eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محمد زلقی در تاریخ 1345/5/23 در روستای سربیشه از توابع شهرستان دزفول متولد شد. پدر شهید زلقی قبل از تولدش فوت شده بود محمد با این که از نعمت پدر محروم بود، ولی در دامان مادربزرگی تربیت شده بود که فرزندی برومند، با حمایت عموهایش برای حفظ آرمان های ایران اسلامی تربیت کرده و تقدیم جامعه می کنند. حضور داوطلبانه وی در جبهه به عنوان بسیجی بود، بعدها هم لباس سبز سپاه را بر تن کرد و در 8سال دفاع مقدس فعالیت نمود که در این مدت جانباز شیمیایی شد.   در سال 1370 ازدواج کرد و ثمره این ازدواج 4فرزند شامل 1پسر و 3دختر است. از زمانی که جنگ در سوریه آغاز شد دائم در پی رفتن بود، حتی زمانی که برای انجام برخی کارها به اهواز می رفت مدام پیگیری می کرد، ولی به او می گفتند: نمی شود. ولی حاجی ول کن ماجرا نبود، مدام پیگیری می کرد. حتی مدام به بچه ها می گفت: من آخرش در سوریه شهید خواهم شد، بالاخره با او تماس گرفتند که باید اعزام شود. با این که 40 روز در منطقه فعالیت داشت ولی در آنجا به شهادت نرسید، به دلیل این که در چشمش لنز داشت و اوضاع منطقه و مشکلات گرد و خاک به لنز آسیب وارد می کرد بعد از 3 روز برای درمان به او مجوز می دهند که همراه بچه های تدارکات برای معاینه به شهر برود که از ناحیه سر مورد حمله تک تیرانداز قرار می گیرد و حتی به نحوی ماشین را هدف قرار می دهند که کاملا سوخته بود.  سرانجام روز 1395/3/13 شهادت در راه اسلام نصیبش شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
همسر بزرگوار شهید مدافع حرم : محمد یادگار پدری بود که  در ایام جوانی و قبل از تولدش فوت شده بود و با تولد محمد امیدی دیگر در دل خانواده خصوصا مادر بزرگ ایشان نمایان می شود، که مادر بزرگ شهید او را “دل روشن“ نام نهاده بود. محمد با این که از نعمت پدر محروم بود، ولی در دامان مادربزرگی تربیت شده بود که فرزندی برومند، با حمایت عموهایش برای حفظ آرمان های ایران اسلامی تربیت کرده و تقدیم جامعه می کنند. همانند دیگر فرزندان انقلاب فعالیت های خودش را از بسیج آغاز می کند و در دوره نوجوانی فعالیت های انقلابی داشتند، حضور داوطلبانه وی در جبهه به عنوان بسیجی بود، بعدها هم لباس سبز عاشقی سپاه را بر تن کرد و در ۸سال دفاع مقدس فعالیت نمود که در این مدت جانباز شیمیایی شد. از دوران دفاع مقدس زخم های دیگری هم به یادگار  برایش مانده بود و همه روزه با مشکلات عدیده ناشی از مجروحیت های جنگی دست و پنجه نرم می کرد. اکثر شب ها خواب راحتی نداشت، هم از شدت خستگی پاهایش، که برایش طاقت فرسا شده بود، هم از صدایی که مثل زنگ در گوشش می پیچید، شب هایی هم بود که از شدت خارش درخواست می کرد کف پایش با برس خارانده شود.   در سال۷۰ با شهید زلقی ازدواج کردم، از آن جا که حاجی پسر دایی من بود، شناخت کاملی به لحاظ اعتقادی از شخصیت و خصوصیات اخلاقی اش داشتم، بسیار محجوب و متدین بود، ثمره این ازدواج موفق ۴فرزند شامل ۱پسر و ۳دختر است. قلبش برای اسلام و نظام اسلامی می تپید. همیشه آرزوی شهادت داشت، عاشق نظام و شهادت بود، مرتب به ما می‌گفت  برای شهادتش دعا کنیم، می‌گفت: سوریه مرز اسلام است و باید از مرز اسلام دفاع کنیم. نمی شود گفت ناراضی بودم، هم بله هم نه. بله، بخاطر این که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) می رفت. نه، بخاطر اینکه پدر فرزندانم بود. ولی اینکه مخالفت کنم و مانع رفتنش بشوم، نه. به یاد ندارم حتی حرفی هم گفته باشم که مانع تصمیمش شده باشد. نحوه شهادت: پسر بزرگوار شهید:  پدر صبح روز شهادت از همه خداحافظی کرد. حتی «امید پهلوان» یکی از همرزمانش که خواب بود، پدر آرام رفت و او را بوسید و در نتیجه پهلوان بیدار شد و از پدرم پرسید: آقای زلقی ماجرا چیه؟  