▪️فرهنگ، دموکراسی و سیاست
اخیرا #سریع_القلم درباره دموکراسی مطالبی بیان داشته است. به نظر می رسد در باب دموکراسی از چند نکته نباید غفلت کرد.
🔹متأسفانه در فضای فکری و دانشگاهی کشور ما دموکراسی کاملا سیاسی معنا شده است. دموکراسی امری فرهنگی است. غلبه فضای سیاسی پس از انقلاب دموکراسی را به اموری همچون حق رأی، آزادی بیان و ... تقلیل داد. این امر پس از هشت سال جنگ تحمیلی و مخصوصا در دوره اصلاحات به شدت ترویج شد.
🔹سوال بسیار مهم در باب دموکراسی نسبت نخبگان و الیتها با جامعه و به تعبیر روشنفکران توده است؟ این موضوعی است که برای دموکراسی چالشی اساسی است. اغلب سیاستمداران و سیاست پژوهان از جمله #سریع_القلم فهم درستی از دموکراسی ندارند به همان دلیل مذکور. استدلال ایشان در باب دموکراتیک شدن این است که اگر کتاب های اندیشمندان غرب را نخبگان بخوانند و ما به ادبیات واحدی بر رسیم قاعدتاً جامعه ما دموکرات می شود چون بر سر مفاهیم به توافق می رسیم. این سطح از استدلال از یک استاد دانشگاه عجیب است زیرا معنای این استدلال آن است که همه انسان ها یک شکل شوند تا دموکراسی محقق گردد. این کار دموکراسی حقیقی نیست از بین بردن گفتمانهای رقیب برای تحقق دموکراسی واقعا بیشتر به طنز شبیه است این استدلال برعکس تلاش می کند اتفاقا ضد دموکراسی همه را یک شکل کند تا دموکراسی محقق شود. آرمان دموکراسی را فراموش نکنیم مانهایم معتقد است دموکراسی سه آرمان دارد؛ برابری، آزادی، تغییر در شیوه نخبه گزینی. اتفاقا مسئله در شیوه نخبه گزینی است. همانطور که در تاریخ سیاسی خود دیده ایم اغلب اپوزیسیون ها وقتی به قدرت می رسند تمایل به رفتارهای غیر دموکراتیک دارند. وقایعی که در دوران اصلاحات رخ داد موید این مسئله است.
🔹سریع القلم می گوید:«طی قرنِ گذشته، به چهار دایرۀ چپ، دینی، ملّی و دموکراتیک در صحنۀ اجتماعی و سیاسی میتوان اشاره کرد. هرچند در بعضی مفاهیم، هم پوشانی هایی میان این چهار دایره قابلِ تصور است، ولی در مجموع، مستقل از یکدیگر عمل کرده اند و از همه مهمتر، هرکدام متون و ادبیات و کتب خود را داشته اند.» وی این امر را دلیل غیر دموکراتیک بودن فرهنگ کشور می داند. در مقابل مانهایم می گوید:«مردم سالاری گرایی یا مردمی شدن به معنای از دست رفتن تجانس میان نخبگان حاکم است ... زیرا نظام تصمیم گیری پیچیده تری دارند» دقیقا تحلیل مانهایم عکس استدلال سریع القلم است. دلیل این امر بیان شد.
