هدیه فرزندان شهید نعمایی به حاج قاسم
همسر شهید «مهدی نعمایی» درباره سردار سلیمانی که نخستین مهمان عید نوروز سال ۹۸ بودند، میگوید:
در زمان تحویل سال ۱۳۹۸ به همراه بچهها سر مزار آقامهدی رفته بودیم؛ به آقامهدی گفتم زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچهها میدادید. عیدی امسال ما فراموش نشود. بعد از این ماجرا تا ۷ فروردین به مسافرت رفتیم و تا آن روز هیچ مهمانی به منزل ما نیامده بود. همان شب که به منزل رسیدیم با ما تماس گرفته شد که سردار سلیمانی قرار است فردا به دیدن خانواده شهدای ساکن در البرز بیایند. البته اگر آمدنشان قطعی شد، فردا به شما اطلاع میدهیم.
صبح روز ۸ فروردین منتظر تماس بودم که با من تماس گرفته شد و گفتند سردار سلیمانی حدود ساعت ۱۰ به منزلتان میآیند. من بچهها را بیدار نکردم و با مادر آقامهدی تماس گرفتم و گفتم قرار است سردار سلیمانی به منزلمان بیایند. در حال آماده کردن منزل بودم که زنگ منزلمان زده شد؛ سراغ بچهها رفتم و گفتم بچهها بیدار شوید، مهمان عزیزی به منزلمان میآید. در را باز کردم؛ سردار و یکی از محافظان به منزلمان آمدند؛ ایشان بعد از احوالپرسی سراغ بچهها را گرفتند. به ایشان گفتم بچهها دارند آماده میشوند خدمت برسند. سراغ بچهها رفتم؛ آنها چادرشان را سر کرده و با اینکه خوابآلود بودند با دیدن سردار شاد شدند؛ سردار روی ریحانه و مهرانه را بوسیدند و بچهها کنار ایشان نشستند.
در این دیدار سردار از مسائل و اوضاع و احوال زندگی پرسیدند. وقتی با سردار سلیمانی صحبت میکردیم، یاد قرار سال تحویل افتادم که از آقامهدی عیدی خواسته بودم. همان موقع به سردار گفتم دیدن شما در منزلمان عیدی من و بچهها بود. سردار فرمودند امیدواریم عیدی شما دیدن روی حضرت مهدی (عج) باشد. بعد سردار پرسیدند شما به دیدن رهبر انقلاب رفتید؟ من هم گفتم سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ وقتی اولین مهمان عید امسال ما شما هستید، تا پایان سال دیدار با رهبر انقلاب نصیب ما میشود. در این دیدار سردار به من و دختران سه انگشتر عقیق هدیه دادند. من هم عکسی را که از سردار و آقامهدی روی دیوار بود به ریحانه و مهرانه دادم و گفتم شما به سردار هدیه بدهید. بچهها این عکس را به سردار هدیه دادند و گفتند این قاب عکس را روی دیوار اتاقتان بزنید.
صبح جمعه هوا خوب بود؛ پردههای پنجره را کنار زدم و تلویزیون را روشن کردم؛ دیدم عکس سردار سلیمانی روی صفحه تلویزیون در شبکه رادیویی است؛ پیش خودم گفتم چه آدمهای بامعرفتی، عکس سردار را به این شبکه ارسال کردهاند! وقتی دقیقتر نگاه کردم دیدم زیرنویس شده: فوری... حاجقاسم سلیمانی به شهادت رسید. با دو دست به سر زدم. حالم خیلی بد شد. میگفتم نه، این اتفاق نیفتاده. این دروغ است... با خودم گفتم این چیه از تلویزیون پخش میکنند؟!
همینطور اشکهایم جاری بود؛ من تا چهلمین روز شهادت آقامهدی اینطور گریه نکرده بودم. با صدای گریهام بچهها از خواب بیدار شدند. آنها من را نگاه میکردند و با هم آرام حرف میزدند. هر دویشان به اتاقشان رفتند؛ لباس مشکی پوشیدند و انگشترهایی را که سردار به آنها هدیه داده بودند دستشان کردند. به آغوش من آمدند و سه نفرمان خیلی گریه کردیم. اقوام برای تسلیت با منزلمان تماس میگرفتند و من نمیتوانستم صحبت کنم و فقط زار زار گریه میکردم. در این ۴۰ روز واقعاً عزاداریم. حرف سردار هر روز در خانهمان است. وقتی مهمانی به منزل ما میآید، دخترانم انگشترهای یادگاری سردار را به آنها نشان میدهند. بچهها خیلی دلتنگ سردار هستند.
حدود ۴۵ روز قبل از شهادت سردار با بنده تماس گرفته شد و گفتند سردار برنامهای برای دیدار با خانواده شهدا دارد که در یکی از پنجشنبهها شما را به همراه بچهها به دیدار سردار میبریم. من از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم و گفتم حتماً به این دیدار میآییم. از روز سهشنبه هر هفته منتظر تماس بودم. بعد با خودم گفتم نکند این دیدار برای خانواده شهدای مدافع حرمی است که با مشکلاتی مواجه هستند و میخواهند با سردار مطرح کنند؛ ما که مشکل خاصی نداریم. بعد با کسی که تماس گرفته بود، مجدداً تماس گرفتم و گفتم اگر اینطور است خانواده شهدایی را که مشکلات زیادی دارند معرفی کنیم. او گفت نه این برنامه فقط برای دیدار با خانواده شهداست. چند پنجشنبه منتظر تماس بودم تا اینکه خبر شهادت سردار را شنیدیم و دیگر این دیدار قسمتمان نشد.
#شهید_مهدی_نعمایی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
هدیه فرزندان شهید نعمایی به حاج قاسم
همسر شهید «مهدی نعمایی» درباره سردار سلیمانی که نخستین مهمان عید نوروز سال ۹۸ بودند، میگوید:
در زمان تحویل سال ۱۳۹۸ به همراه بچهها سر مزار آقامهدی رفته بودیم؛ به آقامهدی گفتم زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچهها میدادید. عیدی امسال ما فراموش نشود. بعد از این ماجرا تا ۷ فروردین به مسافرت رفتیم و تا آن روز هیچ مهمانی به منزل ما نیامده بود. همان شب که به منزل رسیدیم با ما تماس گرفته شد که سردار سلیمانی قرار است فردا به دیدن خانواده شهدای ساکن در البرز بیایند. البته اگر آمدنشان قطعی شد، فردا به شما اطلاع میدهیم.
صبح روز ۸ فروردین منتظر تماس بودم که با من تماس گرفته شد و گفتند سردار سلیمانی حدود ساعت ۱۰ به منزلتان میآیند. من بچهها را بیدار نکردم و با مادر آقامهدی تماس گرفتم و گفتم قرار است سردار سلیمانی به منزلمان بیایند. در حال آماده کردن منزل بودم که زنگ منزلمان زده شد؛ سراغ بچهها رفتم و گفتم بچهها بیدار شوید، مهمان عزیزی به منزلمان میآید. در را باز کردم؛ سردار و یکی از محافظان به منزلمان آمدند؛ ایشان بعد از احوالپرسی سراغ بچهها را گرفتند. به ایشان گفتم بچهها دارند آماده میشوند خدمت برسند. سراغ بچهها رفتم؛ آنها چادرشان را سر کرده و با اینکه خوابآلود بودند با دیدن سردار شاد شدند؛ سردار روی ریحانه و مهرانه را بوسیدند و بچهها کنار ایشان نشستند.
در این دیدار سردار از مسائل و اوضاع و احوال زندگی پرسیدند. وقتی با سردار سلیمانی صحبت میکردیم، یاد قرار سال تحویل افتادم که از آقامهدی عیدی خواسته بودم. همان موقع به سردار گفتم دیدن شما در منزلمان عیدی من و بچهها بود. سردار فرمودند امیدواریم عیدی شما دیدن روی حضرت مهدی (عج) باشد. بعد سردار پرسیدند شما به دیدن رهبر انقلاب رفتید؟ من هم گفتم سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ وقتی اولین مهمان عید امسال ما شما هستید، تا پایان سال دیدار با رهبر انقلاب نصیب ما میشود. در این دیدار سردار به من و دختران سه انگشتر عقیق هدیه دادند. من هم عکسی را که از سردار و آقامهدی روی دیوار بود به ریحانه و مهرانه دادم و گفتم شما به سردار هدیه بدهید. بچهها این عکس را به سردار هدیه دادند و گفتند این قاب عکس را روی دیوار اتاقتان بزنید.
صبح جمعه هوا خوب بود؛ پردههای پنجره را کنار زدم و تلویزیون را روشن کردم؛ دیدم عکس سردار سلیمانی روی صفحه تلویزیون در شبکه رادیویی است؛ پیش خودم گفتم چه آدمهای بامعرفتی، عکس سردار را به این شبکه ارسال کردهاند! وقتی دقیقتر نگاه کردم دیدم زیرنویس شده: فوری... حاجقاسم سلیمانی به شهادت رسید. با دو دست به سر زدم. حالم خیلی بد شد. میگفتم نه، این اتفاق نیفتاده. این دروغ است... با خودم گفتم این چیه از تلویزیون پخش میکنند؟!
همینطور اشکهایم جاری بود؛ من تا چهلمین روز شهادت آقامهدی اینطور گریه نکرده بودم. با صدای گریهام بچهها از خواب بیدار شدند. آنها من را نگاه میکردند و با هم آرام حرف میزدند. هر دویشان به اتاقشان رفتند؛ لباس مشکی پوشیدند و انگشترهایی را که سردار به آنها هدیه داده بودند دستشان کردند. به آغوش من آمدند و سه نفرمان خیلی گریه کردیم. اقوام برای تسلیت با منزلمان تماس میگرفتند و من نمیتوانستم صحبت کنم و فقط زار زار گریه میکردم. در این ۴۰ روز واقعاً عزاداریم. حرف سردار هر روز در خانهمان است. وقتی مهمانی به منزل ما میآید، دخترانم انگشترهای یادگاری سردار را به آنها نشان میدهند. بچهها خیلی دلتنگ سردار هستند.
حدود ۴۵ روز قبل از شهادت سردار با بنده تماس گرفته شد و گفتند سردار برنامهای برای دیدار با خانواده شهدا دارد که در یکی از پنجشنبهها شما را به همراه بچهها به دیدار سردار میبریم. من از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم و گفتم حتماً به این دیدار میآییم. از روز سهشنبه هر هفته منتظر تماس بودم. بعد با خودم گفتم نکند این دیدار برای خانواده شهدای مدافع حرمی است که با مشکلاتی مواجه هستند و میخواهند با سردار مطرح کنند؛ ما که مشکل خاصی نداریم. بعد با کسی که تماس گرفته بود، مجدداً تماس گرفتم و گفتم اگر اینطور است خانواده شهدایی را که مشکلات زیادی دارند معرفی کنیم. او گفت نه این برنامه فقط برای دیدار با خانواده شهداست. چند پنجشنبه منتظر تماس بودم تا اینکه خبر شهادت سردار را شنیدیم و دیگر این دیدار قسمتمان نشد.
#شهید_مهدی_نعمایی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
هدیه فرزندان شهید نعمایی به حاج قاسم
همسر شهید «مهدی نعمایی» درباره سردار سلیمانی که نخستین مهمان عید نوروز سال ۹۸ بودند، میگوید:
در زمان تحویل سال ۱۳۹۸ به همراه بچهها سر مزار آقامهدی رفته بودیم؛ به آقامهدی گفتم زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچهها میدادید. عیدی امسال ما فراموش نشود. بعد از این ماجرا تا ۷ فروردین به مسافرت رفتیم و تا آن روز هیچ مهمانی به منزل ما نیامده بود. همان شب که به منزل رسیدیم با ما تماس گرفته شد که سردار سلیمانی قرار است فردا به دیدن خانواده شهدای ساکن در البرز بیایند. البته اگر آمدنشان قطعی شد، فردا به شما اطلاع میدهیم.
صبح روز ۸ فروردین منتظر تماس بودم که با من تماس گرفته شد و گفتند سردار سلیمانی حدود ساعت ۱۰ به منزلتان میآیند. من بچهها را بیدار نکردم و با مادر آقامهدی تماس گرفتم و گفتم قرار است سردار سلیمانی به منزلمان بیایند. در حال آماده کردن منزل بودم که زنگ منزلمان زده شد؛ سراغ بچهها رفتم و گفتم بچهها بیدار شوید، مهمان عزیزی به منزلمان میآید. در را باز کردم؛ سردار و یکی از محافظان به منزلمان آمدند؛ ایشان بعد از احوالپرسی سراغ بچهها را گرفتند. به ایشان گفتم بچهها دارند آماده میشوند خدمت برسند. سراغ بچهها رفتم؛ آنها چادرشان را سر کرده و با اینکه خوابآلود بودند با دیدن سردار شاد شدند؛ سردار روی ریحانه و مهرانه را بوسیدند و بچهها کنار ایشان نشستند.
در این دیدار سردار از مسائل و اوضاع و احوال زندگی پرسیدند. وقتی با سردار سلیمانی صحبت میکردیم، یاد قرار سال تحویل افتادم که از آقامهدی عیدی خواسته بودم. همان موقع به سردار گفتم دیدن شما در منزلمان عیدی من و بچهها بود. سردار فرمودند امیدواریم عیدی شما دیدن روی حضرت مهدی (عج) باشد. بعد سردار پرسیدند شما به دیدن رهبر انقلاب رفتید؟ من هم گفتم سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ وقتی اولین مهمان عید امسال ما شما هستید، تا پایان سال دیدار با رهبر انقلاب نصیب ما میشود. در این دیدار سردار به من و دختران سه انگشتر عقیق هدیه دادند. من هم عکسی را که از سردار و آقامهدی روی دیوار بود به ریحانه و مهرانه دادم و گفتم شما به سردار هدیه بدهید. بچهها این عکس را به سردار هدیه دادند و گفتند این قاب عکس را روی دیوار اتاقتان بزنید.
صبح جمعه هوا خوب بود؛ پردههای پنجره را کنار زدم و تلویزیون را روشن کردم؛ دیدم عکس سردار سلیمانی روی صفحه تلویزیون در شبکه رادیویی است؛ پیش خودم گفتم چه آدمهای بامعرفتی، عکس سردار را به این شبکه ارسال کردهاند! وقتی دقیقتر نگاه کردم دیدم زیرنویس شده: فوری... حاجقاسم سلیمانی به شهادت رسید. با دو دست به سر زدم. حالم خیلی بد شد. میگفتم نه، این اتفاق نیفتاده. این دروغ است... با خودم گفتم این چیه از تلویزیون پخش میکنند؟!
همینطور اشکهایم جاری بود؛ من تا چهلمین روز شهادت آقامهدی اینطور گریه نکرده بودم. با صدای گریهام بچهها از خواب بیدار شدند. آنها من را نگاه میکردند و با هم آرام حرف میزدند. هر دویشان به اتاقشان رفتند؛ لباس مشکی پوشیدند و انگشترهایی را که سردار به آنها هدیه داده بودند دستشان کردند. به آغوش من آمدند و سه نفرمان خیلی گریه کردیم. اقوام برای تسلیت با منزلمان تماس میگرفتند و من نمیتوانستم صحبت کنم و فقط زار زار گریه میکردم. در این ۴۰ روز واقعاً عزاداریم. حرف سردار هر روز در خانهمان است. وقتی مهمانی به منزل ما میآید، دخترانم انگشترهای یادگاری سردار را به آنها نشان میدهند. بچهها خیلی دلتنگ سردار هستند.
حدود ۴۵ روز قبل از شهادت سردار با بنده تماس گرفته شد و گفتند سردار برنامهای برای دیدار با خانواده شهدا دارد که در یکی از پنجشنبهها شما را به همراه بچهها به دیدار سردار میبریم. من از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم و گفتم حتماً به این دیدار میآییم. از روز سهشنبه هر هفته منتظر تماس بودم. بعد با خودم گفتم نکند این دیدار برای خانواده شهدای مدافع حرمی است که با مشکلاتی مواجه هستند و میخواهند با سردار مطرح کنند؛ ما که مشکل خاصی نداریم. بعد با کسی که تماس گرفته بود، مجدداً تماس گرفتم و گفتم اگر اینطور است خانواده شهدایی را که مشکلات زیادی دارند معرفی کنیم. او گفت نه این برنامه فقط برای دیدار با خانواده شهداست. چند پنجشنبه منتظر تماس بودم تا اینکه خبر شهادت سردار را شنیدیم و دیگر این دیدار قسمتمان نشد.
#شهید_مهدی_نعمایی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani