همون روز اول، یه غرفه چشمم رو گرفت؛ اینا کِرمه؟ یا یه چیزی شبیه کرم؟
گوشه چشمی انداختم و رفتم. توی بازدید مسئولین دیدم بله کِرم هست اما یه جمله منو گرفت که باید حتما بعدا برگردم و ازش بپرسم اونم اشتغال برای زندانیان بود!
خلاصه اومدم برای شنیدن روایتشون.
همشهری خودمون بود یعنی اهل مهریز! (من از ته لهجهاش حدس زدم😊)
ورشکسته شدهبود اما دلیلش را نمیخواست بگوید. به پیشنهاد یکی از دوستانش رفته سراغ کرم میلورم! به قول خودش الکی الکی شروع میکند به پرورش کرم توی زیرزمین مادرش. ۳۰،۴۰ میلیونی از رفقا و اطرافیانش قرض میگیرد و شروع میکند. تلفات و اینها سر جای خودش اما تیکه انداختن اطرافیان که این چه کاریه؟ اینم شد کار؟ و... بیشتر اذیتکننده بود. نزدیک به ول کردن کار هم میرسد اما ادامه میدهد. کمکم توی اینترنت و اینطرف اونطرف مطالعه میکند، از دوستانش میخواهد کمکش کنند و کار روال بهتری پیدا میکند. با آزمون و خطا و مطالعه و اضافه شدن متخصصها کار به جایی میرسد که میشود به دیگرانی هم توصیه کرد تا به سمتش بروند. از زندانیان تا افراد تحت پوشش بهزیستی و کمیته و سرپرست خانوارها که علاوهبر آموزش، محصولاتشون رو هم ازشون میخره.
گفتم مدرک شما چیه؟ خندید و گفت دیپلم!!! اما توی تیم ۵،۶ نفری دکترا هم داریم و متخصص جانور شناسی و... هم داریم. حتی توی ارائه کارشون وقتی به تهران یا جاهای دیگه میرن، میگفت من ارائه میدم چون بهتر میتونم همه ابعادش رو بگم و سایر اعضای تیم هم قبول دارن. توی اولین ارائهها میگفت خیلی اصطلاحات و آمارهای تخصصی رو نمیدونستم و حرفهای خودم رو میزدم و اثر هم داشت!!
حالا میگفت جا داره کمک کنن بهم تا بتونم کار رو گسترش بدم و به صادرات ورود کنیم که خیلی جای کار داره. گفت ما دلار از کشور خارج میکنیم تا سویا (برای دام) وارد کنیم اما همون هزینه بیاد برای این کار، میشه صادر هم کرد و خیلی کشورها خصوصا کشورهای عربی خواهانش هستن.
اینم بگم تقریبا هر دستگاهی برای کارش نیاز بوده رو خودش و تیمش ساختن؛ مثلا دستگاه خشک کردن کرمها.
#روایت_پیشرفت
#روایت_امید
#کرم_میلورم
@revayatnevis