پدر پاسخ داد: دارم می روم سمت شهر و برنمی گردم، حتی نقل می کردند: ۳-۴روز قبل وسایل را به عقب ارسال کرده بود. پدر با این که ۴۰روز در منطقه فعالیت داشت ولی در آنجا به شهادت نرسید، به دلیل این که در چشمش لنز داشت و اوضاع منطقه و مشکلات گرد و خاک به لنز آسیب وارد می کرد. بعد از ۳روز برای درمان به پدر مجوز داده می شود که همراه بچه های تدارکات برای معاینه به شهر برود که از ناحیه سر مورد حمله تک تیرانداز قرار می گیرد و حتی به نحوی ماشین را هدف قرار می دهند که کاملا سوخته بود.  سرانجام روز ۱۳۹۵٫۳٫۱۳ شهادت در راه اسلام نصیب پدرم شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
آشنایی ام با شهید محمد زلقی از زمان اعزام به سوریه است. ایشان دارای روحیه ای بسیار مستحکم و شاداب بود. ما جذب مرام و اخلاق ایشان شدیم. بسیار شوخ بود و به همه نیروها روحیه می داد. ایشان از پیشکسوتان دفاع مقدس بود و بعد از بازنشستگی؛ مجددا لباس رزم به تن کرد و همراه رزمندگان عازم میدان های رزم شد. شادی او از حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س) گویا بسیار بیشتر از نیروهای جوان تر از او بود. همیشه در انجام کارها پیش قدم بود. خودش کار را شروع می کرد؛ بعد از دیگران می خواست کمکش کنند. مدیریت و برنامه ریزی اش زبانزد دیگر نیروها بود و خیال فرماندهان رده بالا از آن منطقه راحت بود. وظیفه اش را به نحو احسن انجام می داد. راوی: جلیل کیارسی منبع: کتاب ستارگان اسمان حرم؛ ص 101 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۳ خردادماه ، گرامی باد . 🥀 تولد⇦ ۱‌۳‌۶‌۴‌ شہادت⇦ ۱‌۴‌۰۰‌.‌۳‌.‌۱‌۱‌ محل‌شہادت⇦ سوریه آدرس‌مزار⇦ بهشت‌زهرای‌تهران وضعیت‌تاهل⇦ متاهل‌باسه‌فرزند 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید حسن عبدالله زاده اصالتاً از طوایف لر چهارمحال و بختیاری و از روستای شیخ علی خان است که به دلیل ماموریت پدرش در سال ۶۴ در اهواز متولد شد، اما با توجه به شرایط کاری پدر خود به تهران نقل مکان کردند. پاسدار شهید حسن عبدالله‌زاده به دلیل عشق و علاقه به ولایت و شهادت در سال‌های اول جنگ سوریه بار‌ها برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به این کشور اعزام شد. شهید حسن عبدالله زاده عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) نیز بود و عشق او به ائمه اطهار و حضرت عباس (ع) و الگوپذیری از شجاعت و صبوری باعث روحیه دادن او به سایر نیرو‌ها می‌شد. این شهید والامقام که فرزند سردار عبدالله زاده از فرماندهان سابق نیروی انتظامی بود، چند سال پیش ازدواج کرده بود و اکنون سه فرزند پنج، سه و یک‌ساله از ایشان به یادگار مانده است. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
حسن عبدالله‌زاده مهربان، خوش‌رو و بسیار شجاع بود. او از روابط اجتماعی بالایی برخوردار بود و دوستان بسیاری داشت. ناموس برایش جایگاه ویژه‌ای داشت و نسبت به آ‌ن‌ها غیرتی بود. دل‌سوز فرزندانش بود و وقت زیادی صرف نگهداری، تفریح و بازی آنها می‌کرد. همیشه به من این سفارش را داشت که پسرها را شجاع و نترس تربیت کنم تا لوس نشوند و اگر مهدیه لوس شد مشکلی ندارد؛ چرا که دختر همیشه باید ناز داشته باشد! او در خانه لقب ملکه را برای دخترمان انتخاب کرده بود. حسن‌آقا از ایمان بالایی برخوردار بود و همیشه سعی داشت حافظ زبان و نگاه خود باشد. نماز اول وقت و شرکت در نماز جماعت مسجد، از ویژگی بارز همسرم بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌹گاهی اوقات که خیلی مشغولیت کاری داشت. بلیط قطار می‌گرفت و فقط سه چهار ساعتی زیارت می‌کرد و بعد از زیارت هم راهی راه‌آهن می‌شد و به تهران برمی‌گشت، به اطرافیان می‌گفت: این زیارت‌های سه‌ چهار ساعته خیلی خوبه؛ هم خیلی حال می‌دهد، هم آدم می‌تواند به آقا بگوید یا امام رضا (ع) فقط به عشق خود شما آمدم و الان هم بر می‌گردم. 🌹وقتی پیکر شهید عبدالله‌زاده به ایران بازگشت، خانواده این بار شگفتانه‌ای خاص برای او که عاشق امام رضا (ع) بود، آماده کرده بودند، اتفاقی از جنس زیارت سه‌چهارساعته حرم امام رضا علیه السلام . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۳ خردادماه ، گرامی باد . 🥀 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
سردار شهید سعید مجیدی زاده ۱۵ آبان ۱۳۵۸ در شهر اراک که در خانواده ای مذهبی و شهیدپرور چشم به جهان گشودند و نوجوانی و جوانی را در شهر اراک گذراندند ایشان مداح و روضه خوان اهل بیت عصمت و طهارت بودند و از همان نوجوانی به همراه پدر و برادرانش عضو فعال بسیج بودند ، همچنین عموی ایشان حجت الله مجیدی در سال ۱۳۶۲ در جنگ تحمیلی نیز به شهادت رسیدند . وی تحصیلات خود را در شهر اراک ادامه داد و همچنین فارغ‌التحصیل مقطع کارشناسی رشته فیزیک در دانشگاه خلیج فارس بوشهر گردید . و پس از آن جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردید که از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران بشمار می‌آمد. ایشان تحصیلات تکمیلی خود را در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه افسری امام حسین (ع) سپاه به اتمام رساند ، ایشان در زمینه های خطاطی و خوشنویسی مهارت بسیار بالایی داشتند و استاد نظامی ، غواصی ، رشته های ورزشی و رزمی و ... بودند ، فردی ولایتمدار ، باهوش ، تلاشگر ، بودند ، ایشان دارای سه فرزند که دو دختر و یک پسر هستند و همواره در جبهه های مقابله با داعش از سربازان پا به رکاب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بودند و سرانجام در ۱۳ خردادماه ۱۴۰۰ به همراه شهید عبدالله زاده مورد اصابت مستقیم موشک قرار گرفتند و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند برای شادی روحش صلوات 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
یادمه یه روزی رفته بودم محل کار،فرصتی شد یه سر رفتم دفتر آقا محسن(سعید) و چاق سلامتی و احوال پرسی؛🤝 آقا محسن(سعید)بدون مقدمه گفت:آق کاظم چندتا برات خوشنویسی کردم.😁 با خوشحالی گفتم:آخ جون!😍کوش؟کجاست؟🤩 گفت:الان میارم برات.😇 به محض گرفتنش حسابی محو تماشاشون شده بودم.😋 گفت:چیه قشنگ نیست؟!😥 با یه حالت خاصی گفتم:چرا،عالی عالیند!فقط یه چیزی کم داره؟🙂 چی کم داره؟!🤔 گفتم:این خطاطیا اگر صاحبش شهید بشه اون وقت ارزشش چند برابر میشه!☺️ با اون چشای گردش،مکثی کرد و گفت:ای بابا ولمون کن کاظم!! همچنان حالتمو حفظ کردم وبا قاطعیت هرچه تمام تر جمله مو تکرار کردم. انگار تسلیم شده بود و گفت: تو دعا کن این لیاقت رو خدا بهم بده،اون وقت توهم به آرزوت میرسی...💔 *خاطره یکی از دوستان سردار شهید سعید مجیدی*` 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰کار بزرگ امام، راز ماندگاری نظام 🔻 رهبر انقلاب: راز پُرشکوه و افتخاربخشِ این نظام و ماندگاریِ این نظام همین دو کلمه است: یعنی «جمهوری» و «اسلامی». کار بزرگ این بود که این فکر را، این نظریّه را خلق کرد، آن را وارد میدان نظریّه‌های سیاسی گوناگون کرد، بعد به آن تحقّق بخشید، عینیّت بخشید. کار بزرگ امام این است. ۱۴۰۰/۰۳/۱۴ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani