‌کشد و می‌رود. ▪️نمی‌توانم سکوتش را تفسیر کنم که از سر رضایت است یا مخالفت؟ ادامه دارد... منبع: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🔻 ✍نامه من اعتراض به وضعیت حاکم بر جنگ بود. ✔️نامه من اعتراض به مدیرانی بود که ما را درک نمی کردند. 💯نامه من؛ نامه من نبود؛ نامه همه بود به قلم من. 💫وقتی پیگیر نامه شدم؛ مطلع شدم یک نسخه از آن تا شورای عالی دفاع هم رفته است. 🔰در آنجا به بنی صدر اعتراض می شود که چرا به سپاه کمک تسلیحاتی نمی شود. 💢جواب می دهد: یا دادیم یا ندادیم! مدتی بعد در تهران و در جلسه ای؛ بنی صدر وقتی مرا دید گفت: 🔻 💭این چه نامه ای بود؟ چه نوشتی؟ 💬به شدت از نامه دلگیر بود و معلوم بود حال او را گرفته است. ♻️اگر بخواهم اثری برای این نامه در مقابل بنی صدر بیان کنم؛ باید بگویم بعد از رسیدن نامه به تهران تحولات عجیبی رخ داد. 🗯مثل اینکه بنی صدر عزل شد و از کشور فرار کرد. 🌐تغییرات جدی داده شد. 💠صحنه نبرد عوض شد و دشمن هم متوجه این تغییر نگرش شد. 🌀تفکر کلاسیک از صحنه جنگ خارج شد و تفکر نوین انقلابی یا بهتر بگویم استراتژی پیروزی خون بر شمشیر رویش پیدا کرد و عملیاتی شد و به بار نشست. ▪️گسترش تشکیلات سپاه و رویش تیپ ها و لشکرها و تشکیل ستادهای پشتیبانی در شهرها و استان ها؛ بسیاری از مردم و مسئولین را تا حد زیادی پای کار آورد. ▫️ما به افق جدیدی رسیدیم. 🔸چهار عملیات بزرگ انجام دادیم که بیت المقدس آخرین آن ها بود. 🔹ما قبل از شروع عملیات به دلیل پیروزی های قبلی یقین داشتیم که در این عملیات پیروز می شویم. 🔘حتی آقا محسن رضایی می گفت غنایم زیادی نصیب ما خواهد شد و همین هم شد. منبع: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea