eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
440 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب : مؤلف: محمود جوانبخت ناشر: روایت فتح موضوع : کتاب حاضر پیرامون به رشتة تحریر درآمده است. كتاب «از نسل بهار» قصه مردي را روايت مي كند كه نامش هر چند براي زمينيان ناآشناست اما در آسمان ها او را خوب مي شناسند؛ مردي آسماني كه شايد باور كردنش امروز سخت باشد كه چه طور آن جواني كه در 20 سالگي به شهادت رسيد، مسئوليت عمليات يكي از مهم ترين قرارگاه هاي عملياتي را به عهده داشته است و در قرارگاه نصر به عنوان معاون فرماندهي همچون شهيد حسن باقري مشغول خدمتگزاري بود. نويسنده اين كتاب در خصوص شهيد پيش بهار چنين مي نويسد: «در حديث داريم كه خداوند شهدا را استتار مي كند، چون جاي طرح شان در اين دنيا نيست و آنچه كه ما مي بينيم اشعه هاي بي رمقي است كه از استتار خدا عبور كرده است. در اين حالت ما اين همه عظمت مي بينيم و اگر اين استتار كنار برود، عقل، فهم و درك ما و اين حواس پنج گانه ما توان ديدن آن شهيد را ندارد لذا استتار شده اند و من فكر مي كنم يكي از موضوعاتي كه خداوند مصلحت ديده، گمنام بودن مسعود است؛ نمي خواهم بگويم بقايي، باقري، همت و كاوه گمنام نيستند. نه، آنها هم گمنام هستند چرا كه حق نام و نشان آنها در اين دنيا به جا نيامده اما مسعود در ميان اين گمنام ها از همه گمنام تر است، در ميان اين غريب ها از همه غريب تر است. او از همه آنها جوان تر بود و حالا هم از همه آنها گمنام تر است». 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محمود شهبازی دستجردی در سال ۱۳۳۷ شمسی در یک خانواده مذهبی در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش کشاروزی ساده زیست و مومن بود. او در دامان پدری زحمتکش و پارسا و مادری پاکدامن، با احساسات ناب مذهبی رشد و تربیت یافت. محمود قرآن را نزد مادرش ـ که خود فرزند روحانی بود ـ آموخت و تحصیلات دوره ابتدایی را در زادگاه خود به پایان رساند و برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان «احمدیه حکیم سنایی» اصفهان شد. پس از دریافت مدرک دیپلم در سال ۱۳۵۶، در کنکور شرکت کرد و در رشته «مهندسی صنایع» دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد. فعالیتهای انقلابی شهید شهبازی، مبارزات سیاسی خود علیه رژیم پهلوی از دوران دبیرستان آغاز نمود و با مطالعه کتب استاد مطهری و علامه طباطبایی و حضور در جلسات سخنرانی علما، فعالیت‌های مذهبی و سیاسی خود را گسترش داد. شهبازی در زمان تحصیل در دانشگاه به همراه دوستانش در «انجمن اسلامی دانشجویان» -که به صورت مخفیانه فعالیت داشت-، پیام‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی را میان دانشجویان پخش می‌کرد. وی با ایمانی راسخ و باوری استوار در نخستین راهپیمایی شهر اصفهان نقش فعالی ایفا نمود و پس از مدتی برنامه تحصن در منزل «آیت الله خادمی» را سازماندهی کرد. با ورود امام (ره) به ایران مسئولیت امنیت قبرستان بهشت زهرا (سلام‌ الله‌ علیها) را بر عهده گرفت. شهبازی پس از به ثمر رسیدن شکوفه‌های انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی در ایران، بعد از چند روز خدمت در کمیته انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به مقابله با اشرار و منافقین پرداخت و در تسخیر لانه جاسوسی امریکا نقش بسزایی ایفا نمود. حضور در دفاع مقدس سردار شهید محمود شهبازی در سال ۱۳۵۹ به سمت «فرماندهی سپاه پاسداران همدان» منصوب شد و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و به عنوان قائم مقام لشگر ۲۷ محمد رسول الله (صلی‌ الله‌ علیه‌ وآله) در عملیات فتح المبین شرکت کرد. وی پس از مدتی به همراه افرادش راهی محور اهواز - خرمشهر شد و در عملیات «بیت المقدس» حضوری فعال یافت. شهید شهبازی سرانجام در دوم خرداد ماه ۱۳۶۱، در آستانه «فتح خرمشهر» در عملیات «بیت المقدس»، در اثر اصابت ترکش خمپاره، به فوز عظیم شهادت نایل آمد. او با مدیریت منحصر به فردش بر رزمندگان تیپ، تا دروازه‌های خرمشهر پیش آمد و در حین فرماندهی نیروها مشغول کمک به یک بسیجی مجروح بود که به شهادت رسید و فرصت نکرد در شادی رزمندگان بعد از فتح خرمشهر مشارکت و کنارشان حضور داشته باشد. ویژگیهای اخلاقی او قلبی به وسعت عشق داشت و از این رو، به تمام خوبی ها مهر می ورزید. قلبش را مهبط آیات و انوار قرآن و ایمان ساخته بود. در خواندن قرآن، مداومت داشت و اهل تدبر در قرآن و مطالعه و تحقیق بود. روح متعبد و با صفایش، بی اختیار هر کسی را مجذوب خود می ساخت. لحن و کلام صمیمی و گرمش، به دوستان صفا و صافی می بخشید. خضوع و فروتنی اش دیگران را به تکریم و ادب وا می داشت. اخلاق محمود و پسندیده اش، سرمشق بسیجیان بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
جاسم زبان زد خاص و عام بود و همواره به نظم و آراستگی حتی در شرایط سخت جنگ توجه می کرد. صبر در آرامش و سختی سرلوحه رفتار این دلاور مرد بود و از بیت المال بهتر از اموال خود نگهداری می‌کرد… در پانزدهمین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۶ در حمیدیه پسری به دنیا آمد که نامش را سید جاسم نهادند، پدرش سید جابر از سادات سید نور و مادرش بانوی مؤمنه‌ای به نام قسمه بود. سید جابر از تجار ثروتمند و از عشایر عرب غیرتمند حمیدیه، از عراق کالا وارد می کرد و همزمان به کشاورزی نیز اشتغال داشت. سید جابر ۲پسر و ۵ دختر داشت و سید جاسم فرزند آخر خانواده بود. سید جاسم سیزده ساله بود که حمله‌ بی رحمانه عراق به ایران آغاز شد و جوانان و نوجوانان غیور ایرانی باید از سرزمین مادری خود دفاع می‌کردند. وی از همان روزهای نخست جنگ تحمیلی در دفاع مقدس حضور داشت که هوش و ذکاوتش سبب شد در سن ۱۳ سالگی فرمانده گردان امام علی(ع) شود. سید جاسم مرد خستگی ناپذیری بود و این را از مسئولیت هایی که برعهده داشت می توان فهمید؛ جذب، پذیرش و گزینش نیرو بخشی از زحمات این دلاور مرد در سپاه حمیدیه بود. همیشه کارهای نشدنی را به او می سپردم زیرا با جذابیت رفتاری و اخلاقی در دل اطرافیان خود جا می گرفت، نه به عنوان فرمانده و مسئول بالا دست بلکه همچون دوستی صمیمی و در شرایط سخت جنگ و حمله رژیم بعثی توانست ۷۲۰ نفر از نیروهای بومی حمیدیه را در قالب گردانی با فرماندهی علی بلالک تشکیل و سازماندهی کند. در طول دوران دفاع مقدس نقش مهم و غیر قابل انکاری در بسیج مردمی حمیدیه داشت. این دلاور مرد، در واحد عملیات لشکر ۷ ولی عصر(عج) در سال ۶۲ توانست با تلاشی خستگی ناپذیر و روحیه مخلصانه اطلاعات کلیدی از وضعیت نیروهای بعثی جمع آوری کند که در انجام عملیات های بعد موثر واقع شد. پس از اتمام جنگ در حالی که تنها ۲۱ سال سن داشت کوله باری از تجربه و دانش در زمینه‌های نقشه خوانی، مختصات یابی و عکس‌های هوایی به دست آورد و از تبحر بالایی در این زمینه برخوردار شد. همچنین دوره افسری سپاه را در سال ۱۳۸۵ با موفقیت پشت سر گذاشت و بازنشسته شد همین تجربیات باعث شد که پس از شروع ماجرای سوریه برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به صورت داوطلبانه عازم این کشور شود. به گواه دوستانش شجاعت و ذکاوتش در مبارزه با تکفیری ها مثال زدنی بود. همراه رزمندگان عراقی درکشور سوریه به دفاع از حرم حضرت زینب(س) پرداخت. با شروع نبرد تکفیری ها در عراق تصمیم گرفت در این کشور به جهاد بپردازد. در عراق با تجربه ای که در دوره دفاع مقدس در بسیج مردمی داشت مشغول به جمع‌آوری نیروهای مردمی عراق جهت سازماندهی در لشکر حضرت عباس (ع) وابسته به عتبات عالیات پرداخت و با آموزش و سازماندهی این نیروها رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد. شهید سیدجاسم نوری فرمانده اطلاعات لشکر حضرت عباس(ع) بود و با استفاده از تجربیات و روحیه خستگی ناپذیر، کار شناسایی و مختصات یابی را انجام می داد. سید جاسم در حال تشکیل لشکری با عنوان لشکر سید نور( برگرفته از قبیله سادات نور) بود اما شوق وصال به رب العالمین تقدیر دیگری برای او رقم زده بود.رفت و آمدش به عراق سبب شد که تعدادی از خویشاوندان عراقی خود را پیدا کند و به کانون گرم خانواده و فامیل رونق دیگری ببخشد. مهربانی و عطوفت سید جاسم زبان زد خاص و عام بود و همواره به نظم و آراستگی حتی در شرایط سخت جنگ توجه می کرد. صبر در آرامش و سختی سرلوحه رفتار این دلاور مرد بود و از بیت المال بهتر از اموال خود نگهداری می‌کرد. محمد، روح الله و علی تنها دخترش رقیه یادگاران ایشان هستند. پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان در مدینه الطب بغداد به شهادت رسید. 💐الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین💐 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
نایب قهرمان رشته پرورش اندام کل استان خراسان رضوی و نائب قهرمان مشهد مقدس در وزن 52کیلو گرم و دارای دو مدال قهرمانی بود . او را با نام جهادی ابو سه نقطه (ابو...) می شناختند. این لقب برای این بود که هنوز جنسیت فرزندش مشخص نبود. 🌷 در همان ابتدای شکل‌گیری فاطمیون به سوریه رفت. وقتی در اواخر سال 92 وقتی رضا برای جست‌وجوی یکی از نیروهای تیپ فاطمیون به منطقه زمانیه واقع در غوطه شرقی رفته بود، با نیروهای دشمن درگیر و زخمی می‌شود. 🌷وی به دلیل جراحات شدید قادر به بازگشت نبوده و توسط نیروهای وهابی به اسارت گرفته می‌شود. آنها بیسیم رضا را گرفته و شاسی اش را آزاد می کنند تا صدایش را همرزمانش بشنوند. تنها صدایی که از رضا شنیده شد فریاد های یا علی بود. آنقدر یا علی گفت تا صدای بریده شدن گردنش را همرزمانش شنیدند. 🌷مدتی بعد با آزاد شدن منطقه توسط نیروهای فاطمیون، جست‌وجو برای یافتن فرد مفقود شده و «رضا اسماعیلی» آغاز می‌شود. مدافعان حرم حضرت زینب در جست‌وجوهای خود پیکر مطهر رضا اسماعیلی را در حالی می‌یابند که سر به بدن ندارد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
پیشکسوت بسیجی سردار شهید عباس عبدالهی اهل شهر مرند در آذربایجان شرقی در حدود ۱۵ سالگی عازم جبهه های جنگ تحمیلی شد و از رزمندگان کم سن و سال آن دوران بود. فرمانده گردان صابرین تیپ امام زمان لشکر ۳۱ عاشورای سپاه پاسداران در ۲۳ بهمن ۹۳ در کفرناسج در استان درعای سوریه بدست زیرشاخه ارتش آزاد(گروه الویه الفرقان) شهید شد و پیکر پاک و مطهرش که در دستان ناپاک فرزندان خلف معاویه و یزید لعنت الله علیه در سوریه باقی مانده بود که با تلاش های نیروهای ایرانی پیکر وی با تروریستها مبادله شد. شهید عبدالهی بازنشسته سپاه و برنده ورزش های رزمی ارتش های جهان بود که سالها به عنوان یک بسیجی مخلص در مناطق مختلف عملیاتی کشور حضور داشته و همچنین یکی از راویان ۸ سال دفاع مقدس در کاروان های راهیان نور بود. چنان با شهدا عجین بود که در سخنرانی هایش می گفت: من با شهدا راه میروم غذا میخورم و میخوابم و این آسایشی که برای من شهیدان بوجود آورده اند هر گز نخواهم گذاشت پرچم یا مهدی ادرکنی، آن ناله های رزمنده گان در نمازهای شب و هنگام شب عملیات زمین بماند.حاج عباس عبدالهی همواره در سخنرانی هایش میگفت: “جسمم را به خاک و روحم را به خدا و راهم را به آیندگان می سپارم." او جزو بهترین تک تیراندازهای ایران بود و شاید هم بهترین آنها.او همواره سخت ترین راه را انتخاب میکرد چه آن زمان که فرمانده گردان صابرین تیپ امام زمان(عج) لشکر عاشورا بود و چه حالا که بعد از بازنشستگی نشستن را بر خود حرام کرد و راه سوریه در پیش گرفت.پای ثابت اردوهای راهیان نور دانشجویی بود، با دانشجویان انس میگرفت و با آنها از شهدا و مرامشان میگفت. حاج عباس هم به مرادش آقا مهدی باکری پیوست.وی بدست گروههای تکفیری و سلفی در سوریه بشهادت رسید. وی در توصیه ای به جوانان از زبان شهید بهنام محمدی گفت: جسمم را به خاک، روحم را به خدا و راهم را به آیندگان می سپارم و از جوانان خواست پاسدار خوبی برای راه و آرمان شهدا باشند. عباس عبدالهی از سال ۶۳ تا پایان جنگ به مدت ۶۴ ماه در جبهه های جنگ حق علیه باطل حضور داشته که در عملیات های کربلای ۵ و والفجر ۸ به ترتیب از ناحیه دست و پا مجروح شده و به درجه جانبازی رسیده و سرانجام ۲۳ بهمن 1393 به آرزوی قلبی خود که شهادت در راه خدا بود، نایل شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌷 🔸عماد فایز مغنیه در ۲۵ ژانویه ۱۹۶۲ در جنوب لبنان به دنیا آمد. آن‌ها پنج خواهر و برادر به نام‌های عماد، فؤاد، جهاد، ناهده و زینب بودند. بعد از دبیرستان در دانشکده مدیریت بازرگانی دانشگاه لبنان پذیرفته شد. بر اساس بعضی اطلاعات، بعداً در دانشکده آمریکایی بیروت هم پذیرفته شد. او در سال ۷۸ به سازمان آزادی بخش فلسطین پیوست. از همان زمان، در عمليات انتقال سلاح از جنبش آزادی‌بخش فلسطين برای مقاومت اسلامی لبنان نقش اساسی داشت. عماد مغنيه بعد از آن به صفوف رزمندگان افواج مقاومت اسلامی (جنبش امل) پيوست كه از سوی امام موسی صدر و شهيد مصطفی چمران تأسيس شده بود و بعد همزمان با انتقال سيد حسن نصرالله از امل، به حزب تازه ‌تأسيس حزب‌الله پيوست. شهيد مغنيه پس از اجرای موفقيت‌آميز چند عمليات‌ به عنوان مسئول عمليات ويژه حزب‌الله انتخاب شد و از همان سال‌ها زندگی مخفیانه خویش را آغاز کرد. روزنامه انگليسی "ساندی‌تلگراف" درباره شهيد مغنيه نوشت: او يک انقلابی مجاهد است كه با امام خمينی(ره) بيعت كرده كه در راه انقلاب اسلامی از جان خويشتن نيز بگذرد. در سال ۱۹۸۵ برادر کوچکش جهاد و در سال ۱۹۹۵ برادر دیگرش فؤاد به شهادت رسیدند. در نبردهای قهرمانانه حزب‌الله با ارتش اشغالگر رژیم اسراییل در سال ۲۰۰۰ که منجر به آزادی جنوب لبنان شد نقش شهید معجزه‌آسا بود. در جنگ تابستان ۲۰۰۶ مشهور به جنگ ۳۳ روزه اوج مردانگی و رشادت این فرمانده عزیز اسلام برای همگان به ویژه دشمن شکست خورده آشکار شد. عماد مغنیه در ۱۲ فوریه سال ۲۰۰۸ در عملیات مشترک اسرائیل و آمریکا در پی انفجار در خودروی بمب‌گذاری‌شده در دمشق، به شهادت رسيد. 🔸 ۲۵ سال قوی‌ترین سرویس‌های جاسوسی دنیا تمام تلاششان را کردند برای ترور یا اسارت عماد؛ تلاشی که همیشه ناکام می‌ماند و همین عماد را در نظرشان تبدیل کرده بود به یک شبح، شبح حزب‌الله 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید حمزه کاظمی در شهریور ۱۳۴۸ در اهواز متولد شد، از ۴سالگی تا دیپلم در کرمانشاه بود. فوق لیسانس رشته اطلاعات استراتژیک دانشگاه تهران بود. بین دوستان به مهمان نوازی معروف بودن، در کارهای خیر بخصوص ازدواج جوانان همیشه پیشقدم بود و کمکشان میکرد، تاکید زیاد بر نماز اول وقت داشت، ارادت بسیار زیادی به رهبر عزیزمان داشتند و همیشه پیرو خط امام و رهبری بودند. ۱۳۶۶ در سردشت مجروح شیمیایی و در والفجر ۱۰ نیز مجروح شد، اما چون هدفش رضای خدا و دفاع از میهن بود هیچ گاه برای دریافت کارت جانبازی اقدام نکرد. سال ۹۴ به صورت افتخاری به سوریه اعزام شد و مسئولیت فرماندهی تیپ فاطمیون را به عهده داشت، او به همراه شهید مهدی قاسمی برای شناسایی منطقه ماموریت داشتند، اما پس از شهادت قاسمی برای این که پیکر ایشان دست گروهک های تکفیری نرسد، پس از آرام شدن منطقه برای آوردن پیکر به منطقه می رود که با ضرب گلوله تک تیرانداز زخمی و ۲۵ بهمن ۹۴ در ۴۷ سالگی به فیض شهادت نائل می شود. تکفیریهای داعش ۵۰۰ میلیون تومان برای پس دادن پیکر مطهر شهید کاظمی طلب کردند که همسر شهید قبول نکردند، زیرا به گفته وی هدیه‌ای که خدا داده بابت آن پول نمی‌دهند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید حمید باکری که برادر کوچک‌تر شهید مهدی باکری است در آذرماه سال ۳۴ در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود. در سنین کودکی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیکل و اول دبیرستان را در کارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند. حمید در سال ۵۵ ظاهراً برای تحصیل به خارج از کشور سفر می‌کند، ابتدا به ترکیه و از آنجا جهت گذراندن دوره چریکی عازم سوریه می‌شود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نویسی کرده و فقط یک هفته در کلاس درس حاضر می‌شود. با سفر امام خمینی (ره) به پاریس، عازم آنجا می‌شود و از آن کشور جهت آوردن اسلحه به سوریه می‌رود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت کرده، جهت پاسداری از دستاورد‌های انقلاب اسلامی در مراکز نظامی مشغول فعالیت می‌شود و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به عضویت این نهاد درآمد. وی با فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی مسئول تشکیل و سازماندهی بسیج ارومیه شد. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت کرد. مدتی در شهرداری بصورت افتخاری در سمت مسئول بازرسی مشغول خدمت شد و چون کار اداری نتوانست روح بزرگ او را آرام کند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان را بعهده گرفت و به سازماندهی نیرو‌های مردمی پرداخت. شهید باکری برای مدتی از سوی جهاد سازندگی مسئولیت پاکسازی مناطق آزاد شده کردنشین در منطقه سرو را برعهده گرفت و سپس بعنوان مسئول کمیته برنامه ریزی جهاد استان تعییین شد؛ چون در هر حال جنگ را مسئله اصلی می‌دانست و می‌اندیشید که در جبهه مفیدتر است حضور دائمی‌‌اش را در جبهه‌ها از عملیات فتح‌المبین شروع کرد. در چندین عملیات مهم بعنوان فرمانده حضور داشت تا اینکه در تاریخ «ششم اسفندماه ۱۳۶۲» در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید هاشم کلهر متولد ۴۱/۱۲/۱۵ در روستای غنی‌آباد از توابع شهر ری متولد شد در سال ۴۶ از محل تولد به شهر ری به همراه خانواده عزیمت نمودند. با شروع انقلاب در تمام مراحل مثل راهپیمایی‌ها و سخنرانی‌ها شرکت می‌کرد و در تصرف پاسگاه دولت‌آباد، کلانتری شهر ری و به قول خودش عزابگاه‌(آرامگاه رضا شاه) شرکت داشت و بعد از تصرف آرامگاه توسط انقلابیون در همان مکان مسئول آموزش نظامی شد. اما حدود سه ماه در جهاد سازندگی به‌عنوان کمک بیل مکانیکی در روستاهای اطراف شهر ری مشغول خدمت شد. ولی با شروع درگیری‌ها در غرب و شمال‌غرب، هاشم ابتدا به کامیاران اعزام شد در قالب نیروهای کمیته انقلاب اسلامی بعد از حدود دو ماه که در منطقه بود به تهران برگشت و بعد از چند روز علی‌رغم مخالفت پدر دوباره به غرب برگشت و این‌بار به سازمان پیش‌مرگان کُرد مسلمان ملحق شد و تا زمانی‌که سازمان منحل نشده بود در آن سازمان مشغول مبارزه با ضدانقلاب بود و با شروع جنگ، هاشم در نفت‌شهر بود محل خدمت هاشم در غرب بیشتر جوانرود و توابع آن و مدتی هم در گیلانغرب بود. با انحلال سازمان پیش‌مرگان کُرد مسلمان، هاشم در سال ۶۰ به تهران آمد و در دوره ۱۷ عضو سپاه و جمعی گردان ۳ سپاه شد و بعد از آموزش در سپاه به بازی دراز اعزام شد و بعد از دو ماه این‌بار گردان ۳ مشغول پاسداری از جماران شد و در مرحله سوم عملیات رمضان با تشکیل گردان ابوذر کادر گردان ابوذر شد در همان عملیات از ناحیه ماهیچه پای راست ترکش خورد و خودش می‌گفت بعد از ترکش گردان را همراهی کردم و هنگام برگشت گردان دیگر پایم کوتاه شده بود و در تهران مدتی با فیزیوتراپی درمان کرد تا بتواند عصا را کنار بگذارد و دوباره به منطقه برگشت و در اطلاعات و عملیات مشغول خدمت شد و در سومار کار می‌کرد تا عملیات مسلم‌بن عقیل شروع شد در عملیات مسلم مجروح شد درست پایین گردن و روی نخاع که به مشهد اعزام شد بعد از چند روز دوباره به لشگر برگشت و در عملیات والفجر مقدماتی در گردان مقداد شرکت کرد که ابتدا برای خاموش کردن دوشکای دشمن رفته بود که یک تیر دوشکا سطحی به سرش اصابت کرد که با باند پیچی امدادگر دوباره مشغول نبرد شد این‌بار توسط تک تیرانداز دشمن از ناحیه صورت مورد اصابت تیر قرار گرفت که حدود ۱۴ دندانش به شدت آسیب جدی دید یعنی تمامش در همان لحظه ریخت که خودش می‌گفت مقداری را همراه خون بیرون ریخته و مقداری را هم قورت دادم اما چهره هاشم با آن لباس فرم نو که شب عملیات پوشیده بود و با خون سر و صورتش که روی لباسش ریخته بود هم لباس را زیبا کرده بود و هم چهره هاشم را. تیر دوم زمانی به صورت هاشم اصابت کرده بود که با شهید خندان دو نفری وارد یک پایگاه عراقی شده بودند که خودش می‌گفت عراقی‌ها در آن پایگاه وقتی ما دو نفر را دیدند روی زمین خوابیدند و دست و پایشان را بالا بردند(روش تسلیم شدن عرب‌ها). ۶۱/۱۱/۱۸ هاشم مجروح شد و با آن تعداد دندان و زبان و آرواره که مجروح شده بود اوایل فروردین ۶۲ به فکه برگشت و در دیدار سال نو در گردان شرکت کرد و بعد در ۶۲/۱/۲۲ در عملیات والفجر ۱ شرکت کرد و بعد از آن عملیات بنا به درخواست واحد اطلاعات و عملیات لشگر در آن واحد مشغول خدمت شد و در شناسایی بمو و راه کار شهید مطهری(سوراخ) نقش فعالی داشت اما دوباره به گردان مقداد برگشت ولی به‌دستور حاج‌همت برای تشکیل گردان‌های دیگر تعدادی به گردان مالک رفتند و هاشم هم همراه شهید کارور و حاج امینی و نصرت اکبری به گردان مالک رفتند و در آن‌جا به علت بی‌احتیاطی و ناشی بودن یک نیروی بسیجی و به موقع رسیدن هاشم و در آغوش گرفتن نارنجک به‌شدت مجروح شد که دست راستش از مچ و دست چپش هم فقط دو انگشت پیروزی را داشت ولی با این فداکاری هاشم که در جمع نیروهای گردان بود فقط یک ترکش به صورت پیک هاشم اصابت کرد و بقیه ترکش‌ها را هاشم با دست و بدنش مهار کرد و حدود سه ماه در بیمارستان و منزل بود و برای عملیات والفجر ۴ به منطقه برگشت و در عملیات خیبر بعد از سخنرانی حاج‌همت برای گردان مقداد در منطقه جفیر توسط هواپیماهای عراقی بمباران شد و با اصابت یک راکت در نزدیکی هاشم و دوستانش مثل شهید ابراهیم حامی که او هم از دلیران سپاه بود و شهیدحسین محمدی و رضا هاشمی در تاریخ ۶۲/۱۲/۶ به شهادت رسید که هر چهار شهید در قطعه ۲۸ و در یک ردیف کنار هم آرمیده‌اند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
کتاب : مؤلف: محمود جوانبخت ناشر: روایت فتح موضوع : کتاب حاضر پیرامون به رشتة تحریر درآمده است. كتاب «از نسل بهار» قصه مردي را روايت مي كند كه نامش هر چند براي زمينيان ناآشناست اما در آسمان ها او را خوب مي شناسند؛ مردي آسماني كه شايد باور كردنش امروز سخت باشد كه چه طور آن جواني كه در 20 سالگي به شهادت رسيد، مسئوليت عمليات يكي از مهم ترين قرارگاه هاي عملياتي را به عهده داشته است و در قرارگاه نصر به عنوان معاون فرماندهي همچون شهيد حسن باقري مشغول خدمتگزاري بود. نويسنده اين كتاب در خصوص شهيد پيش بهار چنين مي نويسد: «در حديث داريم كه خداوند شهدا را استتار مي كند، چون جاي طرح شان در اين دنيا نيست و آنچه كه ما مي بينيم اشعه هاي بي رمقي است كه از استتار خدا عبور كرده است. در اين حالت ما اين همه عظمت مي بينيم و اگر اين استتار كنار برود، عقل، فهم و درك ما و اين حواس پنج گانه ما توان ديدن آن شهيد را ندارد لذا استتار شده اند و من فكر مي كنم يكي از موضوعاتي كه خداوند مصلحت ديده، گمنام بودن مسعود است؛ نمي خواهم بگويم بقايي، باقري، همت و كاوه گمنام نيستند. نه، آنها هم گمنام هستند چرا كه حق نام و نشان آنها در اين دنيا به جا نيامده اما مسعود در ميان اين گمنام ها از همه گمنام تر است، در ميان اين غريب ها از همه غريب تر است. او از همه آنها جوان تر بود و حالا هم از همه آنها گمنام تر است». 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محمود شهبازی دستجردی در سال ۱۳۳۷ شمسی در یک خانواده مذهبی در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش کشاروزی ساده زیست و مومن بود. او در دامان پدری زحمتکش و پارسا و مادری پاکدامن، با احساسات ناب مذهبی رشد و تربیت یافت. محمود قرآن را نزد مادرش ـ که خود فرزند روحانی بود ـ آموخت و تحصیلات دوره ابتدایی را در زادگاه خود به پایان رساند و برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان «احمدیه حکیم سنایی» اصفهان شد. پس از دریافت مدرک دیپلم در سال ۱۳۵۶، در کنکور شرکت کرد و در رشته «مهندسی صنایع» دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد. فعالیتهای انقلابی شهید شهبازی، مبارزات سیاسی خود علیه رژیم پهلوی از دوران دبیرستان آغاز نمود و با مطالعه کتب استاد مطهری و علامه طباطبایی و حضور در جلسات سخنرانی علما، فعالیت‌های مذهبی و سیاسی خود را گسترش داد. شهبازی در زمان تحصیل در دانشگاه به همراه دوستانش در «انجمن اسلامی دانشجویان» -که به صورت مخفیانه فعالیت داشت-، پیام‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی را میان دانشجویان پخش می‌کرد. وی با ایمانی راسخ و باوری استوار در نخستین راهپیمایی شهر اصفهان نقش فعالی ایفا نمود و پس از مدتی برنامه تحصن در منزل «آیت الله خادمی» را سازماندهی کرد. با ورود امام (ره) به ایران مسئولیت امنیت قبرستان بهشت زهرا (سلام‌ الله‌ علیها) را بر عهده گرفت. شهبازی پس از به ثمر رسیدن شکوفه‌های انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی در ایران، بعد از چند روز خدمت در کمیته انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به مقابله با اشرار و منافقین پرداخت و در تسخیر لانه جاسوسی امریکا نقش بسزایی ایفا نمود. حضور در دفاع مقدس سردار شهید محمود شهبازی در سال ۱۳۵۹ به سمت «فرماندهی سپاه پاسداران همدان» منصوب شد و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و به عنوان قائم مقام لشگر ۲۷ محمد رسول الله (صلی‌ الله‌ علیه‌ وآله) در عملیات فتح المبین شرکت کرد. وی پس از مدتی به همراه افرادش راهی محور اهواز - خرمشهر شد و در عملیات «بیت المقدس» حضوری فعال یافت. شهید شهبازی سرانجام در دوم خرداد ماه ۱۳۶۱، در آستانه «فتح خرمشهر» در عملیات «بیت المقدس»، در اثر اصابت ترکش خمپاره، به فوز عظیم شهادت نایل آمد. او با مدیریت منحصر به فردش بر رزمندگان تیپ، تا دروازه‌های خرمشهر پیش آمد و در حین فرماندهی نیروها مشغول کمک به یک بسیجی مجروح بود که به شهادت رسید و فرصت نکرد در شادی رزمندگان بعد از فتح خرمشهر مشارکت و کنارشان حضور داشته باشد. ویژگیهای اخلاقی او قلبی به وسعت عشق داشت و از این رو، به تمام خوبی ها مهر می ورزید. قلبش را مهبط آیات و انوار قرآن و ایمان ساخته بود. در خواندن قرآن، مداومت داشت و اهل تدبر در قرآن و مطالعه و تحقیق بود. روح متعبد و با صفایش، بی اختیار هر کسی را مجذوب خود می ساخت. لحن و کلام صمیمی و گرمش، به دوستان صفا و صافی می بخشید. خضوع و فروتنی اش دیگران را به تکریم و ادب وا می داشت. اخلاق محمود و پسندیده اش، سرمشق بسیجیان بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
