در زمان #جنگ دوست صمیمی داشت به نام «مهران». مرخصی گرفته بود که چند روزی بیاید به خانه. قبل از آمدن به او میگوید اگر #شهید شدی مرا #شفاعت میکنی😢؟
گفت: «بله حتما.» گفت: «نه! اینطور نمیشود یک دستنوشته به من بده که آن دنیا با خودم داشته باشم📝و آن دنیا به تو نشان بدهم که تو شفاعت من را کردی.» آن بنده خدا هم یک دستنوشته به او داد🌹
#شهید_کابلی هم این دستنوشته و #تربت_امام_حسین و غبار حرم حضرت علی را به من(هنسر شهید) داد و گفت اگر روزی پیکرم را آوردند اینها را در قبر بگذارید روی پیکرم.✨🕊
#شهید_رحیم_کابلی🌹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ اردیبهشت ماه ، #سالروز_شهادت #مدافعان_حرم
#شهید_رحیم_کابلی
#شهید_سعید_کمالی
#شهید_جواد_دوربین
#شهید_علی_عابدینی
#شهید_علیرضا_بریری
#شهید_محمد_بلباسی
#شهید_علی_جمشیدی
#شهید_محمود_رادمهر
#شهید_حسن_رجائیفر
#شهید_سیدشفیع_شفیعی
گرامی باد . 🥀
💐شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_رحیم_کابلی
🗯 به روایت : همـسر شهـید
✨ یک سالی بود در خانه ما بیشتر صحبت از شهادت بود، یک روزی گفت: «خانم اگر من شهید شوم چه میکنی؟» گفتم:« خدا را شکر میکنم.»
🔘 گفت:«اگر جنازه من را بیاورند دست روی صورت من میکشی؟» گفتم: «آقا شاید تو سر نداشته باشی.» گفت: «خدا را شکر پیش امام حسین شرمنده نمیشوم.»
💠 گفت: «دستم چه؟» گفتم: «شاید دست هم نداشته باشی.» گفت: «آن زمان هم خدا را شکر میکنم که شرمنده حضرت ابوالفضل نیستم.» بعد گفتم: «شاید تانک از روی شما رد شود و چیزی از تو باقی نماند.» گفت:« آن وقت پیش علیاکبر شرمنده نیستم.»
🔸 بعد گفت: «اگر جنازهام برنگردد پیش خانم فاطمه الزهرا هستم. و به عروسم که از سادات است گفت: «شما از خانم فاطمه زهرا بخواهید اگر شهید شدم جنازهام برنگردد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ اردیبهشت ماه ، #سالروز_شهادت #مدافعان_حرم
#شهید_مجید_سلمانیان
#شهید_رحیم_کابلی
#شهید_سعید_کمالی
#شهید_جواد_دوربین
#شهید_علی_عابدینی
#شهید_علیرضا_بریری
#شهید_علی_جمشیدی
#شهید_حسن_رجائیفر
#شهید_سیدشفیع_شفیعی
گرامی باد . 🥀
💐شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_رحیم_کابلی
🗯 به روایت : همـسر شهـید
✨ یک سالی بود در خانه ما بیشتر صحبت از شهادت بود، یک روزی گفت: «خانم اگر من شهید شوم چه میکنی؟» گفتم:« خدا را شکر میکنم.»
🔘 گفت:«اگر جنازه من را بیاورند دست روی صورت من میکشی؟» گفتم: «آقا شاید تو سر نداشته باشی.» گفت: «خدا را شکر پیش امام حسین شرمنده نمیشوم.»
💠 گفت: «دستم چه؟» گفتم: «شاید دست هم نداشته باشی.» گفت: «آن زمان هم خدا را شکر میکنم که شرمنده حضرت ابوالفضل نیستم.» بعد گفتم: «شاید تانک از روی شما رد شود و چیزی از تو باقی نماند.» گفت:« آن وقت پیش علیاکبر شرمنده نیستم.»
🔸 بعد گفت: «اگر جنازهام برنگردد پیش خانم فاطمه الزهرا هستم. و به عروسم که از سادات است گفت: «شما از خانم فاطمه زهرا بخواهید اگر شهید شدم جنازهام برنگردد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani