🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت511
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
اعصاب نداشت انگاری ...
ماگ را برداشتم و نگاهی به محتویاتِ داخلش انداختم ...
- این الان چیه ؟
- مرگ موش با زهرِ هلاهل !
میخوام سر به نیستت کنم !
- دیوونه
اونقدر در طولِ این چند روز بابتِ بد غذا بودنم اذیت شده بود که اطمینان داشتم کوچکترین بهانه گیری باعث میشه حالمو اساسی بگیره
به ناچار شروع به نوشیدنِ معجونی کردم که منو به خوردنش مجبور کرده بود
بر خلافِ انتظاری که داشتم نه بد بو و نه بد مزه بود
معلوم بود حسابی فکر کرده تا بفهمه این محتویاتِ مفید را با چه طعمی میتونه به خوردم بده
به ناچار برای اینکه از دلش در بیارم تمامِ معجونی که برام آماده کرده بود را خوردم و ماگ را روی میز گذاشتم
- بفرمایید پرستار بد اخم ...
خوردم
نگاهِ زیر چشمی به من انداخت و حالا که از موفقیت آمیز بودنِ ماموریت اطمینان پیدا کرده بود با نیش باز به من نگاه میکرد
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت512
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
- خوبه .....
امروز کار زیاد داری ....
باید جون داشته باشی حالِ بعضیا رو بگیری
داست طعنه میزد و من زهرِ کلامش را به جان می خریدم
بعد از چند روز فکر کردن و سبک سنگین کردنِ روزهای گذشته و اتفاقاتِ خوب و بدش در نهایت به نتیجه ای رسیدم که اصلاً بابِ میلِ پروانه نبود
بدخُلقیِ امروز هم ریشه در همین تصمیم داشت
- خوردی دیگه !
پاشو برو لباسِ رزم بپوش رستم خانوم ...
به خنده افتادم از تعبیری که به کار برده بود
او چه میدانست در دلم چه ولوله ای برپاست ؟!
دیشب حرفِ دل و عقلم را با او در میان گذاشتم و حالا تلافی میکرد
تا صبح به گوشم یاسین خواند ولی از حرفم کوتاه نیامدم
تصمیمم برای جدایی جدی بود !!!!
من زیاد بخشیده بودم احسان را !
هنوز گِردیِ کوچکِ پشتِ دستم بدترین خاطرات را برایم زنده میکرد و ساده ترین بخششی که در برابرش نشان داده بودم
نمیدانم اگر باز میگشتم بار دیگر قرار بودچگونه زندگی را به کامم تلخ و وجودم را ویران کند ؟
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت513
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
" سلام
ساعت ۱۰ دفتر آقای نامدار باش "
و تمام !
ساده ترین و بی احساس ترین پیامکی بود که در طولِ این دو سال از احسان دریافت کرده بودم
از لحظه ای که تکلیفم با خودم و دل و عقلم روشن شده بود تا خودم را از احسان و یک عمر زندگی زیرِ سایهء بی اعتمادی خلاص کنم ، انتظار هر برخوردی آن هم از طرفِ هر کسی را داشتم
اولِ صبح اَخم تَخم و بی محلی های پروانه
و حالا پیامکِ احسان که بعد از تماسِ دیشبم با آقای نامدار ، وکیلش ، برایم فرستاده بود !
خدا سومی را ختمِ به خِیر کند ...
پروانه آنقدر از دستم شاکی بود که حتی برای رفتن به دفتر وکیل مرا همراهی نکرد و به ناچار با آژانسی که هماهنگ کرده بود راهی شدم
هنوز ۱۰ دقیقه تا ساعتِ ده مانده بود که به مقصد رسیدم
از ماشین پیاده شدم و با ذکر
" بسم الله "
واردِ ساختمان شدم
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت514
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
دفتر آقای نامدار در طبقهء ششمِ این مجتمعِ دوازده طبقه بود
دستم را روی دکمهء آسانسور گذاشتم که صدای نگهبان توجهم را به خود جلب کرد
- خانوم امروز از صبح بازی درآورده
فعلاً برقشو قطع کردن تا تعمیرکار بیاد
عجب !
این از اولین سنگ !
خدا به دادم برسه با سنگلاخی که روبه رویم بود ...
به ناچار شروع به بالا رفتن از پله ها کردم
به چهل و ششمین پله رسیده بودم و دیگر نه نفسی برایم مانده بود و نه رمقی در پاهایم
زیادی پوست کلفت بودم که دو هفته بعد از آن زایمانِ سخت حالا قرار بود از این همه پله بالا بروم
نفسی تازه کردم و پا روی پلهء بعدی گذاشتم که صدای زنگِ گوشی بلند شد
شمارهء احسان و نامش همراه با عکسِ زیبایی که خودم از مدتها قبل انتخاب کرده بودم روی صفحه نقش بسته بود
دلیلی برای جواب ندادن وجود نداشت
دستم روی علامتِ سبز رنگ لغزید و قبل از خارج شدنِ هر کلامی از دهانم ، صدای فریادش در گوشم پیچید !
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت515
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
- احمقِ بی شعور واقعاً نمیفهمی چه بلایی سرت اومده یا خودتو زدی به خریت ؟
سرتو انداختی پایین و از اون همه پله بالا میری که چیو ثابت کنی آخه ؟
بد جور به شخصیتم برخورد
احسان حق نداشت با من اینجوری صحبت کنه
اصلاً مگه تقصیرِ منه که آسانسور خراب شده ؟
دیگه اینبار قصدِ کوتاه اومدن نداشتم پس با همون نفس های بریده بریده جواب بی احترامیشو که عجیب بوی نگرانی میداد با لحن خودش دادم
- جناب پرتو اومدم بالا تا شاید بتونم روی بزرگترین حماقتِ زندگیم خط بکشم !!!
قطع کردم ....
حالم خوب نبود ولی میدانستم اگر قرار باشه تنهایی زندگی کنم مجبورم خیلی سختی ها رو تحمل کنم
این که یک سرگیجهء ساده بود !
هفتاد و دومین پله را هم بالا آمده و حالا پشت درِ دفتر رسیده بودم
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت516
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
به زور آب دهانم را قورت میدادم
یک لحظه به دیوار تکیه دادم و چشم بستم تا حالم جا بیاد
چشم بازکردن همانا و نشستنِ نگاهم در دو گوی سیاهرنگ همانا !
حالم خوب نبود و مواجه شدن با چهرهء عصبانیِ احسان حالِ خرابم را خرابتر کرد
از اینکه در برابر دیگران رفتار ناپسندی از خودش نشون بده بیشتر از هر چیزی میترسیدم
و حالا موقعیتی پیش آمده بود که همیشه از آن گریزان بودم
دستش به سمتِ صورتم دراز شد و من نفسِ عمیقِ دیگری به سینه فرستادم تا آرامشِ از دست رفته را بازیابم .....
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت517
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
- چرا لج میکنی آخه ؟
انتظار هر برخوردی را بعد از شنیدن آن همه بی احترامی داشتم جُز این جمله که در نهایتِ آرامش و مهربانی از دهانش خارج شد !
بعد از چند روز دوری ، مردی را میدیدم که برای اولین بار بود ریش هایش اینقدر بلند شده بود
گرچه مثلِ همیشه آراسته و شیک پوش بود ولی غمی که با دیدنِ رنگ سیاه پیراهنش به دلم چنگ می انداخت عجیب درد داشت !
- لج نکردم
راهِ رفتنی را باید رفت !
لحظه ای چشم بست و اینبار با همان غرورِ ذاتی نگاهش را از من گرفت
دست روی زنگ گذاشت و چند لحظه بعد در توسط منشی باز شد و حالا که چند دقیقه ای از ساعت ده صبح گذشته درست روبه روی هم و پیشِ چشم های آقای نامدار نشسته ایم
آنقدر به نشستن کنار هم و سربر شانهء یکدیگر نهادن ، خو گرفته بودیم که این حالت و رویارویی برای خودم بیشتر نامانوس است
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت518
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
- خب ... سرکار خانومِ پرتو
- شریف هستم آقای نامدار !
با تعجب از لحنِ معترضم جمله اش را اصلاح کرد
جوری در برابرش گارد گرفته بودم که حساب کار دستش آمد !
- خانم دیبا شریف !
دیشب فرمودید قصدِ متارکه و جدایی دارید
آیا از این تصمیم اطمینان دارید ؟
- بله !!!
قاطع و محکم گفتم گرچه لرزشِ تک تکِ سلولهای بدنم حرفِ دیگری داشت !
نگاهم را حتی ذره ای به سمتِ احسان منحرف نکردم چون خوب میدانستم الان حُکمِ ببری غران و شیری درنده را دارد
- و میدونید با اظهارِ این خواسته از طرف شما ، تمامِ حق و حقوق قانونی که دارید از دست میدید ؟
- یعنی .... چی ؟
واقعاً نمیدانستم چه منظوری دارد
- یعنی مهریه به شما تعلق نمیگیره
برق از سرم پرید !
من روی خانه ای که مهریه ام بود بیشتر از هر چیزی حساب کرده بودم و حالا که از کار هم خبری نبود چه غلطی باید میکردم ؟
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت520
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
احسان
اگرچه خودم را برای درخواستی که دیشب از طرف دیبا مطرح شده و آقای نامدار به اطلاعم رسانده بود آماده کرده بودم ولی باز هم با تمامِ نارضایتی که از این برخورد و تصمیمِ دیبا داشتم وقتی وارد مجتمع شدم و از زبان نگهبان شنیدم خانمی چادری چند دقیقه قبل از پله ها بالا رفته ، یک لحظه اعصابِ متشنج و ناآرامم چنان تحریک شد که بی توجه به برخوردِ دیبا شماره اش را گرفتم تا حالش را اساسی بگیرم !
دخترهء بی عقل انگار هنوز نمی خواست درک کند شرایطی که در آن قرار دارد با دو هفته قبل و دو ماه قبل و دوسال قبل زمین تا آسمان قرق کرده !
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت519
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
حرفی که به زبان آوردم کاملاً از روی ناچاری و در جوابِ غافلگیری بود که دُچارش شده بودم
- یه وکیل میگیرم که بتونه حق و حقوقمو بگیره !
- شما مُختارید ولی بهتره اینم بدونید که ....
اگر همسرتون نخوان شما رو طلاق بدن میتونن
این حقو دارن و شما برای رسیدن به چنین خواسته ای نه تنها کلی باید هزینه کنید بلکه چند سال هم زمان خواهد بُرد
اشک در چشمانم جمع شده بود و تمام تلاشم را برای فرو نریختنِ غرور و شخصیتم به کار برده بودم
سکوتِ احسان بیشتر از هر چیزی برایم جای تعجب داشت
همه چیز بر علیهِ زنی بود که بعد از دوسال زندگیِ مشرک ، در قماری عاشقانه باخته بود !
هم عشقش را ....
هم سلامتی و فرزندش را ....
و هم غرور و حق و حقوقش را .....
حرفی نمانده بود
باید فکری اساسی میکردم
از آقای نامدار خداحافظی کردم و بی توجه به حضورِ احسان ، اینبار با شانه هایی خمیده از دفتر خارج شدم !
اینبار شانس با من یار بود .....
مشکلِ آسانسور در همین نیم ساعت حل شده و حالا با فشردنِ کلید انتظارِ رسیدنش را می کشیدم
انگار فقط می خواست حرف های درشت از همسرم بشنوم تا درست شود !
ولی وقتی وارد آسانسور شدم و لحظهء آخر و قبل از بسته شدنِ در ، احسان خودش را پرت کرد داخلِ اتاقکِ کوچک آن ، تازه فهمیدم امروز خیلی هم نباید روی شانس و اقبالم حساب باز کنم
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت521
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
حالا حُکمِ چینیِ شکسته ای را داشت که بند زده بودند هم روحش را و هم جسمش را !
وقتی به سرعت خودم را از راه پله ها به طبقهء ششم رساندم و چشمم به رنگ و روی پریده اش افتاد بر خودم و زبانی که با آن به نامهربانی بر او خُرده گرفته بودم لعنت فرستادم
دیبا اصلاً حالِ خوشی نداشت
این که جسمش بود و قابلِ رویت ... خدا باید به دادِ روح و روانِ خرابش میرسید و بس !
دیشب وقتی فهمیدم کوتاه آمدن های من نه تنها تاثیری در تصمیمِ او برای بازگشت به عمارت نداشته بلکه در تصمیمش برای جدایی جدی تر هم شده تصمیم گرفتم اینبار هر راهِ منطقی را برای منصرف کردنش از این بازیِ دوسر باخت به کار بگیرم
و اولین راه همین بود .....
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵
🔥
♡﷽♡
#گناهوتاوان🌪
#قسمت522
•┈┈••✾💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
اینکه از آقای نامدار بخواهم از زبان خودش و به حکمِ جایگاهی که دارد آنقدر شرایط را به نفعِ من و به زیان او نشان دهد تا شاید دیبا از خَر شیطان پیاده شده و دست از این بچه بازی ها بردارد
وقتی با شنیدنِ جملهء آخر اشک در چشمانش حلقه بست انگار دستی نامریی قلبم را به آتش کشید و روحم را ویران کرد
من قصدِ آزارش را نداشتم ولی اینطور ناامید و مستاصل شدن هم در باورم نمی گنجید
بی هیچ حرف دیگری مثل سربازی که از پیش جنگ را باخته دفتر را ترک کرد و من که میدانستم حالش نسبت به لحظهء ورود حتی بدتر هم شده با تصورِ سرازیر شدنش از آن همه پله به سرعت خداحافظی کردم و از دفتر آقای نامدار خارج شدم تا در فرصتی مناسب با او در این باره مشورت کنم
•┈┈••✾•💔❤️🔥❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🔥💔•✾••┈┈•
ادامه دارد...
بقلم #الههبانو🪶
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/reyhanastory/3740
●|رمان گناه و تاوان مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/3462529219Cca315c0791 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🪵
🪵🔥🪵
🔥🪵🔥🪵🔥
🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥🪵🔥