جاسم زبان زد خاص و عام بود و همواره به نظم و آراستگی حتی در شرایط سخت جنگ توجه می کرد. صبر در آرامش و سختی سرلوحه رفتار این دلاور مرد بود و از بیت المال بهتر از اموال خود نگهداری می‌کرد… در پانزدهمین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۶ در حمیدیه پسری به دنیا آمد که نامش را سید جاسم نهادند، پدرش سید جابر از سادات سید نور و مادرش بانوی مؤمنه‌ای به نام قسمه بود. سید جابر از تجار ثروتمند و از عشایر عرب غیرتمند حمیدیه، از عراق کالا وارد می کرد و همزمان به کشاورزی نیز اشتغال داشت. سید جابر ۲پسر و ۵ دختر داشت و سید جاسم فرزند آخر خانواده بود. سید جاسم سیزده ساله بود که حمله‌ بی رحمانه عراق به ایران آغاز شد و جوانان و نوجوانان غیور ایرانی باید از سرزمین مادری خود دفاع می‌کردند. وی از همان روزهای نخست جنگ تحمیلی در دفاع مقدس حضور داشت که هوش و ذکاوتش سبب شد در سن ۱۳ سالگی فرمانده گردان امام علی(ع) شود. سید جاسم مرد خستگی ناپذیری بود و این را از مسئولیت هایی که برعهده داشت می توان فهمید؛ جذب، پذیرش و گزینش نیرو بخشی از زحمات این دلاور مرد در سپاه حمیدیه بود. همیشه کارهای نشدنی را به او می سپردم زیرا با جذابیت رفتاری و اخلاقی در دل اطرافیان خود جا می گرفت، نه به عنوان فرمانده و مسئول بالا دست بلکه همچون دوستی صمیمی و در شرایط سخت جنگ و حمله رژیم بعثی توانست ۷۲۰ نفر از نیروهای بومی حمیدیه را در قالب گردانی با فرماندهی علی بلالک تشکیل و سازماندهی کند. در طول دوران دفاع مقدس نقش مهم و غیر قابل انکاری در بسیج مردمی حمیدیه داشت. این دلاور مرد، در واحد عملیات لشکر ۷ ولی عصر(عج) در سال ۶۲ توانست با تلاشی خستگی ناپذیر و روحیه مخلصانه اطلاعات کلیدی از وضعیت نیروهای بعثی جمع آوری کند که در انجام عملیات های بعد موثر واقع شد. پس از اتمام جنگ در حالی که تنها ۲۱ سال سن داشت کوله باری از تجربه و دانش در زمینه‌های نقشه خوانی، مختصات یابی و عکس‌های هوایی به دست آورد و از تبحر بالایی در این زمینه برخوردار شد. همچنین دوره افسری سپاه را در سال ۱۳۸۵ با موفقیت پشت سر گذاشت و بازنشسته شد همین تجربیات باعث شد که پس از شروع ماجرای سوریه برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به صورت داوطلبانه عازم این کشور شود. به گواه دوستانش شجاعت و ذکاوتش در مبارزه با تکفیری ها مثال زدنی بود. همراه رزمندگان عراقی درکشور سوریه به دفاع از حرم حضرت زینب(س) پرداخت. با شروع نبرد تکفیری ها در عراق تصمیم گرفت در این کشور به جهاد بپردازد. در عراق با تجربه ای که در دوره دفاع مقدس در بسیج مردمی داشت مشغول به جمع‌آوری نیروهای مردمی عراق جهت سازماندهی در لشکر حضرت عباس (ع) وابسته به عتبات عالیات پرداخت و با آموزش و سازماندهی این نیروها رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد. شهید سیدجاسم نوری فرمانده اطلاعات لشکر حضرت عباس(ع) بود و با استفاده از تجربیات و روحیه خستگی ناپذیر، کار شناسایی و مختصات یابی را انجام می داد. سید جاسم در حال تشکیل لشکری با عنوان لشکر سید نور( برگرفته از قبیله سادات نور) بود اما شوق وصال به رب العالمین تقدیر دیگری برای او رقم زده بود.رفت و آمدش به عراق سبب شد که تعدادی از خویشاوندان عراقی خود را پیدا کند و به کانون گرم خانواده و فامیل رونق دیگری ببخشد. مهربانی و عطوفت سید جاسم زبان زد خاص و عام بود و همواره به نظم و آراستگی حتی در شرایط سخت جنگ توجه می کرد. صبر در آرامش و سختی سرلوحه رفتار این دلاور مرد بود و از بیت المال بهتر از اموال خود نگهداری می‌کرد. محمد، روح الله و علی تنها دخترش رقیه یادگاران ایشان هستند. پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان در مدینه الطب بغداد به شهادت رسید. 💐الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین💐 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani