eitaa logo
روایتگران شهدا
284 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
InShot_۲۰۲۳۰۸۲۰_۲۲۵۲۰۱۵۳۸_320kbps.mp3
6.72M
پادکست: 🎧 ✍با موضوع وصیت نامه شهید علی آخوند رجب 💬ارسالی از خانم فلورا فرهادی 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏞 حسین علیه‌السلام، عشق مقدس 📚 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍با شنیدن ویژگی های سید جمشید، بخصوص از زبان پدرم که شیفته ی او شده بود و با چه شور و شعفی از او تعریف میکرد! رضایت دادم. 💢چند روز بعد، اولین جلسه ی رسمی خواستگاری در منزل ما برگزار و قرار شد که با هم صحبت کنیم، اما نه در خلوت بلکه در حضور خانواده ها. 💥آن شب اولین و آخرین باری بود که ما قبل از عقد همدیگر را دیدیم و با حضور و مشارکت خانواده‌ها باهم صحبت کردیم. ♻️جالب اینکه وقتی سؤالی میپرسیدم همه جواب می دادند و اگر وقت میشد او هم چیزی میگفت. ♨️بحث ادامه ی تحصیل و درس خواندنم را که مطرح کردم، پدرم گفت: 💬«دخترم! دیگه میخوای بری سر زندگی‌ات...» ✍ بعد هم پدر سید جمشید گفت:🔻 ▪️«حالا درس رو میخوای چیکار؟» 🌀خلاصه همه که نظر دادند، سید جمشید گفت: از نظر من مانعی نداره. ▪️از ادامه تحصیل من استقبال کرد و گفت: من نظرم اینه که زن باید در جامعه فعال باشه و خونه‌ نشین نباشه. ▫️این رو قبلاً به مادرم هم گفته ام که من یه دختر انقلابی و فعال میخوام. به روایت: همسر شهید 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ظاهری اراسته داشت و در پوشیدن لباس بسیار دقت می کرد. 💬همیشه لباس های تمییز می پوشید. ☀️نه این که همیشه لباس هایش نو باشد؛ ولی همان لباسی را که به تن داشت، همواره تمیز بود و مرتب. 💢یک اورکت سبز بسیجی داشت که کلاه آن را به اورکت دوخته بود و در فصل سرما همیشه آن را می پوشید. ♻️با این که اگر می خواست می توانستیم با یک اورکت کره ای برایش عوضش کنیم اما قبول نمی کرد و می گفت خودش خوب است! 🌀گاهی به شوخی به او می گفتم اورکتت شبیه لباس بچه های کوچک است. ولی عبدالحسین می خندید و می گفت:🔻 ▪️تو این طوری فکر کن. راوی: مصطفی آهو زاده؛ همرزم و رفیق شهید عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍روی وقت شناسی تاکید عجیبی داشت. می گفت: 🔻 ♨️اگر وقتی مشخص می کنید، دقیق باشید و تاخیر نداشته باشید. 💥که خلف وعده محسوب می شود. ❌و مومن خلف وعده نمی کند. ♻️یک روز که با هم جلسه داشتیم، کمی دیرتر از بقیه رسید. 🌀پس از سلام، ابتدا عذر خواهی کرد و دلیل دیر آمدنش را تشریح کرد و از مشکلی که برایش رخ داده بود و باعث دیر رسیدنش شده بود گفت. ▫️در نهایت دوباره عذر خواهی کرد و نشست بین بچه ها. ▪️وقت شناسی از صفاتی بود که حسین حساسیت ویژه ای روی ان داشت. راوی: محمد باقر دقاق نژاد عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏞 آرزوهای حقیر 📚 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea