eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
468 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی مزارش که میروم اتفاق‌های عجیبی می‌افتد که زنده بودنش را حس می‌کنم، یک شب نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: خانومم خیلی دلم برات تنگ شده پاشو بیا مزار معمولا عصرها سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم از نزدیک‌ترین مغازه به مزارش چندشاخه گل نرگس و یک جعبه خرما خریدم، می‌دانستم این شکلی راضی‌تر است همیشه روی رعایت حق همسایگی تاکید داشت، سر مزار که میرم سعی می‌کنم از نزدیک‌ترین مغازه به مزارش که همسایه گلزار شهداست🕊 خرید کنم. همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هق هق گریه‌هایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم که من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید باهات یه قراری میزارم فردا صبح میام سره مزارت، اگه همسرت را دیدم میفهمم که اشتباه کردم تو اگه به حق باشی از خودت به من یه نشون میدی، برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم گفتم: من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خودحمید خواست که من اول صبح بیام سرمزارش، از آن به بعد با اون خانوم دوست شدم، خیلی رویه زندگی‌اش عوض شد، تازه فهمیدم که دست حمید برای نشان دادن راه خیلی بازه....... 🌹 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🕊کشف پیکر مطهر یک شهید دوران دفاع مقدس در منطقه شرق دجله توسط جستجوگران نور سوم آذر ماه ۹۹ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۴آذرماه ، گرامی باد . 🥀 ولادت : ۱۳۵۳/۶/۳۰ بوئین زهرا ، قزوین شهادت : ۱۳۹۴/۹/۴ حلب ، سوریه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰تازه پاسدار شده بود که به من گفت: زن می‌خواهد، وقتی از الیاس پرسیدیم که چه کسی را می‌خواهی در جواب بیست‌سؤالی راه انداخت! به ما می‌گفت بگردید گزینه‌ای را که می‌خواهم پیدایش کنید. 🔰دو دایره سفید و سیاه جلوی او گذاشته بودیم که اگر جوابش بله بود روی سفید و اگر نه بود روی دایره سیاه انگشت بگذارد! ما هم سؤال می‌پرسیدیم و او با گذاشتن انگشت روی دایرها جواب می‌داد، از روستا و محله و آشنا و فامیل پرسیدیم تا در نهایت روی گزینه‌ای توقف کرد و ما متوجه شدیم که خواهان دختر دخترخاله ناتنی من است. 🔰آن روزها دختران در روستا در سنین پایین ازدواج می‌کردند و عروس من هم 16سال سن داشت. این‌گونه شد که برای الیاس به خواستگاری رفتیم و بعد از بیست‌ سؤالی به دختر موردعلاقه او رسیدیم! 🔰یک روز قبل از رفتنش مثل همیشه غروب به خانه ما آمد و کم‌کم زمزمه رفتنش را به سوریه شنیدم، وقتی گفت که فردا عازم است حرفی از نرفتنش نزدمچون راهی را رفت که نمی‌شد گفت نرو! فردا صبح که برای خداحافظی آخر آمد، خودم از زیر قرآن  او را رد کردم، رفت و دیگر نیامد. 🔰بیشترین زمانی که احساس دل‌تنگی به اوج خود می‌رسد غروب‌هاست، چون هر غروب الیاس به سراغ من می‌آمد و هم‌دیگر را می‌دیدیم و به من می‌گفت: اگر کاری دارم بگویم تا انجام دهد، اگر هم نمی‌آمد حتماً زنگ می‌زد و جویای حالم می‌شد. 🔰 اما بعد از شهادتش غروب‌ها چشمم به در خانه خشک می‌شود شاید الیاسم بیاید و من یک‌بار دیگر روی ماهش را ببینم. ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔸در یک روستا زندگی می کردیم و نسبت دور فامیلی با هم داشتیم. ایشان با برادر بزرگ من دوست بود، من هم او را دیده بودم. خودش من را به خانواده‌اش معرفی کردوبه خواستگاری ام آمدند. 🔹در طول خواستگاری صحبت خاصی باهم نکردیم چون یکدیگر را از قبل می شناختیم. ملاک من تدین خودش و خانواده اش بود ضمن اینکه در سپاه پاسداران کار می کرد و به شغلش علاقه داشتم. 🔸جشن نامزدی گرفتیم و عقد کردیم، یکی دو هفته قبلش صیغه محرمیت خواندیم بعد از هفت ماه جشن عروسی گرفتیم، نزدیک سه سال خانه مادر همسرم زندگی کردیم چون پدر و مادر پیری داشت. 🔹ایشان آخرین فرزند خانه بود و می‌بایست از آنها نگهداری می کرد. بعد از چند سال یک خانه جدا در روستا گرفتیم و مستقل شدیم. حسرت دفاع مقدس را داشتم، دلم می خواست سهمی در جهاد داشته باشم. 🔸گفت: ما چون نظامی هستیم هرجا که بگویند باید برویم من هم قبول کرده بودم و می دانستم اختیارش دست خودش نیست و اگر دستور جهاد بدهند باید حضور داشته باشد، البته من هم شغلش را دوست داشتم و مشکلی با آن نداشتم. 