eitaa logo
روایت ها و حکایت ها
1.7هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
242 ویدیو
24 فایل
فیش های منبر و یادداشت های روایی و تفسیری و نکات تربیتی و اخلاقی،آمیخته با مطالب روز و اشعار ناب و تاریخ ... ارتباط با ما https://eitaa.com/MA1371 طلبه حقیر محمد جواد جنگی لینک کانال @revayathavahekayatha1
مشاهده در ایتا
دانلود
مستم کُن آنچنان که ندانم ز بیخودی در عرصۀ خیال که آمد کدام رفت
گفتی «هدف کجاست؟» کماندار را بپرس من تیرم و روان ، چه خبر از نشانه ام؟
قاتل زبير! چون زبير از جنگ با على عليه السلام منصرف شد از كنار وادى السباع عبور كرد. احنف بن قيس آنجا بود و با گروهى از بنى تميم از شركت در جنگ و يارى دادن هر دو گروه كناره گرفته بودند. به احنف خبر دادند كه زبير از آنجا مى گذرد، او با صداى بلند گفت: من با زبير چه كنم كه دو لشكر مسلمان را به جان يكديگر انداخت و چون شمشيرها به كشتار درآمد آنان را رها كرد و خود را از معركه بيرون كشيد؟ همانا كه او سزاوار كشته شدن است ؛ خدايش بكشد. در اين هنگام عمرو بن جرموز كه مردى جسور و بيرحم بود زبير را تعقيب كرد و چون نزديك او رسيد زبير ايستاد و پرسيد: چه كار دارى؟ گفت آمده‌ام از تو درباره كار مردم بپرسم. زبير گفت: آنان را در حالى كه روياروى ايستاده و به يكديگر شمشير مى زدند رها كردم. ابن جرموز همراه زبير حركت كرد و هر يك از ديگرى مى ترسيد. چون وقت نماز فرا رسيد زبير گفت: اى فلان! من مى خواهم نماز بگزارم. ابن جرموز گفت: من هم مى خواهم نماز بگزارم. زبير گفت: بنابراين تو بايد مرا در امان داشته باشى و من ترا. گفت: آرى. زبير پاهاى خود را برهنه كرد و وضو ساخت و چون به نماز ايستاد، ناگهان ابن جرموز بر او حمله كرد و او را كشت و سرش شمشير و انگشترش را برداشت و بر جسدش اندكى خاك ريخت و پيش احنف برگشت و به او خبر داد. احنف گفت: به خدا سوگند نمى دانم خوب كرده اى يا بد. اينك پيش على (ع) برو و به او خبر بده. او پيش على عليه السلام آمد و به كسى كه اجازه مى گرفت گفت: به على بگو عمرو بن جرموز بر در است و سر و شمشير زبير همراه اوست. آن شخص او را به حضور على در آورد. در بسيارى از روايات آمده است كه ابن جرموز سر زبير را نياورد و فقط شمشيرش را همراه داشت. على (ع) به او گفت: تو او را كشته اى؟ گفت: آرى. فرمود: به خدا سوگند پسر صفيه ترسو و فرومايه نبود، ولى مرگ و سرنوشت شوم او را چنين كرد. و سپس فرمود: شمشيرش را بده و ابن جرموز آنرا به على (ع) داد و او آن را به حركت در آورد و گفت: اين شمشيرى است كه چه بسيار از چهره پيامبر (ص) اندوه زدوده است. ابن جرموز گفت: اى اميرالمومنين! جايزه من چه مى شود؟ فرمود: همانا من شنيدم پيامبر (ص) فرمود: كشنده و قاتل پسر صفيه [زبير ] را به آتش مژده بده. طَالَمَا جَلَی بِهِ الْکَرْبَ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ اِبْنُ جُرْمُوزٍ الْجَائِزَةَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ أَمَا إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ بَشِّرْ قَاتِلَ اِبْنِ صَفِیَّةَ بِالنَّارِ... ج۱ ص ۲۳۶ ○○●●○○●●○○●● [روایت ها و حکایت ها ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا بیا وسط، تو که نباید تماشاچی باشی! مرحوم آیت الله علوی گرگانی👆
استفتا: اقتدا کردن به امام جماعتی که مخالف حکومت اسلامی است چه حکمی دارد؟ پاسخ: لازم است با زبان خوش توأم با ادب و احترام او را ارشاد کرد. پ.ن👇 الان بالاخره جایز است یا نه؟ https://eitaa.com/MA1371
استاد قرائتی: مسئله اهم و مهم را بايد در نظر بگيريم. يعنى اگر يك كار مهمى است به يك كار غير مهمى نپردازيم. الآن جوان‌هاى ما توى اين اهم و مهم مى‌سوزند. خانه ندارند ولى تختخواب مى‌خرند. باباجون روى زمين يك تشك بينداز و بخواب، نه تختخواب بايد باشد!!! خونه‌ى اجاره‌اى مى‌گيرد هر سال ماشين بارى مى‌گيرد تختخواب حمل و نقل مى‌كند و آدم بى‌خانه از پزش نمى‌گذرد. تو جهازيه هم همين طور است. توى عروسى‌ها هم همين طور است. در خيلى از كارهايى كه مى‌كنيم، كارهاى واجب زمين مانده، كارهاى غير واجب انجام مى‌دهيم. مدرسه موكت ندارد، براى مسجد قالى مى‌خريم. مدرسه و كلاس و معلم نداريم فلان كار را مى‌كنيم. همه‌ى ما گرفتار اين هستيم كه بسيارى از كارهاى واجب مانده و كارهاى غير واجب انجام مى‌دهيم.
سر بر آستان دوست!!!! مرحوم میرزای قمی صاحب نقل می‌کند: با علامه بحرالعلوم به درس آقا باقر بهبهانی می‌رفتیم و با او درسها را مباحثه میکردم و اغلب، درس‌ها را برای سید بحرالعلوم تقریر میکردم تا این که به ایران آمدم و سید بحرالعلوم پس از مدتی بین علما و دانشمندان شیعه به عظمت و علم معرفی شد. من تعجب می‌کردم و با خود می‌گفتم: او که این استعداد را نداشت، چطور به این عظمت رسید؟ تا این که موفق شدم به زیارت عتبات عالیات بروم. سید بحرالعلوم را در نجف اشرف دیدم، در آن مجلس مسئله ای عنوان شد، دیدم جدا او دریای مواجی است که باید حقیقتا او را «بحر العلوم» (دریای دانش ها) نامید. روزی در خلوت از او سؤال کردم: آقا ما که با هم بودیم آن وقتها شما این مرتبه از استعداد و علم را نداشتید؛ بلکه در درس‌ها از من استفاده می‌کردید. فرمود: میرزا ابوالقاسم! جواب سؤال شما از اسرار است؛ ولی به تو می‌گویم و از تو تقاضا دارم که تا زنده‌ام به کسی نگویید. من هم قبول کردم، ابتدا اجمالا فرمود: چگونه این طور نباشد حال آن که حضرت ولی عصر - ارواح من سواه فیداه - مرا شبی در مسجد کوفه به سینه ی خود چسبانیده است؟ گفتم: چگونه خدمت آن حضرت رسیدید؟ فرمود: شبی به مسجد کوفه رفته بودم. دیدم آقایم حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - مشغول عبادت است، ایستادم و سلام کردم. جوابم را مرحمت فرمودند و دستور دادند که پیش بروم. من مقداری جلو رفتم؛ ولی ادب کردم زیاد جلو نرفتم. فرمودند: جلوتر بیا. پس چند قدمی نزدیک تر رفتم. باز هم فرمودند: جلوتر بیا. من نزدیک شدم تا آن که آغوش مهر گشودند و مرا در بغل گرفتند و به سینه ی مبارک شان چسباندند. این جا بود که آنچه خواست به این قلب و سینه سرازیر شود، سرازیر شد! ----------
امام صادق عليه السلام : هرگاه رفیقی داشتى و بعدها مقامى دولتى يافت و ديدى كه حتّى يك دهمِ دوستى پيش از كسب مقام خود را حفظ كرده است، پس دوست بدى نيست! إذا كانَ لَكَ صَديقٌ فَوُلِّيَ وِلايَةً فَأَصَبتَهُ عَلَى العُشرِ مِمّا كانَ لَكَ عَلَيه قَبلَ وِلايَتِهِ فَلَيسَ بِصَديقِ سوءٍ. امالی طوسی علیه الرحمه
(۳) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ طسم طاء، سین، میم (۱) نکاتی راجع به حروف مقطعه: 1⃣در آغاز بیست و نه سوره از سوره‌های قرآن با حروف مقطعه برخورد می‌کنیم و چنان که از نامش پیدا است این حروف حروفی بریده از هم به نظر می‌رسد، و کلمه مفهومی را ظاهرا نمی سازد. 2⃣جالب اینکه در هیچیک از تواریخ ندیده ایم که عرب جاهلی و مشرکان وجود حروف مقطعه را در آغاز بسیاری از سوره‌های قرآن بر پیغمبر ص خرده بگیرند، و آن را وسیله ای برای استهزاء و سخریه قرار دهند، و این خود می‌رساند که گویا آنها نیز از اسرار وجود حروف مقطعه کاملا بی خبر نبوده اند. 3⃣این حروف اشاره به این است که این کتاب آسمانی با آن عظمت و اهمیتی که تمام سخنوران عرب و غیر عرب را متحیر ساخته، و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است، از نمونه همین حروفی است که در اختیار همگان قرار دارد در عین اینکه قرآن از همان حروف"الف باء"و کلمات معمولی ترکیب یافته، به قدری کلمات آن موزون است و معانی بزرگی در بر دارد، که در اعماق دل و جان انسان نفوذ می‌کند. درست همانطور که خداوند بزرگ از خاک، موجوداتی همچون انسان، با آن ساختمان شگفت انگیز، و انواع پرندگان زیبا، و جانداران متنوع، و گیاهان و گلهای رنگارنگ، می‌آفریند و ما از آن کاسه و کوزه و مانند آن می‌سازیم، همچنین خداوند از حروف الفبا و کلمات معمولی، مطالب و معانی بلند را در قالب الفاظ زیبا و کلمات موزون ریخته و اسلوب خاصی در آن بکار برده که همه انگشت حیرت به دندان گرفته اند، 4⃣یا بگوییم که: خدا می خواهد به ما بفرماید و بیاموزد که ما با همین حرف ها معجزه کردیم. پس ای انسان تو هم میتوانی با حرفها و کلمه هایت معجزه کنی و دنیایی را بسازی و در مسیر هدایت قرار دهی. ای انسان باید توجه داشته باشی که این حرف ها و این کلمه ها و جمله های تو سرمایه های تو هستند. پس ای انسان با این حرفها کلمات و جملاتی بساز که بتواند دلی را رام و آرام کند. دلی را روشن و روشنگر سازد؛ نه این که دلی را بسوزاند و عالمی را به ویرانی کشاند. ظالم آن قومی که چشمان دوختند زان سخنها عالمی را سوختند عالمی را یک سخن ویران کند روبهان مرده را شیران کند. آری گاهی یک حرف جهانی را به هم می ریزد و به آتش می کشاند. ○○●●○○●●○○●● [روایت ها وحکایت ها]
کو به کف آیینه تدبیر داشت بخت جوان و خرد پیر داشت . ای کاش انسان عقلش پیر باشد ولی نیروی جوانیش پیر نباشد یعنی نیرومند باشد و بدنش و فکرش خسته نباشد در این صورت می تواند کار انجام دهد.
توجه به مسائل دیگر شما را از آماده سازی کادوهای تولد این حقیر باز ندارد.😂 https://eitaa.com/MA1371
مبلغین و منبر : حوزه هر ساله طلبه های فراوانی جذب می کند، اما خروجی چندان مناسبی ندارد. برای تأیید این نظر، خروجی حوزه امروز را با خروجی دانشکده های پزشکی حال حاضر مقایسه کنید، چهل سال پیش مراکز درمانی ما از پزشکان هندی و بنگلادشی پُر بود، اما امروز در همه رشته ها پزشکان ایرانی حاذق بسیار داریم که برخی نیز برای ادامه طبابت به خارج از کشور دعوت می شوند، در این میان آیا به همین اندازه مبلغ به روز و پاسخگو به نیاز روز داریم!؟ فکر می کنم مخاطبین این سخن متفق القول باشند که ما نتوانستیم به اندازه کافی مبلغ روز آمد تربیت کنیم. این یک هشداری به حوزه هاست که در وظیفه ذاتی خود بسیار تعلل کردند.
گویند اصل آدمی خاکست و خاکی می‌شود کی خاک گردد آن کسی کو خاک این درگاه شد یک سان نماید کشت‌ها تا وقت خرمن در رسد نیمیش مغز نغز شد وان نیم دیگر کاه شد
--عبرت آموز 👀پسـری مادرش را بعد از درگذشت پدرش،به خانه سالمندان برد و هر روز از او عیادت می کرد. یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش در حال جان دادن اسـت پس با شتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند. از مادرش پرسید؛ مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ مادر گفت؛ از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارن و در یخچال غذاهای خوب بگذاری،چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند با تعجب گفت؛ داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟ و قبلا به من گلایه نکردی؟! مادر پاسخ داد؛ بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم و عادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تو را به اینجا می اورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی!👀 🧚🏻‍♂️امروز كه در دست توام مرحمتي كن 🧚🏻‍♂️فردا كه شدم خاك چه سود اشك ندامت
بخشی از جریان کشته شدن حضرت حمزه جبير بن مطعم بن عدى بن نوفل بن عبد مناف روز جنگ احد به برده خود وحشى گفت: اى واى بر تو! همانا على در جنگ بدر عمويم طعيمة را، كه سرور بطحاء بود، كشته است، اينك اگر امروز بتوانى او را بكشى آزاد خواهى بود و اگر محمد را بكشى آزادى و اگر حمزه را بكشى آزادى كه هيچكس جز اين سه تن همتاى عموى من نيست. وحشى گفت: اما محمد كه يارانش اطراف اويند و او را رها نمى كنند و به خود نمى بينم كه بر او دست يابم. اما على دلاورى آگاه و مواظب همه جانب است و در جنگ همه چيز را زير نظر دارد، ولى براى تو حمزه را خواهم كشت زيرا مردى است كه در جنگ جلو خود را هم نمى نگرد. وحشى در كمين حمزه ايستاد و چون حمزه برابرش رسيد به همان روش كه حبشى‌ها زوبين پرتاب كرد و او را كشت. ...و إن قتلت محمّدا فأنت حر و إن قتلت حمزة فأنت حر.... ج ۱ ص ۲۴۳ ○○●●○○●●○○●● [روایت ها وحکایت ها]
بیندیش و آنگه برآور نفس و زان پیش بس کن که گویند بس.
امروز به مناسبت تنفیذ رئیس جمهور محترم توسط رهبری معظم انقلاب این ابیات را مرور می کردم خطاب به آقای دکتر پزشکیان👇👇 ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد تو نیز با گدای محلت برابری. گر پنج نوبتت به در قصر می‌زنند نوبت به دیگری بگذاری و بگذری راهی به سوی عاقبت خیر می رود راهی به سوء عاقبت اکنون مخیری سایه رهبری معظم مستدام توفیقات ریاست محترم جمهوری روز افزون باد انشالله.... حقیقتا دعا می کنیم که ایشان موفق شوند.
روایت فرمود: مؤمن غبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد .... حالا باید غبطه معنا بشه و فرقش با حسد بیان بشه... علاوه بر آن حقیر رفتم سراغ روایات ببینیم معصوم علیه السلام فرمود: به حال چه کسی باید غبطه خورد؟! به چه انسان هایی با چه ویژگی هایی باید غبطه بخوريم!!!! غبطه خالی هم که فايده ندارد بعد غبطه، ما هم باید به آن سمت حرکت کنیم..
همه شما از او بهترید!!! مردی از سفر حج برگشت و سرگذشت سفر خود و همراهانش را برای امام صادق تعریف می‌کرد، وی یکی از همسفران خویش را بسیار می‌ستود که چه مرد بزرگواری بود، ما به همراهی مرد شریفی چون او مفتخر بودیم، یکسره مشغول طاعت و عبادت بود، همین که در منزلی فرود می‌آمدیم او فورا به گوشه ای می‌رفت و سجاده ی خویش را پهن می‌کرد و به طاعت و عبادت خویش مشغول می‌شد. امام پرسید: پس چه کسی کارهای او را انجام میداد و حیوان او را تیمار می‌کرد؟ گفتند: البته افتخار این کارها با ما بود. او فقط به کارهای مقدس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت. امام فرمود: بنابراین همه ی شما از او برتر بوده اید! (داستان راستان) روایت داستانی ○○●●○○●●○○●● [روایت ها وحکایت ها]
محمد بن حنفیه و رگه ترس! اميرالمومنين عليه السلام روز جنگ جمل رايت خويش را به پسرش محمدسپرد و صفها آراسته بود، و به محمد فرمان حمله و پيشروى داد. محمد اندكى درنگ كرد. على دوباره فرمان حمله داد. محمد گفت: اى اميرالمومنين! مگر اين تيرها را نمى بينيد كه همچون قطرات باران از هر سو فرو مى بارد! على عليه السلام به سينه محمد زد و فرمود: رگه ترسى از مادرت به تو رسيده است، و رايت را خود بدست گرفت و آنرا به اهتزاز در آورد و چنين فرمود: با آن ضربه بزن همچون ضربه زدن پدرت تا ستوده شوى. در جنگ چون آتش آن افروخته نشود خيرى نيست و بايد با شمشير مشرفى و نيزه استوار كار كرد. آنگاه على عليه السلام حمله كرد و مردم از پى او حمله بردند و لشكر بصره را در هم كوبيد. ..أَدْرَکَکَ عِرْقٌ مِنَ أُمِّکَ.... ج ۱ ص ۲۴۳ ○○●●○○●●○○●● [روایت ها وحکایت ها]