🔹سوال مهم دیگر ؛ دموکراسی به چه معناست؟
دموکراسی باید آموزش داده شود. اما معنای آن این نیست که برویم و کتاب های دانشمندان غرب را بخوانیم تا عقاید یکسانی پیدا کنیم و همه را یک شکل کنیم چنان که سریع القلم می گوید؛ بلکه از منظر مانهایم دموکراسی این است که نوع اندیشیدن انسان ها واقع گرایانه و تحلیلی شود در این صورت چیزی به نام درست و غلط از بین می رود حق و باطل بی معنا می شود. در این صورت تنها سود و زیان مادی، منفعت و ضرر مادی معنا پیدا می کند. در حقیقت دموکراسی به معنای تسلط نوعی اندیشه انتقادی برای رسیدن به حداکثر سود است. این امر ناشی از جهان بینی طبیعت گرایانه است که یا اصالتی برای جهان اخری قائل نیست و اگر باشد آنها را بریده از یکدیگر می داند. با این حال مانهایم تحت تأثیر رمانتیک ها به نکته جالب توجهی اشاره می کند و خطر مدرنیته را چنین توضیح می دهد:« خطر نهفته در هستی شناسی مدرن وسوسه ای است که برای تسلیم شدن به دیدگاه دخالت کننده تام و تمام حقیقت مطلق ایجاد می کند. ... می بایست به این به اصطلاح واقع گراها و پراگماتیست ها نشان داد که ایشان فقط بخش کوچکی از جهان را می بینند ... و چون ایشان این بخش را با کل جهان مساوی می دانند، تفکر ایشان نه واقع گرا بلکه غیر واقعی است.
🔹دموکراسی از منظر مانهایم امری فرهنگی است. مانهایم معتقد است که زمانی فرهنگ دموکراتیک می شود که فاصله گزینی اجتماعی از شکل سنتی خود خارج و شکل جدیدی به خود می گیرد. البته استدلال های عمیق مانهایم که دریشه در تفکر کانتی دارد را بازگویه نمی کنم. تأکیدم دقیقا بر این نکته است که اولاً فرهنگ باید دموکراتیک شود نه سیاست ثانیاً فرهنگ زمانی دموکراتیک می شود که فاصله گزینی ها مدرن شود. فاصله گزینی زمانی مدرن می شود که فاصله ها را امر دیگری غیر از سنت تعیین کند. این امر در دنیای مدرن یا علم است یا سرمایه است یا جایگاه اجتماعی است و یا در زمانه ما اطلاعات است. حال سوال دیگر این است که در دنیای مدرن فاصله ها توسط چه مرجعی گزین می گردد؟ و مشروعیت آن از کجاست؟ مانهایم به این سوال پاسخ نداده است اما به نظر می رسد که شرایط تاریخی و اجتماعی است که این امر را محقق می گرداند.
#دموکراسی
#مانهایم
#سریع_القلم
https://eitaa.com/RevolutionaryIdea
تکنوکراسی یا دموکراسی
حکمرانی جدید با ایده بازگشت به دموکراسی بنا شد این بازگشت به دموکراسی به این معنا نیست که در گذشته مردم رای نمی دادند و اکنون رای دهند؛ بلکه به این معناست که حکمرانی جدید به تعداد معدودی تکنوکرات، متخصص و یا کارشناس واگذار نگردد.
سوال اساسی این است که اگر قرارست حل مسائل به کارشناسان و تکنوکراتها واگذار شود پس منش برابری خواهانه دموکراتیک چه می شود؟
دوراهی کارشناس گرایی و مردم گرایی یکی از مسائل غامض حکمرانی و سیاست گذاری است که سیاست مداران باید آن را حل کنند. به بیان دیگر باید توضیح دهند در چه سطحی مردم در حکمرانی مداخله خواهند کرد و دولت چه شأنی برای مردم قائل است؟
به عنوان یک مثال عینی اگر همه مردم بخواهند قیمت بنزین افزایش نیابد و تمام کارشناسان افزایش قیمت بنزین را تجویز کنند، دولت چه خواهد کرد؟ چه راه میانه ای برای جمع تکنوکراسی و دموکراسی وجود دارد؟
دو نامزد ریاست جمهوری هر دو در عمل تکنوکراسی را پذیرفته اند اما هنوز نسبت خود را با دموس یا مردم روشن نکرده اند. حتی جلیلی نیز با اینکه می گوید هر ایرانی یک نقش پرشکوه نقش را برای هر ایرانی، خود تعریف کرده است و این نگاه بیرونی به مردم و حقنه نقش به مردم نشان از غلبه تکنوکراسی بر دموکراسی دارد.
ایشان باید بگوید چگونه مردم نقش شان را خودشان انتخاب کنند. در چه فرآیندی این امر ممکن است؟
#دوراهی
#حکمرانی
#تکنوکراسی
#دموکراسی
@RevolutionaryIdea