🔹اول ازدواج به یک دوره شش ماهه در کرج رفت. سه ماهش را در تابستان رفته بود و 10 روز بعد از عروسی به ادامه دوره رفت و فقط پنجشنبه و جمعه ها می آمد. مدتی هم به ماموریت سردشت رفت، در همان ماموریت خیلی از شهادت صحبت می کرد و می گفت دعا کنید شهید شوم. 🔸همیشه در دعاهای نمازش از خدا می خواست مرگش را شهادت قرار دهد. تا زمانی که در خانه کنار هم بودیم متوجه نبود حضورش نمی شدم اما به محض اینکه پایش را از خانه بیرون می گذاشت دلتنگی هایم شروع می شد. دلم می خواست بیشتر در منزل باشد اما چون راهش را دوست داشتم حرفی نمی زدم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
📋 💠سالروز شهادت 🌷 شهید مدافع حرم 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۴آذرماه ، گرامی باد . 🥀 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
این شهید 🗓اول آذرماه سال ۱۳۶۵ در روستای گرماب خدابنده به دنیا آمد، پدرش شعبانعلی و مادرش رقیه آقائی نام داشت. که تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی در رشته مدیریت دفاعی ادامه داد📚، در 🗓تاریخ ۱۱ فروردین سال ۱۳۸۷ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند پسر و دختر شد.👶👧 این شهید والامقام که پاسدار بود، توسط سپاه صاحب‌الامر "عج" قزوین و به‌ عنوان فرمانده دسته و مدافع حرم در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت و 🗓چهارم آذر سال ۱۳۹۴ در سوریه، بر اثر انفجار💣 تله انفجاری و اصابت ترکش و جراحات وارده شهید شد و تا پنج سال اثری از پیکرش به دست نیامد تا اینکه در هفته های اخیر پیکرشون برگشت... در درگیری‌های سال ۹۴ در منطقه استان حلب به همراه ۲ رزمنده دیگر قزوینی در عملیات به شهادت رسیدند که پیکر پاک وی به تازگی به همراه هفت تن از شهدای به وطن بازگشته است که مهر ماه سال جاری همزمان با شهادت امام رضا"؏" با حضور حداقلی مردم به دلیل شیوع کرونا🦠 در شهر اقبالیه تشییع می‌شود. پیکر مطهر بعد از ورود به میهن🇮🇷 با حضور خادمان آستان قدس رضوی🕌 و چند تن از خانواده‌های شهدای مدافع حرم، در حرم مطهر امام رضا"؏" نیز طواف شدند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
●مادر شهید می گوید: همیشه درسلام کردن به کوچک وبزرگ سبقت می گرفت وهمه ی خانواده شیفته این اخلاق اوبودند، خوش خنده بودوتبسم ازلبانش محونمی شد هرزمانی که ازخواب بیدارش می کردم تاچشمانش رابازمی کرد لبخندی به من می زدوسلام می داد،هیچ وقت عصبانی نمی شد. ●ازکودکی تازمانی که ازدواج کرد سعی می کردازلحاظ مالی خانواده اش رادرک کند، مثلااگردوست داشت اردوی مشهدبرودوماهزینه اش رانداشتیم اعتراضی نمی کردوبادوستانش همراه نمی شد، درهمه شرایط احترام من وپدرش راحفظ می کرد. همسرشهید،محمدصدرا7ماهه راباردار بودن ویک دختربنام فاطمه خانم داشتندوشهیدشیری فرزندپسرخودراندید. 🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
📝| بخشی از دفاع از حریم اهل‌بیت"؏" و عمل به سفارش پیامبراکرم"ﷺ" که فرمودند: "من در میان شما دو امانت گران‌بها می گذار که همانا عترت و اهل بیت"؏" یکی از آن دو امانت است"، مقابله با گروه تروریستی داعش که فرزند شوم و حاصل اهداف پلید شیاطین کاخ سفید و صهیونیست نژادپرست می باشد در واقع لبیک به ندای هل من ناصر ولی‌فقیه و حسین زمان، رهبر عزیزم می‌باشد ...❤️✊ خطاب به برادران و خواهرانم و تمام عزیزان و مردم سرزمینم🇮🇷 عرض می‌کنم که پیرو ولایت باشید و تا زمانی‌ که پشت ولی‌فقیه و رهبر فرزانه، امام خامنه‌ای باشید هیچ قدرتی با هر تجهیزاتی که باشد، توان مقابله با شما را نخواهد داشت.😌 چون سلاح شما وحدت و ایمان است که در سایه ولایتمداری حاصل می‌گردد. دشمن زبون ایمان و اعتقاد شما را نشانه گرفته است، پس نگذارید بین شما و اهل‌بیت"؏" و قرآن فاصله ایجاد نمایند. در پایان از خواهران سرزمینم🇮🇷، ایران اسلامی می‌خواهم که با حفظ حجاب، امانتدار خون شهدا باشند.♡ همانطور که در 📝وصیت‌نامه شهدای دفاع مقدس این جمله را خوانده ایم که: «خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت داده‌ام». حلالم کنید.... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
📋 💠سالروز شهادت 🌷 شهید مدافع حرم 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani